(2010/03/22, 09:17 PM)farda20032020 نوشته است: [ -> ]ازدواج رو باید بی خیال شد
نه جان من بیا ازدواج کن ....
خوب عزیزه من اگه نمیخوای ازدواج کنی قرار نیست اینجا اعلام کنی ...
اگه چیزه دیگه ای به نظرت میرسه که به دردخور باشه بنویس
نه خیلی هم دوست دارم ازدواج کنم حتی از یک نفر هم واقعا خوشم اومد اما فعلا با این وضع هزینه ها غیر ممکنه
(2010/03/20, 06:36 PM)sadaf نوشته است: [ -> ]یاسی جون چرا نا امیدانه در مورد این قضیه حرف می زنی.من شانسی تو این یه سال که ام اس گرفتم چند تا خواستگار داشتم.که هر دفعه از استرس این که طرف بفهمه ام اس دارم چکار می کنه هول کردمو سریع بهشون گفتم.البته منظورم بعد چند جلسه بود.هیچ کدومشون توجهی به ام اس نکردند و یکی که انگار مشتاق تر شدمیگفت مگه اونایی که سالمن می دونن آیندشون چی میشه.دیگه هیچ اشاره ای به مریضیم نمی کردن .انگار وجود نداره.گاهی می خواستم ازشون بپرسم چرا براتون مهم نیست که فرصت نشد آخه خودشون از نظر منو خونوادم رد شده بودن
عزیزم من ناامیدانه اصلا حرف نمیزنم
میدونی من خواستگار دارم فراووون ولی وقتی فکر میکنم که به طرف بگم ام اس دارم و بعد پخش شه همین باعث شده اصلا بهش فکر نکنم باورت میشه این بار خواستگاری داشتم وضعش توپ و هر روز زنگ میزدن خونمون که بیایم با هم حرف بزنیم ولی من از ترس این موضوع گفتم اصلا کسی حق نداره پاشو بذاره تو خونه چون میدونستم اخر این موضوع چی میشه و الفرار
با خواستگار بعدی وارد مرحله صحبت شدم وقتی داشتیم حرف میزدیم همون جلسه اول پیچوندمش تا دیگه سماجت نکنه چون میدونستم اونقدر ظرفیت نداره که بتونه این موضوع رو قبول کنه
من به کسی نگفتم ام اس دارم چون کسی نمیدونه و من هم مخالفم دوس ندارم کسی بدونه اخه من مشکلی ندارم دوس ندارم وقتی کسی رو خوب نمیشناسم یا بعد از چپند جالسه معارفه هنوز نمیدونم تو ذهنش از این موضوع چه برداشتی میکنه بهش بگم بله من ام اس خفیف دارم و اصلا ازراری به زندگیم نمیرسونه
دید مردم کوتاه است
من بارها امتحان کردم و دیدم برا همین فعلا دوس ندارم به ازدواج فکر کنم
باورت میشه وقتی بهم میگن چرا ازدواج نمیکنی میگم هدفش یه چیزی دیگس این واقعیته دوس دارم برم سرکار
بله قبلا به ازدواج فکر میکردم با طرف حرف میزدم ولیب موضوعی تو زندگیم پیش اومد که مجبورم فعلا به هر دلیلی بهش فکر نکنم یا اگه فکمر کنم انتخاب درستی کنم
اینکه خواستگار شما این حرف رو زده و براش اهمین نداشته ای موضوع این روشن فکریه اونه و من خیلی استقبال میکنم
امیدوارم خوشبحت و موفق باشی و بیشتر به این موضوع فکر کن چون اون با این وجود تو رو قبول کرده و دوست داره پس دلیلی برا مخالفت نیست ولی باز هم فکر کن و با دکترت مشورات منم برات ارزوی خوشبختی میکنم
وقتی اطرافیانم رو میبینم که چطور در مورد این موضوع حرف میزنن میگم
خدایا اگه من یه روز لو بدم که منم جزو همخونا هستم باورشون میشه ؟
اون موقع در مورد من چی فکر میکنن ؟
نمیدونم به قول یکی از همین بچه ها مثل خر توش گیر کردم و نمیدونم
ولی واقعا بهش فکر نمیکنم چون بشدت از ایندم میترسم که اگه رو کنم این موضوع رو چی میشه چی میگن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
هرجوری که بخوای به ازدواج نگاه کنی میبینی که ازدواج نکنی بهتره ...
تو یه وبلاگی که نویسندش یه خانوم بود خوندم: افرادی که از شما خواستگاری می کنن و یا باهاشون برخورد می کنید 4دسته هستند:
1- کسی که تا می شنوه ام اس داری ، در میره و دیگه پیداش نمیشه! (همون بهتر که رفت ، نکبتی!!!)
