گزارش پیمایش و صعود به قله کلون بستک
جزییات
زمان : جمعه ، یازدهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲
اعضای گروه : مهدی خیری : سرپرست کل گروه . فربود ( سرپرست گروه ام اس سنتر ) . حمید ( جانشین سرپرست گروه ام اس سنتر ) . اعضای گروه همگام ( همراهان مهربان ام اس سنتری ها ) . اعضای گروه کوهنوردی ام اس سنتر ( فربود ، حمید ، شهرزاد ، مریم ، متین ، ندا )
مسیر رفت : گردنه دیزین ، پارکینگ ، یال قله ، قله کلون بستک
مسیر برگشت : از همان مسیر رفت
هدف برنامه : قله ۴۱۶۸ متری کلون بستک در منطقه البرز مرکزی در استان تهران قرار گرفته و به عنوان پیش برنامه دماوند انتخاب شده بود .
مدت زمان برنامه : یک روز
پوشش گیاهی : در فصل بهار ابتدای دامنه سبز و پر از گلهای زرد و سفید است اما بطور کلی پوشش گیاهی منطقه کما ، گون و قباست . از دامنه هر چه که بیشتر بالا میرویم ، پوشش گیاهی کمتر شده و خشک تر میشود .
نیازهای صعود : البسه مناسب فصل ،تجربه شخصی ( همیشه یه لباس کمی گرم با خودتون داشته باشین . چون وقتی به قله میرسین ، باد سرد میاد و برا کسی که بدنش به خاطر بالا اومدن گرم شده ، لازمه )
عکس ها : فربود توسلی
کلون بستک
کلون بستک در خط راس سرکچال در شمال روستای دربندسر قرار دارد . دامنه های جنوب و جنوب شرقی این قله مشرف به منطقه لواسانات و رودبار قصران است . آبریز این دامنه ، رودخانه جاجرود است . مسیر اصلی صعود به قله کلون بستک از یال جنوبی است که از این مسیر در تمام فصول سال ، از طریق گردنه ۳۲۸۰ متری دیزین ، میتوان در عرض یک روز صعود کرد .
معنی کلون بستک
و اما معنی کلون بستک : کلون به معنی قفل های چوبی درهای منازل قدیمی ایران است . بستک : به معنای بسته است . در زمان های قدیم که دشمنان ایران به این مناطق حمله می کردند ، در دره ها و ارتفاعات این منطقه گرفتار شده اند و اصطلاحا به در بسته خورده اند !! و به این دلیل این قله به نام کلون بستک لقب گرفته است . محلی ها کلون بستک را خورتوئک هم لقب داده اند . خور به معنی خورشید و توئک به معنی نوک آن است . ساکنین محلی اطراف این قله معتقدند ، هنگام طلوع افتاب ، اولین اشعه خورشید به قله این کوه می تابد .
گزارش پیمایش
صعود
از پایین جاده منتهی به پارکینگ که محل شروع صعود ماست . خودش برای خودش راهیه . اما از اونجاییکه ماشین ما نمیتونه این مسیر رو بالا بره . همون پایین پیاده میشیم و حرکت رو از همین جا شروع می کنیم . به محض پیاده شدن باد سرد و شدید رو می تونی احساس کنی . پس همه مون مجهز میشیم به یه باد گیر . رو به رو مون پیست اسکی دیزین ، که حالا خالی از برفه و از حال و هوای اسکی خبری نیست .
خوبه که بدونید دیزین ،مهم ترین پیست اسکی ایران و منطقه خاورمیانه هست که در شمال تهران قرار گرفته و تازه این پیست ، اولین پیست اسکیه ایرانه که از طرف فدراسیون جهانیه اسکی مورد تایید برای برگزاری مسابقه های رسمی شناخته شده و بین المللی حساب میشه . پس از یه پیمایش نه خیلی کوتاه به محل پارکینگ و در واقع مسیر اصلیه صعود میرسیم .
یه نکته مهم اینه که حتما باید به میزان کافی آب همراهمون باشه چرا که کلون بستک جزو مسیرهایی هست که در طول راه از اب خبری نیست و برای پیمودن سه کیلومتر مسیر کوه پیماییمون حتما به اب احتیاج داریم . همین جا بگم تو کوه پیمایی ، نوشیدن آب واقعا خیلی مهمه و خیلی بهمون کمک می کنه .
