من این نگرانی رو که کسی دیگه من رو نمیخاد
ندارم
این مدل نبوده که کسی از من خوشش نیومده باشه
ولی
احساسم میگه با ام اسی ازدواج کنم استرس خونواده همسره اینده و ادما جدید رو، ندارم
دلیل هم نمیشه که چون من ام اس دارم حق ندارم با ادمی که سلامتی کامل داره حق از دواج نداشته باشم
نمی دونم شاید هم تصمیم به ازدواج با یه ادم که ام اس داره
اون ارامشی که من دنبالشم به من نده
یادش بخیر چقدر اومدم اینجا تجربیات رو خوندم
اولش میگفتم دور ازدواج رو باید خط کشید بعد گفتم نه من میجنگم من تلاش میکنم من ابعاد دیگه رو رشد میدم و دادم
الان واقعا خسته ام
دید جامعه یه چیز مزخرف و مسخره هست.
آخرش به این ختم میشه که تو خیلی خوبی ها ولی من لایقت نیستم!
واقعا ماها دیگه چند بار باید این جمله رو بشنویم؟
این مسیر رو کسی اومده که 8 ساله ام اس داره و با قبل ام اس ش فرقی نداره. چرا نمیخوان بفهمن ما عادی هستیم
((
من هر خاستگاری داشته باشم اگر باهاش تفاهم داشتم و به نظرم خوب بود و ظرفیت داشت بیماری را بهش میگم اگه شرایطی برام گذاشت یا ناز کرد یا در قبال ازدواج من را مجبور به کاری کرد ، سریعا قضیه را تمام میکنم و طرف مقابل پشیزی واسم ارزش نداره.کسی نمیخواد قبول کنه، نکنه...مهم نیست که...
???
اون زیر شکلک بود نه علامت سوال????
(2018/10/16, 08:27 PM)bpaeeze نوشته است: [ -> ]یادش بخیر چقدر اومدم اینجا تجربیات رو خوندم
اولش میگفتم دور ازدواج رو باید خط کشید بعد گفتم نه من میجنگم من تلاش میکنم من ابعاد دیگه رو رشد میدم و دادم
الان واقعا خسته ام
دید جامعه یه چیز مزخرف و مسخره هست.
آخرش به این ختم میشه که تو خیلی خوبی ها ولی من لایقت نیستم!
واقعا ماها دیگه چند بار باید این جمله رو بشنویم؟
این مسیر رو کسی اومده که 8 ساله ام اس داره و با قبل ام اس ش فرقی نداره. چرا نمیخوان بفهمن ما عادی هستیم ((
اين چيزها عادي شده البته واسه كسي كه از ام اس يه غول ساخته اصلا نبايد توجيهش كرد منم بنظرم ما هيچيمون نيست با شناختي كه خودمون از بيماريمون داريم نهايت بيماريه ما يه ويلچر هست كه انشالا واسه هيشكي پيش نياد ولي خيليا فكر ميكنن ام اس اخر راهه چون درك و فهمشون بهشون اين اجازه رو نميده كه بفهمن ام اس چيزي نيس
منم دلم شریک زنوگی میخواد که برا خودم مستقل زندگی کنم ولی کو کسی که منو درک کنه
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه خیلی خوشحال میشم راهنماییم کنین.
غرض از ایجاد این تاپیک مشورت با شما عزیزان است.
من 20 سالمه و 3 سالمه که با پسری دوستم که این پسر 27 سالشه و یکسالی میشه که فهمیده ام اس داره ما بیرون قرار داشتیم که ایشون به من گفتن چشم سمت راستم تار میبینه حدود یک سال پیش و با پیگیری و ام آر ای متوجه شدن که ام اس دارن.