2-کسی که وقتی بهش می گی، می گه ببخشید خیلی متاسفم ، خیلی دوس دارم باهات باشم اما من تو زندگیم خیلی مشکل دارم ، می فهمی که!! (دیگه آدم چی بگه؟!)
3- کسی که خیلی عاشق پیشه تشریف داره و وقتی میشنوه سریع می گه باشه اصلا مشکلی نیست. تو تنها عشق منی!!! من بی تو میمیرم و از این حرفای....(عین مواردی که واسه من پیش میاد. واااااااااااااااای خدا)
4- اونی که وقتی میشنوه؛ میره تا فکر کنه. بعد میاد و آدرس دکترت رو میپرسه ، بعد از کلی تحقیقات و مشاوره با این دکتر و اون دکتر ، ok میده و باهات می مونه... (این مورد اصلا نیست واصولا کمیابه ! اگه بخوای پیداش کنی باید بخوابی و تو رویاهات ببینی. البته جسارت نباشه خدمت اونایی که هستن یا یکی و با این شرایط پیدا کردن! شماها واقعا شاهکارید)
نویسندش گفته بود که با گروه 3 اصلا ازدواج نکنید چون فردای روز عروسی عاشقی یادش میره! اصلا نمیشناسدت. بالاخره خرش از پل گذشته دیگه.
اما با دسته ی 4 ازدواج کنید چون اون تنها کسیه ی که میدونه مشکل واقعی چیه و سال های سال به خوبی و خوشی با شما زندگی می کنه.
منم مث سینا و فریبا دورشو خط کشیدم. خیلی مسئولیت داره ، استرس داره ، اعصاب می خواد. نه این که فکر کنید حالا که می دونم ام اس دارم اینو می گم؛ من از اولشم حس خوبی در موردش نداشتم و تجربه بهم ثابت کرده که هر وقت این حس خوب نیست چیزه خوبی گیرم نمیاد (در هر زمینه ای). خیلی کمن آدمایی که با هم تفاهم داشته باشن و تو سر و کله ی هم نزنن...
اینو هم داوطلبانه میگم بهتون: من یکی که کار می کنم ، درس می خونم ؛ یه عالمه پولدار می شم ... یه خونه ی خیلی بزرگ میگیرم و از اونجایی که عاشق بچه هام میرم پرورشگاه 10 تا بچه ی خوشگل میارمو بزرگشون می کنم (یک عالمه شکلک مربوط)
(2010/03/23, 08:40 PM)farda20032020 نوشته است: [ -> ]نه خیلی هم دوست دارم ازدواج کنم حتی از یک نفر هم واقعا خوشم اومد اما فعلا با این وضع هزینه ها غیر ممکنه
خوب پس عاشقش نیستی چون اگه عاشقش باشی اونوقت میگی پول چه صیغه ایه
(2010/03/24, 07:02 PM)سینا نوشته است: [ -> ]خوب پس عاشقش نیستی چون اگه عاشقش باشی اونوقت میگی پول چه صیغه ایه
وقتی که بری قیمت خونه و گوشت و هزار تا چیز دیگه رو می بینی عاشقی یادت میره
من هم با سینا موافقم، هر آدمی شرایط خاص خودشو برای ازدواج داره و حتی معیارهای متفاوت برای زندگی کردن.
اشتباه ما اینجاست که معنی واقعی ازدواجو فراموش کردیم، ما فکر میکنیم ازدواج یعنی خونه و ماشین و پول و خوراک و پوشاک و ... در حالی که ما با ازدواج میخوایم یه همدم و یه دوست همیشگی برای خودمون انتخاب کنیم تا تو سختیها و شادیهامون تنها نباشیم، اگه به ازدواج با این دید نگاه کنیم دیگه اگه خونه مستقل داشته باشیم یا نداشته باشیم برامون زیاد مهم نیست، اگه درآمدمون بالا یا پایین باشه زیاد فرقی نمیکنه مهم اینکه کنار یه نفری هستید که میدونین بعد از خدا شما رو داره.
البته اگه شرایط بالا هم برقرار بود که چه بهتر ولی اگه نبود نمیتونه به تنهایی مانعی برای ازدواج باشه.ولی اول زندگی همیشه برای همه سخت بوده و هست که کم کم تمام این مشکلات حل میشه.
به نظر من دغدغه ازدواج انتخاب شریک زندگیه نه دغدغه امکانات زندگی، چون یه انتخاب خوب تو یه زندگی با امکانات کم یعنی خوشبختی ولی یه انتخاب نامناسب حتی تو یه زندگی مرفه یعنی تازه شروع مشکلات.
اگه فقط در حد یه اسم باشه تحملش برای کسی که دوست داره چیزی نیس