خب بذارید همینطور که ما نرم نرمک و خوش و خندان ،زنجیره وار در حال بالا رفتن هستیم و هنوز شیب خیلی تند نشده ، دلیل مهم بودن صعود به کلون بستک رو براتون بگم . اینکه به جز جاذبه های کوه و احاطه شدنش بین یه عالمه دره و کوه دیگه ، چرا کلون بستک به عنوان پیش برنامه دماوند انتخاب میشه و صعود بهش ، پیش از دماوند اهمیت زیادی داره ؟
اهمیت صعود به کلون بستک به این خاطر هست که بخاطر زمان کوتاه صعود و افزوده شدن سریع بع ارتفاع ،محک خوبیه برای عارضه ارتفاع زدگی و میزان توانایی جسمی در ارتفاع . درباره ارتفاع زدگیه عزیز که خوراکه خودمه و تو کلون بستک به شکل شدیدی برام اتفاق افتاد ، به وقتش براتون توضیح میدم . اما به جز محک ارتفاع زدگی ، کلون بستک جای خوبیه برای هم هوایی . وقتی شما میخواید به ارتفاعهای بالای چهار هزار متر مثه دماوند برین یه کار مهم هم هواییه . حالا هم هوایی یعنی چی ؟خب تو ارتفاع بخاطر فشار هوا حجم اکسیژنی که ما استشمام می کنیم کم میشه . به همین خاطر میزان اکسیژن کمتری به بدن میرسه . نه .. نترسید .. هیچ چیز عجیب و خطرناکی نیست چون بدن آدم خیلی زود خودش رو با شرایط تطبیق میده . برا همینه که ما میریم به یه جایی مثه کلون بستک با ارتفاع چهار هزار و خرده ای و یه ساعتی رو روی قله میمونیم تا بدنمون عادت به تطبیق پیدا کردن با شرایط رو تجربه کنه . حالا این وسط بعضی وقتها ، بعضی آدما هم ارتفاع زده میشن که هم راه حل داره برا دچار نشدن و هم راه حل داره برا خوب شدن که میگم .
بریم سر ادامه راه ما ، خب ، مسیر خاکیه و گاهی شیب داره ، گاهی تقریبا صاف و خطیه . تا لحظه رسیدن به ناهار ،فقط یه تیکه کوچولوی سنگی داریم که عبور ازش سخت نیست . بچه ها یه چیز جالب بگم . یکی از دخترای گروه ( گروه همگام ) همین جاها بود که برام تعریف کرد ترس از ارتفاع داشته و حتی رو پشت بوم خونه شون هم نمی تونسته بره . یعنی در این حد شدید . می گفت حتی از پنجره طبقه چهارم نمی تونستم به بیرون نگاه کنم . حالا این دوستمون کوه نورده و هیچ ترسی هم نداره . ازش می پرسم آخه چطوری . گفت : با همین کوه . انقدر اومدم تا یواش یواش با تمرین و ممارست و کوه بهش غلبه کردم . اینو برای این گفتم که خیلی از ماها عدم تعادل رو تجربه می کنیم . با وجود اینکه از لحاظ علمی بخشی از مغز تحت تاثیره این اتفاقه ، به شدت اعتقاد دارم با تمرین البته منطقی و درست میشه بهش غلبه کرد .
میرسیم به یه جای وسیع و مسطح و اینجا جاییه که قراره صبحانه بخوریم . و … به به … به به اون یه تیکه صاف پر بود از چادر کوهنوردایی که شب قبل رو اونجا گذرونده بودن و حالا داشتن جمع میکردن برا ادامه صعودشون . البته پایین کوه هم یه گروه دیگه ای کمپ داشتن . من می خوام از اینجا به طور موازی براتون هم ادامه صعود رو تعریف کنم و هم ماجرای ارتفاع زدگی خودم رو که از همین جاها شروع شد و فکر کنم این تجربه بتونه به بقیه کسایی که میرن ارتفاع چه کوه ، چه در طبیعت مرتفع کمک کنه . بساط جذاب صبحانه بود . زیر اندازها پهن و از تو کوله ها نون و پنیر و خرما و گردو ، عسل و مربا و به به .. اینبار چون وقت محدوده از تخم مرغ و املت و اینا خبری نیست . ولی چای و قهوه و بقیه چیزا به راهه . حالا بگو من یه نخود اشتها داشته باشم ندارم . از نگاههای متعجب شهرزاد و متین و مریم می تونم بفهمم که چقدر خوب میدونن شکمو هستم و حالا چی شده از اشتها افتادم . گلاب به روتون حالت تهوع و سردرد داشتم و البته چند دقیقه بعدش واقعا از مرحله صرفا حالت تهوع هم گذشتم و …. بعله . خب .. واقعیت اینه که من ارتفاع زده شده بودم . برام بارها و بارها توضیح دادند که حتی کوهنوردهای حرفه ای هم در بعضی صعود ها دچار ارتفاع زدگی میشن .
