درفک نام قلهای در استان گیلان و در رشتهکوه البرز است. نام قله درفک به روایتی از دال فَک (دٌلفَک) آمدهاست که در گویش دیلمی، دال، نام پرندهای است از خانواده عقاب و فَک به معنی آشیان و آشیانه است. بنابراین دالفک، یعنی آشیانه عقاب. اما بر اساس روایت دیگری، نام درفک از قوم دربیک آمده که تیرهای از ساکنان حوالی دریای خزر بودهاند. قله درفک در ارتفاع ۲۷۳۳ متری البرز غربی در کوههای گیلان قرار دارد.
کاسه درفک محل ییلاق دامدارانی است که در تابستان از روستاها و جنگلهای دمکرده به این قلّه کوچ میکنند. در کاسه درفک یک غار وجود دارد که ییلاقنشینان منطقه در تابستان از یخهای آن به عنوان منبع آب استفاده میکنند.
خوب ما حرکت به قصد درفک را آغاز کردیم. راهنمای گروه از اهالی گیلان واز خبرگان کوهنوردی استان، آقایی بود که نامش را فراموش کرده ام، که در ابتدای راه، مژده وهشدار حضور خرس وگراز وشغال و... را درمسیر داد، هر چند خدا رو شکر ما به جز سگ واسب وخر وگاو وگوسفند والبته یک مار چیز بیشتری رویت نکردیم.
حدود نیم ساعت بعد از آغاز حرکت به یک رودخانه کم عمق به نام زلکی رودخان می رسیم وبعد از عبور از رودخانه مسیر پاکوب پهن را پی میگیریم!!!
پس از طی مسیری با شیب نسبتاً تند، به روستاي آلوکله رسیدیم که در آن منطقه کلبه هاي فراوانی زیبایی وجود داشت.
در ضمن یک نفربر جنگی یا یک شبه تانک از جنگ جهانی دوم در آنجا بجا مانده بود. در این محل توقف کوتاهی داشته وعکس های یادگاری با تانک و بدون تانک گرفته ورفتن را از سر گرفتیم.
اولین روستا در مسیر خرسرا بود، که البته خری در آن دیده نمی شد. توقفگاه بعدی موعد نهار بود، وشیب تند بود که گرسنگیمان را افزون می کرد. خوب من عاشق این زمان های صبحانه ونهار برنامه های کوه هستم، که علتش نه خوردن غذا ورفع گرسنگی، که استراحت و دورهمی است! در دشت بزرگ سی سرا بساط نهار را برپاکردیم، که در همان بدو امر باران بهاری بود که باریدن آغاز کرد!!!
نهار را در کنار دوستان خورده و در زیر باران حرکت را ادامه دادیم. البته قبل از آغاز حرکت، با تعویض لباس، خود را جهت پیمایش بارانی مجهز کردیم! زمین به دلیل ریزش باران به شدت گل آلود بود ، که البته این وضعیت نیز لطف خود را داشت!
به هر حال در حدود ساعت 5 بعد از ظهر به محل اطراق رسیدم: تی تی سرا
در تی تی سرا ابتدا یک زمین مسطح در مجاورت یک خانه روستایی، که برای برپایی کمپ مناسب بود را انتخاب کردیم. مشکل اینجا بود که در کنار این خانه روستایی طویله انواع حیوانات موجود بود و افزون بر بوی دل انگیز، چهارپایان گرامی جای تمیز جهت برپایی چادرها باقی نگذاشته بودند.
از این رو مسیر کوتاهی را به سمت پایین ادامه داده ودوستان به برپایی چادرهای خود مشغول شدند. در این بخش برنامه شهرزاد، مریم ومن، منتظر و کمی سرگردان (با کمی حس بی خانمانی) چادر برپا کردن همراهان را نظاره گر بودیم، که فربود سراغ بچه هایش را گرفت!!!
فربود چادری را برای دختران پرتغالی برپا کرد وما دراین قسمت نحوه برپایی چادر را نیز آموزش دیدیم، که در روز بعد به خوبی درسمان را جواب دادیم!
(در اینجا لازمه که یک تشکر ویژه از فربود برای تمام زحماتش در این دو روز داشته باشیم وچقدر خوب بود موقع هایی که می گفت بچه های من کجان؟ یا بچه های ما بیان اینجا، حس "با هم بودن"مان عالی است)
چادرهای دوستان یکی یکی برپا شد، در دو قسمت هم بچه ها آتش روشن کردند و با جمع شدن دور آتش کمی گرم شدیم.
بارش باران ما را حسابی خیس وگلی کرده بود و عجیب حس نوچی داشتیم! واکنش ها نسبت به شب مانی در چادر آن هم با آن وضعیت بسیار متفاوت بود! آنقدر که یک نفر خداحافظی زود هنگام خود را از دنیای کوهنوردی اعلام کرد، که البته مگه ما میذاریم!!!
تجربه شب مانی در چاد فوق العاده بود. مهدی اعلام کرد که زمان حرکت فردا 3 بامداد است. پس دیگر وقت خواب بود!!!
(خوب فعلاً از خواندن گزارش روز اول لذت ببرید، شاید مثل قهوه تلخ یا... ادامه آن پخش نشود!)