من دلم نمیخواد ب دوسال پیش برگردم
ب اون روزای سختی ک درگیر دکتر و ام آر آی بودیم
ب روزای اذیت شدنمون
آب شدن مامان بابام
گاهی با خودم میگم خدا باید گناهامو بخشیده باشه با اون اذیتی ک من شدم
یکی پاش خواب میره هی نق و نوق میکنه آی پام
من دستم نزدیک سه هفته خواب رفته بود و سوزن سوزن میشد
خیلی اذیت شدم
بازم شکر ک الان خوبم
از ام اس زیااااد نمیترسم فقط دیگه نمیخوام ب دوسال پیش برگردم
نمیخوام خونوادمو ناراحت ببینم
من از ام اس نمیترسم فقط از ناراحتی و نگرانی خونوادم میترسم
سلامتی یه امانته پیش ما.خدا خودش داده.هروقتم بخواد میگیره...
بچه ها گوشتونو بیارین جلو
دلم نمیخواد فلج شم حتی ۲۰ سال دیگه.
خداجون امانتیتو نگیر ازمون.گناه داریم
اگرم گرفتی راضیم ب رضات
همین
(2015/12/26, 11:18 PM)Mahdiyeh نوشته است: بنظرمن ام اس ترس نداره ،تقریبا یک سال ودوماه پیش که۱۶سالم بود علائم این بیماری برای من پیداشدمن حتی فکرشم نمیکردم ک ممکنه گرفتار همچین بیماری ای بشم ولی....من همه علائم ام اسوداشتم بدیش جایی بود ک وقتی دکترچشم پزشک چشمامو معاینه کرد گف سالمه من حتی نمیتونستم اون علامتای بزرگم ببینم جوری ک خودمم مونده بودم ب دکتر چی بگم که من نمیتونم ببینم فک میکردم چشمام ضعیف شده ولی این طوری نبود... بیشترنظراتونوخوندم ودیدم ک اکثرا بیماریتون بیشتر از۵ساله ولی من فک میکردم زودخوب میشم مثلا تا اخر امسال بااینکه میدونم ام اس درمان نداره بعضی ازحرفاتون منو ی کم ناامیدکردمثلامن هیچ وقت به این فک نکردم ک ممکنه فلج بشم راستشو بخاین تصورشم سخته برای هممون دعا میکنم ک خوب شیم، واسه من ک خیلی سخته فک کنین تو۱۶سالگی ک اوج بچگی ونوجونیته اونم ی دختر بهت بگن ام اس داری من ک کلی گریه کردم ک هنوزم ادامه داره ولی برخلاف بعضی ازبچه هاخیلی امیدوارم همیشه ب خودم گفتم هرکه دراین بزم مقرب تر است/جام بلابیشترش میدهند همین بیت منو ب زندگی امیدوارمیکنه ولی وقتی این آمپولارومیزنم نظرم کلا عوض میشه دردش خیلی زیاده آخرین تزریقم شب یلدابود بدترین یلدای عمرم ب دوستم میگفتم من امشب ی دقه بیشتردردمیکشم... شمام وقتی آمپول میزنین همین طوری میشین؟؟
عزیزم منم ۱۹ سالگی متوجه بیماریم شدم.اولش خیلی ناراحت بودم
منی ک کلی هدف داشتم و صدر هدفام پزشکی بود باید دوماه مونده ب کنکور اینجوری میشد
ناراحت نباش با تمام توانت درستو ادامه بده تا همه بفهمن ک ام اس فقط اسمش ترسناکه.
واسه آمپولا هم تزریقش ک درد نداره برای من.ولی بعد تزریق سر درد بدن درد گاهی تب و لرز و اکثرا شبا تا صب کابوس میبینم.زودرنج میشم و عصبی میشم. سر هرچیزی اشکم در میاد ولی بعد ک یه روز از تزریق میگذره خندم میگیره
همه با هم همدردیم دوست گلم