ارتفاع زدگی
علائم مشخص ارتفاع زدگی ایناست : سردرد ، حالت تهوع ، استفراغ ، کاهش اشتها ، خستگی و احساس ضعف این حالتا در افراد ارتفاع زده معمولا از ارتفاعات۳۰۰۰ متر به بالا اتفاق میفته . اما به جز این کوهنوردها معتقدن هر حالت ناخوشایندی نشونه ارتفاع زدگیه مگه اینکه خلافش ثابت بشه .
برای اینکه ارتفاع زده نشید یا بهتر بشید ، آب بخوردید . آب خیلی موثره . آب لیمو هم خیلی خوبه . تو اولین صعودهای خیلی مرتفع خیلی هم به خودتون فشار نیارید . اگه ارتفاع زدگی شدید باشه ، باید ارتفاع کم کرد یعنی فرد رو آورد پایین تا با کم کردن ارتفاع حالش بهتر بشه .
در این قسمت اما من خیال برگشتن نداشتم البته هنوز حالم خیلی هم بد نبود و سرپرستها هم معتقد بودن که می تونم ادامه بدم اما ارومتر .
بچه ها شروع کردن به بالا رفتن و من و مهدی خیری رفتیم یه کم پایین تر ، شاید تعجب کنید اما این کار لازم بود برای اینکه من اول یه کم بهتر بشم . و بعد شروع کردیم به صعود . بچه ها یه فاصله مشخص پنج تا ده دقیقه ای با ما داشتند و از اینجا من و فربود و مهدی با هم به ارومی شروع به ارتفاع گرفتن کردیم . یه مقدار که بالا رفتیم ، رسیدیم به یه مسیر پر ازخرده سنگ عجیب و خیلی خوشگل . راه رفتن روی این مسیر سنگی هم خوشگله هم نفس گیر . اما از اینجای مسیر تا دلتون بخواد جذابیت هست . اولا دورتون پوشیده است از رشته کوههای قد و نیم قد و زیر پاتون دره های وسیع ، سایه ابرها رو تن دره و نوک کوهها بازی بازی میکنه . تا نبینین نمیدونین چه حسیه . حسی که باعث میشه بتونی سختی راه رو به جون بخری . بعد از اون دوباره مسیر پاکوب میشه و یه کم راحت تر . سر راهمون همونطور که بچه های خودمون رو با فاصله می دیدیم که با انرژی بالا میرن با گروه گروه کوهنوردایی رو به رو هستیم که یا مثه ما دارن صعود می کنن و یا تو راه برگشتن .
فصل فصله صعود دماونده و کلون بستک به عنوان نقطه ای برای هم هموایی حسابی در این زمان خریدار داره . از همه بیشتر این گروه های خارجی رو دوست دارم که برای صعود دماوند به ایران اومدن و تو کلون بستک کمپ زدن . بینشون چند زن و مرد خیلی مسن هست که انرژیشون صد تا جوون رو میذاره تو جیب . راستش با دیدن یه خانوم آلمانیه پنجاه شصت ساله ، یاد خانمهای ایرونی می افتم که از یه سنی هر چی بهشون می گی ، می گن از ما گذشته !!
باید بگم از این قسمت راه که در واقع چیز زیادی به قله نمونده من حالم بدتر شد . اما خب واقعا تا قله بیست دقیقه ای بیشتر نمونده بود و نه من دلم میومد به نرفتن و نه سرپرست های همراهم . این بیست دقیقه اخر تا قله مسیر کاملا صخره ای و سنگیه و صعود ازش خیلی آسون نیست به خصوص با حال بد من . اعتراف می کنم در پنج دقیقه ای قله گفتم دیگه نمیام و فربود و مهدی عزیز تمام توانشون رو گذاشتن که من در اخرین دقایق جا نزنم ، چرا که رنگ سبز قله به خوبی پیدا بود و فاصله اش با من چند گام هر چند سخت . بماند که مهدی تمام مدت برای اینکه مطمئن بشه من حالم در وضعیت خطرناکی نیست ازم سوالای عجیب می پرسید . مثلا این چند تاست ؟ سه به علاوه دو میشه چند ؟ تو اون منگی یادم یه جایی جزر ۴۲۳ در نمیدونم چی رو پرسید که یادمه بهش گفتم من رو زمین صافم نمی تونم به این سوال جواب بدم .
