حالا که فکر میکنم...،
میبینم که بعضی از دوستان که می گفتن بهتره که ام اسی ها با هم ازدواج کنن به نظرم درست می گفتن...
شاید یکسری از مشکلاتشون بیشتر بشه ولی مطمئنن خیلی از مشکلات و استرساشون کمتر میشه
من همچنان موافق ازدواج دو ام اسی با همم. چون دیگه لازم نیست راجع به خیلی چیزا توضیح بدی. تازه آیا متوجه منظورت بشه یا نه...
امااااااااا درصورتیکه طرفت هم قدرتو بدونه و لایق باشه.
به نظرم کسی که ام اس داره قدر زندگیشو بیشتر میدونه
از نظر رفتاریم خیلی بهتره
من این سایتو دوست دارم چون ادماش با جاهای دیگه فرق دارن از نظر رفتاری
اینو از ته دلم میگم
به نظر منم 2نفر که ام اس دارن قدر همو بیشتر میدونن توی زندگی
سلام
به نظرمنم بايد حقيقت رو به طرف مقابل گفت
اينجوري بهتر ميتوني براي زندگيت برنامه ريزي كني تا اينكه با استرس وارد زندگي بشي
هميشه ميگن كسي از گفتن حقيقت ضرر نكرده
اما در مورد ديد كلي ادم هاي اطراف هم نسبت به اين بيماري واقعا بعضي جاها منو عصبي ميكنه
مثلا وارد يه سازمان كه اسمشو گذاشته جامعه حمايت ميري جلوي ميز كارمندشو ميگي ام اس داري يه سري بلند ميكنه
و با نگاه متعجب كه چرا من هيچ گونه مشكل حركتي در ظاهرم ديده نميشه
واقعا جاي تاسف داره
وقتي راجع به چيزي اطلاع نداريم بيخودي نظر بديم
به نظر منم 2 تا ام اسی بهتر همو درک میکنند و راحتتر باهم کنار میان<3
به نظر من یک ام اسی اول باید خودش رو برای تمام جوانب زندگی مشترک آماده کنه و خودش تعریفی از درک کردن داشته باشه، بعد ازدواج کنه و بگه همسرم شرایط من رو درک نمیکنه
من بعنوان کسی که 10 سال با همسرم دوست بودم و عاشقانه دوستش دارم 40 روز بعد از عقدمون متوجه بیماریش شدیم و اما تاثیری که تو زندگی عاشقانه ما داشت:
من بیشتر از قبل دوستش دارم و وابسته اش هستم، سعی میکنم غذاهایی که براش مفیده درست کنم، راجب بیماریش خیلی سرچ میکنم، بهش محبت میکنم و فضای خانه رو پرهیجان و شاد و گاهی رمانتیک میکنم
اما اون کارش رو بیشتر کرد از ترس مشکلات آینده، نگران من و آینده هست. خسته و کم انرژی شده، گاهی پرخاش میکنه
ولی زود معذرت میخواهد
به خیلی از نیازهای من توجه نداره و اغلب بیماریش رو مقصر میدونه
بارها تو عصبانیت بهم گفته طلاق بگیر برو پی زندگیت من هیچی برات ندارم تو با من بدبخت میشی
و من واقعاً ار حرفهاش میشکنم
اگر آرش نباشه من برام هیچی معنا نداره
بخاطر اون کار میکنم، بخاطر اون تو روی همه وایسادم گفتم شوهرمو دوست دارم
ولی گاهی که کمبودهای زندگیم رو میبینم قانع میشم که زندگی با یک بیمار ام اسی نیاز به درک بالایی داره
این که مجبورم خیلی جاها تنها برم چون اون خسته میشه، خیلی از نیازهامو سرکوب کنم چون اون کم توان شده، حرفهاشو گاهی قبول کنم چون کم تحمل شده و ...
ایشاالله این بیماری ریشه کن شه
یک سوال همیشه ذهنمو درگیر کرده که آیا اون هم اگر من این بیماری رو داشتم گذشتهای من رو داشت؟ خودم میگم مطمئنن نه، ولی اون میگه خدارو شکر که خودش داره چون تحمل مریضی من رو نداره دق میکنه
ولی مطمئنم 100 درصد خانواده اش نمیذاشتن ما زندگی کنیم اونها عروس سالمشون رو قبول ندارن و هی آزارش میدن وای به مریض، وای از این مردم
(2013/09/26, 04:24 PM)ayda.m نوشته است: [ -> ]به نظرم کسی که ام اس داره قدر زندگیشو بیشتر میدونه
از نظر رفتاریم خیلی بهتره
من این سایتو دوست دارم چون ادماش با جاهای دیگه فرق دارن از نظر رفتاری
اینو از ته دلم میگم
به نظر منم 2نفر که ام اس دارن قدر همو بیشتر میدونن توی زندگی
آیداجان شما به ما لطف داریذ شما مهربونید
حالا درست اگه ازدواج کردیم یه طرف بچه خواست چیمیشه؟میدونبد
که احتمالش بالاس که بچه ms داشته باشه پس بنظرم
چرا عاقل کاری کند که باز آرد پشیمانی