وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: می ترسید ؟ آیا از بیماری ام اس می ترسید ؟
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34
بااینکه وارد چهارمین سالی شدم که ام اس گرفتم اما بازم ازش میترسم ...
خود ام اس یه طرف اینکه ادم میخواد به بعضی ها هم بگه که این مریضیو داره ترسش از خود ام اس هم بیشتره
بنظرمن ام اس ترس نداره ،تقریبا یک سال ودوماه پیش که۱۶سالم بود علائم این بیماری برای من پیداشدمن حتی فکرشم نمیکردم ک ممکنه گرفتار همچین بیماری ای بشم ولی....من همه علائم ام اسوداشتم بدیش جایی بود ک وقتی دکترچشم پزشک چشمامو معاینه کرد گف سالمه من حتی نمیتونستم اون علامتای بزرگم ببینم جوری ک خودمم مونده بودم ب دکتر چی بگم که من نمیتونم ببینم فک میکردم چشمام ضعیف شده ولی این طوری نبود... بیشترنظراتونوخوندم ودیدم ک اکثرا بیماریتون بیشتر از۵ساله ولی من فک میکردم زودخوب میشم مثلا تا اخر امسال بااینکه میدونم ام اس درمان نداره بعضی ازحرفاتون منو ی کم ناامیدکردمثلامن هیچ وقت به این فک نکردم ک ممکنه فلج بشم راستشو بخاین تصورشم سخته برای هممون دعا میکنم ک خوب شیم، واسه من ک خیلی سخته فک کنین تو۱۶سالگی ک اوج بچگی ونوجونیته اونم ی دختر بهت بگن ام اس داری من ک کلی گریه کردم ک هنوزم ادامه داره ولی برخلاف بعضی ازبچه هاخیلی امیدوارم همیشه ب خودم گفتم هرکه دراین بزم مقرب تر است/جام بلابیشترش میدهند همین بیت منو ب زندگی امیدوارمیکنه ولی وقتی این آمپولارومیزنم نظرم کلا عوض میشه دردش خیلی زیاده آخرین تزریقم شب یلدابود بدترین یلدای عمرم ب دوستم میگفتم من امشب ی دقه بیشتردردمیکشم... شمام وقتی آمپول میزنین همین طوری میشین؟؟
ام اس ک ترس نداره!
درد داره اما ترس نه!
فعلا از من میترسه!ام اس از اراده و شادی میترسه!
بعدا اونقدم بچ بدی ک نیس فقط شیطونه
اونم شما دوستان ب بزرگواری خودتون ببخشیدنش
بچ ست شکر ی خورده ......
خوش باشین و بخندین icon_biggrinsmiling

(2015/12/26, 11:18 PM)Mahdiyeh نوشته است: [ -> ]بنظرمن ام اس ترس نداره ،تقریبا یک سال ودوماه پیش که۱۶سالم بود علائم این بیماری برای من پیداشدمن حتی فکرشم نمیکردم ک ممکنه گرفتار همچین بیماری ای بشم ولی....من همه علائم ام اسوداشتم بدیش جایی بود ک وقتی دکترچشم پزشک چشمامو معاینه کرد گف سالمه من حتی نمیتونستم اون علامتای بزرگم ببینم جوری ک خودمم مونده بودم ب دکتر چی بگم که من نمیتونم ببینم فک میکردم چشمام ضعیف شده ولی این طوری نبود... بیشترنظراتونوخوندم ودیدم ک اکثرا بیماریتون بیشتر از۵ساله ولی من فک میکردم زودخوب میشم مثلا تا اخر امسال بااینکه میدونم ام اس درمان نداره بعضی ازحرفاتون منو ی کم ناامیدکردمثلامن هیچ وقت به این فک نکردم ک ممکنه فلج بشم راستشو بخاین تصورشم سخته برای هممون دعا میکنم ک خوب شیم، واسه من ک خیلی سخته فک کنین تو۱۶سالگی ک اوج بچگی ونوجونیته اونم ی دختر بهت بگن ام اس داری من ک کلی گریه کردم ک هنوزم ادامه داره ولی برخلاف بعضی ازبچه هاخیلی امیدوارم همیشه ب خودم گفتم هرکه دراین بزم مقرب تر است/جام بلابیشترش میدهند همین بیت منو ب زندگی امیدوارمیکنه ولی وقتی این آمپولارومیزنم نظرم کلا عوض میشه دردش خیلی زیاده آخرین تزریقم شب یلدابود بدترین یلدای عمرم ب دوستم میگفتم من امشب ی دقه بیشتردردمیکشم... شمام وقتی آمپول میزنین همین طوری میشین؟؟