خب رسیدیم به قله ،حمید و شهرزاد و متین و مریم عزیزم رو که دیدم کلی بهتر شدم . بچه ها اومدن پیشم و کلی بهم انرژی دادن . یه مدتی نشستیم و البته بماند که من وحشتناک خوابم میومد و مهدی اجازه خواب رو به هیچ وجه نمیداد . بعد بلند شدیم و چندین و چند تا عکس انداختیم . تو همه عکسای روی قله که می بینید من به وسیله بغل دستیام نگه داشته شده بودم !! به خصوص مریم که اگه ولم می کرد روی زمین بودم !! دیگه وقت برگشتن بود . بخصوص که سرپرست صلاح نمی دید من مدت زمان زیادی رو روی قله بمونم . قرار شد من با حمایت دو تا از بچه های همگام ( حسین و دانیال ) پایین بیام و بقیه هم به روال عادی .
فرود
مسیر فرود خوب بود . من با حمایت و بقیه هم شاد و پر انرژی به حرکتشون ادامه میدادن اما تو راه برگشت یهو برگشتم و دیدم ای داد بیداد فربود هم خوب نیست . در واقع فربود از روی قله ارتفاع زده شده بود و اصلا حال خوبی نداشت هر چند که میدونستیم اونم با کم کردن ارتفاع حالش بهتر میشه . بالاخره هر جور بود ، به نقطه ای که صبحانه خوردیم رسیدیم . من همچنان اشتهایی به خوردن نداشتم . هر چند دلم و نگاهم همچنان در سالاد جذابیه که متین آورده بود و مریم جونم هم چند تا لقمه از یه ساندویچ مرغ خوشمزه گرفت و به زور به خوردم داد . این وسط شهرزاد هم بهم نوشیدنی رسوند و حمیدم که دندون درد داشت مشغول درست کردن سوپ بود . فربودم هم که سردرد شدید داشت ، خواب رو به خوراک ترجیح داد . بعد از ناهار راه افتادیم به سمت پایین . فربود که همچنان حالش خوب نبود ، یه مقدار زودتر از ما با دو تا از بچه های همگام به سمت پایین حرکت کرد که هر چه زودتر ارتفاع کم کنه .
حالا چون ارتفاع کم می کردیم حال من هم لحظه به لحظه بهتر میشد ، هر چند که همچنان سر درد داشتم . اما انقدر خوب بودم که شیطنتها از نو اغاز بشه به پایین که رسیدیم ، فربود رو دیدم که دیگه حالش خوب شده بود و فقط مثه من سر درد داشت ، در نهایت رفیتیم سراغ یه دکه و بعد از خوردن یه نوشیدنی خنک و دلچسب ، سوار ماشین شدیم و برگشتیم .
حاشیه :
- جاده اول مسیر رو که اون بالا گفتم یادتونه ، اینبار یه پاترول ما رو سوار کرد و آورد پایین . با یه خاطره خدا از حمید . حمید حالت تهوع داشت و راننده پاترول و همسرش هم اینو میدونستن . حمید تمام مدت دنبال فرصتی بود که به راننده و همراهاش که کوهنورد بودن بگه ما ام اس داریم و ماجرا چیه اما نمیدونست چجوری بگه . یهو بی مقدمه مثلا اومد بگه ، گفت من دیگه طاقت ندارم … و هنوز بقیه جمله رو نگفته ، راننده که خیال کرد حمید حالش بد شده زد رو ترمز و همسرش هم تند تند می گفت : سرت رو از پنجره بگیر بیرون .
- از این که این گزارش رو یه کم شخصی و از زاویه خودم نوشتم معذرت میخوام بیشتر به این دلیل نگارشش این شکلی شد که یه کم شما رو با ارتفاع زدگی آشنا کنم .
نکات مهم
- آب یادتون نره ، کلون بستک از اون صعودهاییه که در طول مسیر اب نیست
- موبایل در طول مسیر آنتن داره
- به نظر من بهار و تیر ماه کلون بستک زیبایی خیلی خاصی داره
- براتون ارتفاع زدگی رو توضیح دادم و گفتم که برا هر کوهنوردی پیش میاد و همونطور که دیدید برای فربود هم که کاملا حرفه ای هست پیش اومد ، اما یه سری نکات هم مهمه مثلا این که لطفا لطفا شب قبل از صعود رو خوب استراحت کنین چون این قضایا موثره . ما خودمون بخاطر یه پروزه کاری تقریبا دو شب قبل رو نخوابیده بودیم و این موثر بود .