مشکل از اونجایی شروع شد که دقیقا بعد از تشخیص ایشون دیگه به پیام و تماس های من جواب نمیدن و میگن دیگه هیچ علاقه ای به من ندارن .بعد از اینکه ایشون ام اس گرفت منم علامت های زیادی داشتم که به دکتر مراجعه کرده و ام آر ای انجام شد که معلوم شد من مبتلا نیستم.
البته ایشون سرکارم میرن و دانشجوی ارشد ان . و ما قبل از این قضیه قصد ازدواج باشتیم ولی ایشون دیگه منو نمیخوان درست بعد از زمان تشخیص .
من به ایشون التماسم کردم و گفتم من تا آخرش با شمام ولی در جواب به من گفتن تو دیگه جایی تو قلب من نداری و من به درد تو نمیخورم من یه آدم مریضم برو دنبال زندگیت.
الان یک ساله که به تماس و پیامام جواب نمیدن حتی مادر ایشونم به من گفتن دست از سر پسر من بردار بزار راحت باشه
تو این یکسال افسردگی شدید گرفتم و نمیتونم اصلا فراموشش کنم .دارم دیوونه میشم .
نمیدونم باید چیکار کنم به هزار جا دخیل بستم امامزاده و حرم و دعا اما جواب نمیده یعنی ایشون به من جواب نمیدن .
به نظرتون باید چیکار کنم ؟ کجا برم؟ فراموشش کنم ؟ زمان بدم؟ همینجوری هی زنگ و پیام بفرستم؟اصلا ایشون منو به خاطر بیماری رد کردن یا بهونشون بوده و دیگه دوستم ندارن؟
تورو خدا کمکم کنید.مرسی با تشکر
سلام عزیزم خوب ازشون سوال کن دلیلشو بپرس اگه گفتن واقعا به شما علاقه ای ندارن از بزرگتری بخواین که باهاش صحبت کنه بیماری ام اس اونقدر بیماری وحشتناکی نیست که آدمو تارک دنیا کنه اگه مطمئن شدین از بی علاقه بودن ایشوم لزومی نداره که زندگیتونو حروم کسی کنید که درکی از عشق و علاقه شما نداره ولی اگه بخاطر بیماری اینکارو کردن پس مشخص میشه به شما علاقه مند هستند به نظرم بهترین کار برای شما مشورت با یه مشاور هست تا بتونید تصمیم درست بگیرید عزیزم سعی کن زندگی کنی و از زندگیت کمال استفاده رو بکنی اکثر ماهایی که مبتلا به این بیماری شدیم بخاطر ناراحتی واسترس بوده که بیماریمون بروز پیدا کرده دوست خوبم با مادر و یک مشاور خوب مشورت کن البته این نظر منه
سلام عزیزم خوب ازشون سوال کن دلیلشو بپرس اگه گفتن واقعا به شما علاقه ای ندارن از بزرگتری بخواین که باهاش صحبت کنه بیماری ام اس اونقدر بیماری وحشتناکی نیست که آدمو تارک دنیا کنه اگه مطمئن شدین از بی علاقه بودن ایشون لزومی نداره که زندگیتونو حروم کسی کنید که درکی از عشق و علاقه شما نداره ولی اگه بخاطر بیماری اینکارو کردن پس مشخص میشه به شما علاقه مند هستند به نظرم بهترین کار برای شما مشورت با یه مشاور هست تا بتونید تصمیم درست بگیرید عزیزم سعی کن زندگی کنی و از زندگیت کمال استفاده رو بکنی اکثر ماهایی که مبتلا به این بیماری شدیم بخاطر ناراحتی واسترس بوده که بیماریمون بروز پیدا کرده دوست خوبم با مادر و یک مشاور خوب مشورت کن البته این نظر منه
سلام.
خانم شادان اگه اونچیزی که تو ذهن من میگذره به عنوان ی ام اسی تو ذهن این دوستمونم هم میگذره بهش حق میدم که دیگه فکر آینده و زندگی نباشه.به نظر من بزارین راحت باشه فعلا تا ببینید چی پیش میاد .