اره خواهر کوچیک من!همه ما شب هایی ک امپول میزنیم درد میکشیم وحساس میشیم عصبی!من خودم شباش فقط یک ساعت خاب!منم خاطره خوبی ندارم از ام وسن تو عمل اسکولیز کردم!سخته همه ما درکتت میکنیم اما عروسک داداش حیف اون الماس ها نیست از چشای خوشکلت بیاد!
روز امپول سعی کن غذاهایی بخوری ک طبع گرم .و با طبعت میسازه!خوب شدنی نیست اما کنترل شدنیه!همشم دست تو هس!بعدا قبل ترژیق دم کرده بابونه و یا زعفران بخور ک ارومت کنه!دم کرده زنجفیل هم مسکن هست!
نبینم ناراحت باشی ها!
love51
یک ضرب المثل هست که میگه از هر چی بترسی همون به سرت میاد
من برای ایندم یک برنامه ریزی دقیق بر اساس علایقم .خواسته هام کردم ولی فقط یه موضوع هست که میتونه این اینده رو خراب کنه اونم این مریضی لعنتیه
من میخام نترسم یا به یادش نیارم ولی باز هم نمیشه
(2015/12/27, 12:19 AM)mj.ny-luise نوشته است: [ -> ]یک ضرب المثل هست که میگه از هر چی بترسی همون به سرت میاد
من برای ایندم یک برنامه ریزی دقیق بر اساس علایقم .خواسته هام کردم ولی فقط یه موضوع هست که میتونه این اینده رو خراب کنه اونم این مریضی لعنتیه
من میخام نترسم یا به یادش نیارم ولی باز هم نمیشه

واقعادرکت میکنم چی میگی منم مث توبودم ولی بنظرم من میتونم ب اون چیزی ک میخام برسم بایدهمیشه امید داشته باشی مثلا من به خودم میگم ام اول اسمته و اس جمع موفقیت هات ب خودت امیدوارباش دوست عزیز

(2015/12/26, 11:33 PM)71shahab نوشته است: [ -> ]ام اس ک ترس نداره!
درد داره اما ترس نه!
فعلا از من میترسه!ام اس از اراده و شادی میترسه!
بعدا اونقدم بچ بدی ک نیس فقط شیطونه
اونم شما دوستان ب بزرگواری خودتون ببخشیدنش
بچ ست شکر ی خورده ......
خوش باشین و بخندین icon_biggrinsmiling

(2015/12/26, 11:18 PM)Mahdiyeh نوشته است: [ -> ]بنظرمن ام اس ترس نداره ،تقریبا یک سال ودوماه پیش که۱۶سالم بود علائم این بیماری برای من پیداشدمن حتی فکرشم نمیکردم ک ممکنه گرفتار همچین بیماری ای بشم ولی....من همه علائم ام اسوداشتم بدیش جایی بود ک وقتی دکترچشم پزشک چشمامو معاینه کرد گف سالمه من حتی نمیتونستم اون علامتای بزرگم ببینم جوری ک خودمم مونده بودم ب دکتر چی بگم که من نمیتونم ببینم فک میکردم چشمام ضعیف شده ولی این طوری نبود... بیشترنظراتونوخوندم ودیدم ک اکثرا بیماریتون بیشتر از۵ساله ولی من فک میکردم زودخوب میشم مثلا تا اخر امسال بااینکه میدونم ام اس درمان نداره بعضی ازحرفاتون منو ی کم ناامیدکردمثلامن هیچ وقت به این فک نکردم ک ممکنه فلج بشم راستشو بخاین تصورشم سخته برای هممون دعا میکنم ک خوب شیم، واسه من ک خیلی سخته فک کنین تو۱۶سالگی ک اوج بچگی ونوجونیته اونم ی دختر بهت بگن ام اس داری من ک کلی گریه کردم ک هنوزم ادامه داره ولی برخلاف بعضی ازبچه هاخیلی امیدوارم همیشه ب خودم گفتم هرکه دراین بزم مقرب تر است/جام بلابیشترش میدهند همین بیت منو ب زندگی امیدوارمیکنه ولی وقتی این آمپولارومیزنم نظرم کلا عوض میشه دردش خیلی زیاده آخرین تزریقم شب یلدابود بدترین یلدای عمرم ب دوستم میگفتم من امشب ی دقه بیشتردردمیکشم... شمام وقتی آمپول میزنین همین طوری میشین؟؟