- اگه گذرتون به کلون بستک افتاد ، نگاه کردن به دره ها و کوهها و ابرها رو فراموش نکنید که خیلی زیباست
- صعود به ارتفاع بالای چهار هزار متر قطعا لذت بخشه ولی این صعود رو با افراد خبره و با تجربه در این کار تجربه کنید
جزییات
زمان : جمعه ، یازدهم مرداد ماه سال ۱۳۹۲
اعضای گروه : مهدی خیری : سرپرست کل گروه . فربود ( سرپرست گروه ام اس سنتر ) . حمید ( جانشین سرپرست گروه ام اس سنتر ) . اعضای گروه همگام ( همراهان مهربان ام اس سنتری ها ) . اعضای گروه کوهنوردی ام اس سنتر ( فربود ، حمید ، شهرزاد ، مریم ، متین ، ندا )
مسیر رفت : گردنه دیزین ، پارکینگ ، یال قله ، قله کلون بستک
مسیر برگشت : از همان مسیر رفت
هدف برنامه : قله ۴۱۶۸ متری کلون بستک در منطقه البرز مرکزی در استان تهران قرار گرفته و به عنوان پیش برنامه دماوند انتخاب شده بود .
مدت زمان برنامه : یک روز
پوشش گیاهی : در فصل بهار ابتدای دامنه سبز و پر از گلهای زرد و سفید است اما بطور کلی پوشش گیاهی منطقه کما ، گون و قباست . از دامنه هر چه که بیشتر بالا میرویم ، پوشش گیاهی کمتر شده و خشک تر میشود .
نیازهای صعود : البسه مناسب فصل ،تجربه شخصی ( همیشه یه لباس کمی گرم با خودتون داشته باشین . چون وقتی به قله میرسین ، باد سرد میاد و برا کسی که بدنش به خاطر بالا اومدن گرم شده ، لازمه )
عکس ها : فربود توسلی
کلون بستک
کلون بستک در خط راس سرکچال در شمال روستای دربندسر قرار دارد . دامنه های جنوب و جنوب شرقی این قله مشرف به منطقه لواسانات و رودبار قصران است . آبریز این دامنه ، رودخانه جاجرود است . مسیر اصلی صعود به قله کلون بستک از یال جنوبی است که از این مسیر در تمام فصول سال ، از طریق گردنه ۳۲۸۰ متری دیزین ، میتوان در عرض یک روز صعود کرد .
معنی کلون بستک
و اما معنی کلون بستک : کلون به معنی قفل های چوبی درهای منازل قدیمی ایران است . بستک : به معنای بسته است . در زمان های قدیم که دشمنان ایران به این مناطق حمله می کردند ، در دره ها و ارتفاعات این منطقه گرفتار شده اند و اصطلاحا به در بسته خورده اند !! و به این دلیل این قله به نام کلون بستک لقب گرفته است . محلی ها کلون بستک را خورتوئک هم لقب داده اند . خور به معنی خورشید و توئک به معنی نوک آن است . ساکنین محلی اطراف این قله معتقدند ، هنگام طلوع افتاب ، اولین اشعه خورشید به قله این کوه می تابد .
گزارش پیمایش
صعود
از پایین جاده منتهی به پارکینگ که محل شروع صعود ماست . خودش برای خودش راهیه . اما از اونجاییکه ماشین ما نمیتونه این مسیر رو بالا بره . همون پایین پیاده میشیم و حرکت رو از همین جا شروع می کنیم . به محض پیاده شدن باد سرد و شدید رو می تونی احساس کنی . پس همه مون مجهز میشیم به یه باد گیر . رو به رو مون پیست اسکی دیزین ، که حالا خالی از برفه و از حال و هوای اسکی خبری نیست .
خوبه که بدونید دیزین ،مهم ترین پیست اسکی ایران و منطقه خاورمیانه هست که در شمال تهران قرار گرفته و تازه این پیست ، اولین پیست اسکیه ایرانه که از طرف فدراسیون جهانیه اسکی مورد تایید برای برگزاری مسابقه های رسمی شناخته شده و بین المللی حساب میشه . پس از یه پیمایش نه خیلی کوتاه به محل پارکینگ و در واقع مسیر اصلیه صعود میرسیم .
یه نکته مهم اینه که حتما باید به میزان کافی آب همراهمون باشه چرا که کلون بستک جزو مسیرهایی هست که در طول راه از اب خبری نیست و برای پیمودن سه کیلومتر مسیر کوه پیماییمون حتما به اب احتیاج داریم . همین جا بگم تو کوه پیمایی ، نوشیدن آب واقعا خیلی مهمه و خیلی بهمون کمک می کنه .
