salam khubid?chetur shuma hich daroei estefade nemikunid haletun batar nemishe?
yeki az hamin bacheha be man goft harcheghad ke khub bashim chun ms darim hishki hazer nemishe ba ma ezdevaj kune
man delam bache mikhad
salam
avalan ke in mitune faghat dar marhale pish msi bashe va mumkene ta akhare umresh ham hamintur bemune va areze jedi nade hata daro ham nakhad
age mitunid mri va azemayeshasho scan kunid man mail ye dr to canadaro behetun midam ke javabe durusto behetun mige
yeki az hamin bacheha be man goft harcheghad ke khub bashim chun ms darim hishki hazer nemishe ba ma ezdevaj kune
man delam khanevade mikhad
man delam bache mikhad
aslan ye maghale khudam to afrade moteahel ravande bimari kheili kunde
(2009/10/03, 08:23 PM)Sina نوشته است: [ -> ]بچه ها بخشین میخوام یه کم تند حرف بزنم
بعضی ها یه مشت چرت و پرت حواله سایت کردن که مثلا ؛فکر نکنم کسی از خود گذشتگی کنه؛ و از این حرفا ... این مزخرفات رو خواهشا دیگه تکرار نکنین ...
مگه ما چمونه؟؟ ... دست و پا نداریم؟؟ ... معلولیم؟؟ ... کوریم؟؟
خیلی هم دلشون بخواد که با ما ازدواج کنن ... بچه ها سلامتی یه چیزه نسبیه ... همونطور که زنده موندن و بقاء یه چیزه نسبیه .. واسه همه
واسه هر کسی تو این دنیا که زندگی میکنه، حالا سالمه یا ناسالم ...
من اگه بخوام با کسی ازدواج کنم ... به اینم فکر میکنم که اگه فردا تصادف کرد و قطع نخاع شد من چی کار میکنم ... میدونم همتون میگین آدم اولش خیلی حرفا میزنه ... اگه فکر میکنین فعلا از اونایی هستین که هنوز اولشین و خیلی از این حرفا میزنین اصلا بهتره به ازدواج به هیچ وجه فکر نکنین ....
به من ربطی نداره که کسی دوست داره ازدواج کنه یا نه
ولی سرکوب کردن ازدواج به خاطر بعضی مسائل مثل ام اس یعنی آخر جهالت و ابلهیت ... (البته از نظر من )
من موافقم ببینید همه چیز نسبیست
سلامتی و بیماری روی یک پیوستار قرار دارد
100% سلامتی یا بیماری ایده آل است
همه ادما بین سلامتی وبیماری قرار دارند
هیچ کس نمیتونه ادعا کند سلامت کامل دارد
کنفرانسی دادم درمورد سلامت سازمانی
جالب بود[
attachment=4841]
(2009/10/03, 08:23 PM)Sina نوشته است: [ -> ]بچه ها بخشین میخوام یه کم تند حرف بزنم
بعضی ها یه مشت چرت و پرت حواله سایت کردن که مثلا ؛فکر نکنم کسی از خود گذشتگی کنه؛ و از این حرفا ... این مزخرفات رو خواهشا دیگه تکرار نکنین ...
مگه ما چمونه؟؟ ... دست و پا نداریم؟؟ ... معلولیم؟؟ ... کوریم؟؟
خیلی هم دلشون بخواد که با ما ازدواج کنن ... بچه ها سلامتی یه چیزه نسبیه ... همونطور که زنده موندن و بقاء یه چیزه نسبیه .. واسه همه
واسه هر کسی تو این دنیا که زندگی میکنه، حالا سالمه یا ناسالم ...
من اگه بخوام با کسی ازدواج کنم ... به اینم فکر میکنم که اگه فردا تصادف کرد و قطع نخاع شد من چی کار میکنم ... میدونم همتون میگین آدم اولش خیلی حرفا میزنه ... اگه فکر میکنین فعلا از اونایی هستین که هنوز اولشین و خیلی از این حرفا میزنین اصلا بهتره به ازدواج به هیچ وجه فکر نکنین ....