اره خواهر کوچیک من!همه ما شب هایی ک امپول میزنیم درد میکشیم وحساس میشیم عصبی!من خودم شباش فقط یک ساعت خاب!منم خاطره خوبی ندارم از ام وسن تو عمل اسکولیز کردم!سخته همه ما درکتت میکنیم اما عروسک داداش حیف اون الماس ها نیست از چشای خوشکلت بیاد!
روز امپول سعی کن غذاهایی بخوری ک طبع گرم .و با طبعت میسازه!خوب شدنی نیست اما کنترل شدنیه!همشم دست تو هس!بعدا قبل ترژیق دم کرده بابونه و یا زعفران بخور ک ارومت کنه!دم کرده زنجفیل هم مسکن هست!
نبینم ناراحت باشی ها!
love51
مرسی ازاطلاعاتی ک بهم دادی برادرعزیزم
ای بابا305320_JC_thinking
ام اس باید از ما بترسهfighting0030.gif
confused2confused2confused2
خب اگه بهش فکر کنی و بری تو بهرش خیلی خیلی وحشتناکه
(2015/12/27, 11:45 AM)niloofary نوشته است: [ -> ]confused2confused2confused2
خب اگه بهش فکر کنی و بری تو بهرش خیلی خیلی وحشتناکه

نه بابا اینجوریام دیگ نیست!اگ روحیت خوب باشه هیچ کار نمیتونه wink2کنه
من ام اس میخوام
ام اس! بیا منو بگیر!!
من دلم نمیخواد ب دوسال پیش برگردم
ب اون روزای سختی ک درگیر دکتر و ام آر آی بودیم
ب روزای اذیت شدنمونsad
آب شدن مامان بابامsad
گاهی با خودم میگم خدا باید گناهامو بخشیده باشه با اون اذیتی ک من شدم
یکی پاش خواب میره هی نق و نوق میکنه آی پام
من دستم نزدیک سه هفته خواب رفته بود و سوزن سوزن میشد
خیلی اذیت شدم
بازم شکر ک الان خوبم
از ام اس زیااااد نمیترسم فقط دیگه نمیخوام ب دوسال پیش برگردم
نمیخوام خونوادمو ناراحت ببینم
من از ام اس نمیترسم فقط از ناراحتی و نگرانی خونوادم میترسم
سلامتی یه امانته پیش ما.خدا خودش داده.هروقتم بخواد میگیره...
بچه ها گوشتونو بیارین جلوConfused دلم نمیخواد فلج شم حتی ۲۰ سال دیگه.sadخداجون امانتیتو نگیر ازمون.گناه داریم sad
اگرم گرفتی راضیم ب رضات sad2همین

(2015/12/26, 11:18 PM)Mahdiyeh نوشته است: [ -> ]بنظرمن ام اس ترس نداره ،تقریبا یک سال ودوماه پیش که۱۶سالم بود علائم این بیماری برای من پیداشدمن حتی فکرشم نمیکردم ک ممکنه گرفتار همچین بیماری ای بشم ولی....من همه علائم ام اسوداشتم بدیش جایی بود ک وقتی دکترچشم پزشک چشمامو معاینه کرد گف سالمه من حتی نمیتونستم اون علامتای بزرگم ببینم جوری ک خودمم مونده بودم ب دکتر چی بگم که من نمیتونم ببینم فک میکردم چشمام ضعیف شده ولی این طوری نبود... بیشترنظراتونوخوندم ودیدم ک اکثرا بیماریتون بیشتر از۵ساله ولی من فک میکردم زودخوب میشم مثلا تا اخر امسال بااینکه میدونم ام اس درمان نداره بعضی ازحرفاتون منو ی کم ناامیدکردمثلامن هیچ وقت به این فک نکردم ک ممکنه فلج بشم راستشو بخاین تصورشم سخته برای هممون دعا میکنم ک خوب شیم، واسه من ک خیلی سخته فک کنین تو۱۶سالگی ک اوج بچگی ونوجونیته اونم ی دختر بهت بگن ام اس داری من ک کلی گریه کردم ک هنوزم ادامه داره ولی برخلاف بعضی ازبچه هاخیلی امیدوارم همیشه ب خودم گفتم هرکه دراین بزم مقرب تر است/جام بلابیشترش میدهند همین بیت منو ب زندگی امیدوارمیکنه ولی وقتی این آمپولارومیزنم نظرم کلا عوض میشه دردش خیلی زیاده آخرین تزریقم شب یلدابود بدترین یلدای عمرم ب دوستم میگفتم من امشب ی دقه بیشتردردمیکشم... شمام وقتی آمپول میزنین همین طوری میشین؟؟
عزیزم منم ۱۹ سالگی متوجه بیماریم شدم.اولش خیلی ناراحت بودم
منی ک کلی هدف داشتم و صدر هدفام پزشکی بود باید دوماه مونده ب کنکور اینجوری میشد
ناراحت نباش با تمام توانت درستو ادامه بده تا همه بفهمن ک ام اس فقط اسمش ترسناکه.
واسه آمپولا هم تزریقش ک درد نداره برای من.ولی بعد تزریق سر درد بدن درد گاهی تب و لرز و اکثرا شبا تا صب کابوس میبینم.زودرنج میشم و عصبی میشم. سر هرچیزی اشکم در میاد ولی بعد ک یه روز از تزریق میگذره خندم میگیره
همه با هم همدردیم دوست گلم
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34