خب بذارید همینطور که ما نرم نرمک و خوش و خندان ،زنجیره وار در حال بالا رفتن هستیم و هنوز شیب خیلی تند نشده ، دلیل مهم بودن صعود به کلون بستک رو براتون بگم . اینکه به جز جاذبه های کوه و احاطه شدنش بین یه عالمه دره و کوه دیگه ، چرا کلون بستک به عنوان پیش برنامه دماوند انتخاب میشه و صعود بهش ، پیش از دماوند اهمیت زیادی داره ؟
اهمیت صعود به کلون بستک به این خاطر هست که بخاطر زمان کوتاه صعود و افزوده شدن سریع بع ارتفاع ،محک خوبیه برای عارضه ارتفاع زدگی و میزان توانایی جسمی در ارتفاع . درباره ارتفاع زدگیه عزیز که خوراکه خودمه و تو کلون بستک به شکل شدیدی برام اتفاق افتاد ، به وقتش براتون توضیح میدم . اما به جز محک ارتفاع زدگی ، کلون بستک جای خوبیه برای هم هوایی . وقتی شما میخواید به ارتفاعهای بالای چهار هزار متر مثه دماوند برین یه کار مهم هم هواییه . حالا هم هوایی یعنی چی ؟خب تو ارتفاع بخاطر فشار هوا حجم اکسیژنی که ما استشمام می کنیم کم میشه . به همین خاطر میزان اکسیژن کمتری به بدن میرسه . نه .. نترسید .. هیچ چیز عجیب و خطرناکی نیست چون بدن آدم خیلی زود خودش رو با شرایط تطبیق میده . برا همینه که ما میریم به یه جایی مثه کلون بستک با ارتفاع چهار هزار و خرده ای و یه ساعتی رو روی قله میمونیم تا بدنمون عادت به تطبیق پیدا کردن با شرایط رو تجربه کنه . حالا این وسط بعضی وقتها ، بعضی آدما هم ارتفاع زده میشن که هم راه حل داره برا دچار نشدن و هم راه حل داره برا خوب شدن که میگم .
بریم سر ادامه راه ما ، خب ، مسیر خاکیه و گاهی شیب داره ، گاهی تقریبا صاف و خطیه . تا لحظه رسیدن به ناهار ،فقط یه تیکه کوچولوی سنگی داریم که عبور ازش سخت نیست . بچه ها یه چیز جالب بگم . یکی از دخترای گروه ( گروه همگام ) همین جاها بود که برام تعریف کرد ترس از ارتفاع داشته و حتی رو پشت بوم خونه شون هم نمی تونسته بره . یعنی در این حد شدید . می گفت حتی از پنجره طبقه چهارم نمی تونستم به بیرون نگاه کنم . حالا این دوستمون کوه نورده و هیچ ترسی هم نداره . ازش می پرسم آخه چطوری . گفت : با همین کوه . انقدر اومدم تا یواش یواش با تمرین و ممارست و کوه بهش غلبه کردم . اینو برای این گفتم که خیلی از ماها عدم تعادل رو تجربه می کنیم . با وجود اینکه از لحاظ علمی بخشی از مغز تحت تاثیره این اتفاقه ، به شدت اعتقاد دارم با تمرین البته منطقی و درست میشه بهش غلبه کرد .
میرسیم به یه جای وسیع و مسطح و اینجا جاییه که قراره صبحانه بخوریم . و … به به … به به اون یه تیکه صاف پر بود از چادر کوهنوردایی که شب قبل رو اونجا گذرونده بودن و حالا داشتن جمع میکردن برا ادامه صعودشون . البته پایین کوه هم یه گروه دیگه ای کمپ داشتن . من می خوام از اینجا به طور موازی براتون هم ادامه صعود رو تعریف کنم و هم ماجرای ارتفاع زدگی خودم رو که از همین جاها شروع شد و فکر کنم این تجربه بتونه به بقیه کسایی که میرن ارتفاع چه کوه ، چه در طبیعت مرتفع کمک کنه . بساط جذاب صبحانه بود . زیر اندازها پهن و از تو کوله ها نون و پنیر و خرما و گردو ، عسل و مربا و به به .. اینبار چون وقت محدوده از تخم مرغ و املت و اینا خبری نیست . ولی چای و قهوه و بقیه چیزا به راهه . حالا بگو من یه نخود اشتها داشته باشم ندارم . از نگاههای متعجب شهرزاد و متین و مریم می تونم بفهمم که چقدر خوب میدونن شکمو هستم و حالا چی شده از اشتها افتادم . گلاب به روتون حالت تهوع و سردرد داشتم و البته چند دقیقه بعدش واقعا از مرحله صرفا حالت تهوع هم گذشتم و …. بعله . خب .. واقعیت اینه که من ارتفاع زده شده بودم . برام بارها و بارها توضیح دادند که حتی کوهنوردهای حرفه ای هم در بعضی صعود ها دچار ارتفاع زدگی میشن .