به من ربطی نداره که کسی دوست داره ازدواج کنه یا نه
ولی سرکوب کردن ازدواج به خاطر بعضی مسائل مثل ام اس یعنی آخر جهالت و ابلهیت ... (البته از نظر من )
این نظر واسه سینای عزیز ه که تو صفحه 5 همین تاپیک خوندم
آره سینا حق با توئه ما مشکلی نداریم
اما برادرمن درست نیس بگی مگه ما کوریم؟؟؟مگه ما معلولیم؟؟مگه دست و پا نداریم؟؟
آره ما هیچ کدوم از این مشکلا رو نداریم
اما همچین میگی مگه ما اینیم و اونیم که انگار اون عزیزانی که با این مشکلات دارن زندگی میکنن انسان نیستن
از این ناراحت شدم که میخوای قیاس کنی
همه جور آدم داریم
همین معلولی که میگی یه بازیگر معلول داریم که تو فیلم وضعیت سفید بازی کرد(شهریاری )که یه بچه سالم 9 ساله داره
یا یه بازیگر داریم که نابیناست تو فیلم رنگ خدا بازی کرد
من با کلیت حرفت موافقم اما قیاس نکن
اونا حتی از ما بهترن
همین
[size=large][font=Arial][b]h
آره واقعا من این حرف رضا راد وقبول دارم .ما خودمون خودمونو قبول نداریم وای به حال دیگران...من خیلی دیدم بچه های ام اس خودشون به هم خیانت کردن و به هم ضربه زدن.
این واقعا جای تاسف داره
آقا رضا من هم با شما موافقم
همه انسانها با هر شرایطی مخلوق خداوند وقابل احترام هستندحتی آن عزیزی که ازنعمت چشم،گوش و...محروم است.ولی اکثر اوقات خداوند عنایات ویژه ای به آنهانموده است.
در مجموع هر انسانی حق زندگی دارد وبه حکم انسان بودنش وحس عاطفیش احتیاج به همدم وهمراه دارد.
پیرمردی کارگر خانه ای بود و هرروز ذو کوزه اب از چشمه پایین تا خانه ارباب می اورد یکی از این کوزه ها ترک داشت...یک روز کوزه سالم با کنایه به اونیکی گفت تو زحمت این پیرمردوبه هدرمیدی و فقط نصف اب و تا اینجا میاری...کوزه غمگین شدوبه پیرمرد گفت ازتو شرمگینم لطفا من و کنار بزار...پیرمرد گفت این مسیرونگاه کن چی میبینی؟تمام گلهای زیبایی که کنارجاده رو از چشمه تا خانه ارباب وپرکردن همه هرروز از ابی که از ترک تومیچکیدسیراب شدن... سلام دوستان خوب هستید بنظرمن بستگی به این داره که طرز فکرما چی هستش ما میتونیم تو خیلی موارد مثل بقیه باشیم اما درمورد ازدواج باید بیشترحواسمون جمع باشه کسانی که بیماری دارن اینطور نیست که حق زندگی نداشته باشن اما بایدشریکی انتخاب کنیم که درهمه حال درک و ملاحظه مون کنه واقعیت اینکه بیماری ما مثل خیلی های دیگه نیست مثلا اون دوستمون که گفته ما کور وکر و معلول نیستیم که؟ بهتربگم شرایط ازدواج با چنین عزیزانی کاملا مشخص هستش و طرف مقابلشون میدونه با چه موقعیتی روبرو هستش اما اون کسی که میخوادبا کسی با شرایط ما ازدواج کنه کمی سردرگم هستش چون زمانی حال ما کاملا خوب و طبیعی هستش وگاهی خسته و حتی خودمون هم گاهی نمیدونیم فرداو پس فردامون چطور خواهدبوداین تغییر حالت ممکن شریک زندگیمون و تحت فشار بزاره یا بترسونه چون به هرحال از همه لحاظ دلبسته و وابسته ما هستش ما شایدبا دوستانی که نابینا و غیره هستن از بیشترجهات نیاز کمی به کمک اطرافیانمون داشته باشیم اما بیشتر از اونها به توجه و محبت ودرک اطرافیانمون نیازمندیم مخصوصا که بیماری ما هنوز تو جامعه ما جا نیوفتاده...ممنونم