ارتفاع زدگی
علائم مشخص ارتفاع زدگی ایناست : سردرد ، حالت تهوع ، استفراغ ، کاهش اشتها ، خستگی و احساس ضعف این حالتا در افراد ارتفاع زده معمولا از ارتفاعات۳۰۰۰ متر به بالا اتفاق میفته . اما به جز این کوهنوردها معتقدن هر حالت ناخوشایندی نشونه ارتفاع زدگیه مگه اینکه خلافش ثابت بشه .
برای اینکه ارتفاع زده نشید یا بهتر بشید ، آب بخوردید . آب خیلی موثره . آب لیمو هم خیلی خوبه . تو اولین صعودهای خیلی مرتفع خیلی هم به خودتون فشار نیارید . اگه ارتفاع زدگی شدید باشه ، باید ارتفاع کم کرد یعنی فرد رو آورد پایین تا با کم کردن ارتفاع حالش بهتر بشه .
در این قسمت اما من خیال برگشتن نداشتم البته هنوز حالم خیلی هم بد نبود و سرپرستها هم معتقد بودن که می تونم ادامه بدم اما ارومتر .
بچه ها شروع کردن به بالا رفتن و من و مهدی خیری رفتیم یه کم پایین تر ، شاید تعجب کنید اما این کار لازم بود برای اینکه من اول یه کم بهتر بشم . و بعد شروع کردیم به صعود . بچه ها یه فاصله مشخص پنج تا ده دقیقه ای با ما داشتند و از اینجا من و فربود و مهدی با هم به ارومی شروع به ارتفاع گرفتن کردیم . یه مقدار که بالا رفتیم ، رسیدیم به یه مسیر پر ازخرده سنگ عجیب و خیلی خوشگل . راه رفتن روی این مسیر سنگی هم خوشگله هم نفس گیر . اما از اینجای مسیر تا دلتون بخواد جذابیت هست . اولا دورتون پوشیده است از رشته کوههای قد و نیم قد و زیر پاتون دره های وسیع ، سایه ابرها رو تن دره و نوک کوهها بازی بازی میکنه . تا نبینین نمیدونین چه حسیه . حسی که باعث میشه بتونی سختی راه رو به جون بخری . بعد از اون دوباره مسیر پاکوب میشه و یه کم راحت تر . سر راهمون همونطور که بچه های خودمون رو با فاصله می دیدیم که با انرژی بالا میرن با گروه گروه کوهنوردایی رو به رو هستیم که یا مثه ما دارن صعود می کنن و یا تو راه برگشتن .
فصل فصله صعود دماونده و کلون بستک به عنوان نقطه ای برای هم هموایی حسابی در این زمان خریدار داره . از همه بیشتر این گروه های خارجی رو دوست دارم که برای صعود دماوند به ایران اومدن و تو کلون بستک کمپ زدن . بینشون چند زن و مرد خیلی مسن هست که انرژیشون صد تا جوون رو میذاره تو جیب . راستش با دیدن یه خانوم آلمانیه پنجاه شصت ساله ، یاد خانمهای ایرونی می افتم که از یه سنی هر چی بهشون می گی ، می گن از ما گذشته !!
باید بگم از این قسمت راه که در واقع چیز زیادی به قله نمونده من حالم بدتر شد . اما خب واقعا تا قله بیست دقیقه ای بیشتر نمونده بود و نه من دلم میومد به نرفتن و نه سرپرست های همراهم . این بیست دقیقه اخر تا قله مسیر کاملا صخره ای و سنگیه و صعود ازش خیلی آسون نیست به خصوص با حال بد من . اعتراف می کنم در پنج دقیقه ای قله گفتم دیگه نمیام و فربود و مهدی عزیز تمام توانشون رو گذاشتن که من در اخرین دقایق جا نزنم ، چرا که رنگ سبز قله به خوبی پیدا بود و فاصله اش با من چند گام هر چند سخت . بماند که مهدی تمام مدت برای اینکه مطمئن بشه من حالم در وضعیت خطرناکی نیست ازم سوالای عجیب می پرسید . مثلا این چند تاست ؟ سه به علاوه دو میشه چند ؟ تو اون منگی یادم یه جایی جزر ۴۲۳ در نمیدونم چی رو پرسید که یادمه بهش گفتم من رو زمین صافم نمی تونم به این سوال جواب بدم .