(2011/12/23, 09:54 PM)پروانه نوشته است: [ -> ]پیرمردی کارگر خانه ای بود و هرروز ذو کوزه اب از چشمه پایین تا خانه ارباب می اورد یکی از این کوزه ها ترک داشت...یک روز کوزه سالم با کنایه به اونیکی گفت تو زحمت این پیرمردوبه هدرمیدی و فقط نصف اب و تا اینجا میاری...کوزه غمگین شدوبه پیرمرد گفت ازتو شرمگینم لطفا من و کنار بزار...پیرمرد گفت این مسیرونگاه کن چی میبینی؟تمام گلهای زیبایی که کنارجاده رو از چشمه تا خانه ارباب وپرکردن همه هرروز از ابی که از ترک تومیچکیدسیراب شدن... سلام دوستان خوب هستید بنظرمن بستگی به این داره که طرز فکرما چی هستش ما میتونیم تو خیلی موارد مثل بقیه باشیم اما درمورد ازدواج باید بیشترحواسمون جمع باشه کسانی که بیماری دارن اینطور نیست که حق زندگی نداشته باشن اما بایدشریکی انتخاب کنیم که درهمه حال درک و ملاحظه مون کنه واقعیت اینکه بیماری ما مثل خیلی های دیگه نیست مثلا اون دوستمون که گفته ما کور وکر و معلول نیستیم که؟ بهتربگم شرایط ازدواج با چنین عزیزانی کاملا مشخص هستش و طرف مقابلشون میدونه با چه موقعیتی روبرو هستش اما اون کسی که میخوادبا کسی با شرایط ما ازدواج کنه کمی سردرگم هستش چون زمانی حال ما کاملا خوب و طبیعی هستش وگاهی خسته و حتی خودمون هم گاهی نمیدونیم فرداو پس فردامون چطور خواهدبوداین تغییر حالت ممکن شریک زندگیمون و تحت فشار بزاره یا بترسونه چون به هرحال از همه لحاظ دلبسته و وابسته ما هستش ما شایدبا دوستانی که نابینا و غیره هستن از بیشترجهات نیاز کمی به کمک اطرافیانمون داشته باشیم اما بیشتر از اونها به توجه و محبت ودرک اطرافیانمون نیازمندیم مخصوصا که بیماری ما هنوز تو جامعه ما جا نیوفتاده...ممنونم
من هم با نظرات پروانه جان موافقم؛در انتخاب همراه باید کاملا توجه نمودکه طرف مقابل همه شرایط شمارا بررسی نموده باشد وبا آنها کنار اومده باشد.تغییر حالات بیماری وغیر قابل پیش بینی بودن آن
من از اول عاشق زندگی بودم و طرز فکر و انتطاراتم از زندگی متفاوت هستش البته شعار نیست اونهایی که من و میشناسن دیگه این و فهمیدن البته وقتی دیدم کسی باهام سازگارنیست شعاردادم که قصدازدواج ندارم اما راستش ازتنهایی خسته شده بودم بعدبیماری شدیدپدرم و بلافاصله بعداون بخاطر ناراحتی قلبی مادرم و اینکه فهمیدم خودمم بیمارم حسابی ترس ورم داشت ترس نبودن عزیزانم رویاهای خودم اینکه با این شرایط جدید واقعا چه کسی میتونه به پای ادم بمونه من نا امید نیستم و خودم و باور دارم اما حرف اینکه کی منو باورخواهد کرد بعد فوت خواهربزرگم که6ماه قبل بود خیلی احساس تنهایی میکنم یه شرایط ازدواج هم برام پیش اومد که بیماری من و هم قبول کرد اما رفتارش و ملاحظه نکردنش حال منو بدتر کردیکم که ناراحت میشم تمام بدنم درد میکنه و چشمام پر میشه مجبور شدم جوابش کنم اما با اصرار بیهوده بیشتر ازارم میده...