خب رسیدیم به قله ،حمید و شهرزاد و متین و مریم عزیزم رو که دیدم کلی بهتر شدم . بچه ها اومدن پیشم و کلی بهم انرژی دادن . یه مدتی نشستیم و البته بماند که من وحشتناک خوابم میومد و مهدی اجازه خواب رو به هیچ وجه نمیداد . بعد بلند شدیم و چندین و چند تا عکس انداختیم . تو همه عکسای روی قله که می بینید من به وسیله بغل دستیام نگه داشته شده بودم !! به خصوص مریم که اگه ولم می کرد روی زمین بودم !! دیگه وقت برگشتن بود . بخصوص که سرپرست صلاح نمی دید من مدت زمان زیادی رو روی قله بمونم . قرار شد من با حمایت دو تا از بچه های همگام ( حسین و دانیال ) پایین بیام و بقیه هم به روال عادی .
فرود
مسیر فرود خوب بود . من با حمایت و بقیه هم شاد و پر انرژی به حرکتشون ادامه میدادن اما تو راه برگشت یهو برگشتم و دیدم ای داد بیداد فربود هم خوب نیست . در واقع فربود از روی قله ارتفاع زده شده بود و اصلا حال خوبی نداشت هر چند که میدونستیم اونم با کم کردن ارتفاع حالش بهتر میشه . بالاخره هر جور بود ، به نقطه ای که صبحانه خوردیم رسیدیم . من همچنان اشتهایی به خوردن نداشتم . هر چند دلم و نگاهم همچنان در سالاد جذابیه که متین آورده بود و مریم جونم هم چند تا لقمه از یه ساندویچ مرغ خوشمزه گرفت و به زور به خوردم داد . این وسط شهرزاد هم بهم نوشیدنی رسوند و حمیدم که دندون درد داشت مشغول درست کردن سوپ بود . فربودم هم که سردرد شدید داشت ، خواب رو به خوراک ترجیح داد . بعد از ناهار راه افتادیم به سمت پایین . فربود که همچنان حالش خوب نبود ، یه مقدار زودتر از ما با دو تا از بچه های همگام به سمت پایین حرکت کرد که هر چه زودتر ارتفاع کم کنه .
حالا چون ارتفاع کم می کردیم حال من هم لحظه به لحظه بهتر میشد ، هر چند که همچنان سر درد داشتم . اما انقدر خوب بودم که شیطنتها از نو اغاز بشه به پایین که رسیدیم ، فربود رو دیدم که دیگه حالش خوب شده بود و فقط مثه من سر درد داشت ، در نهایت رفیتیم سراغ یه دکه و بعد از خوردن یه نوشیدنی خنک و دلچسب ، سوار ماشین شدیم و برگشتیم .
حاشیه :
- جاده اول مسیر رو که اون بالا گفتم یادتونه ، اینبار یه پاترول ما رو سوار کرد و آورد پایین . با یه خاطره خدا از حمید . حمید حالت تهوع داشت و راننده پاترول و همسرش هم اینو میدونستن . حمید تمام مدت دنبال فرصتی بود که به راننده و همراهاش که کوهنورد بودن بگه ما ام اس داریم و ماجرا چیه اما نمیدونست چجوری بگه . یهو بی مقدمه مثلا اومد بگه ، گفت من دیگه طاقت ندارم … و هنوز بقیه جمله رو نگفته ، راننده که خیال کرد حمید حالش بد شده زد رو ترمز و همسرش هم تند تند می گفت : سرت رو از پنجره بگیر بیرون .
- از این که این گزارش رو یه کم شخصی و از زاویه خودم نوشتم معذرت میخوام بیشتر به این دلیل نگارشش این شکلی شد که یه کم شما رو با ارتفاع زدگی آشنا کنم .
نکات مهم
- آب یادتون نره ، کلون بستک از اون صعودهاییه که در طول مسیر اب نیست
- موبایل در طول مسیر آنتن داره
- به نظر من بهار و تیر ماه کلون بستک زیبایی خیلی خاصی داره
- براتون ارتفاع زدگی رو توضیح دادم و گفتم که برا هر کوهنوردی پیش میاد و همونطور که دیدید برای فربود هم که کاملا حرفه ای هست پیش اومد ، اما یه سری نکات هم مهمه مثلا این که لطفا لطفا شب قبل از صعود رو خوب استراحت کنین چون این قضایا موثره . ما خودمون بخاطر یه پروزه کاری تقریبا دو شب قبل رو نخوابیده بودیم و این موثر بود .
- اگه گذرتون به کلون بستک افتاد ، نگاه کردن به دره ها و کوهها و ابرها رو فراموش نکنید که خیلی زیباست
- صعود به ارتفاع بالای چهار هزار متر قطعا لذت بخشه ولی این صعود رو با افراد خبره و با تجربه در این کار تجربه کنید
Peace begins with a smile