گزارش برنامه صعود به جان پناه امیری
"هیچکدام از ما نمی دانیم چقدر زمان در دنیا برایمان باقی است.
آنچه که در انتها می ماند ، اعمال ، خاطره های بجای مانده و احساسی است که در دیگران ایجاد کرده ایم،
و آنچه که پابرجاست، دوستانی است که همیشه ما را با عشق یاد کنند..."
آنچه که در انتها می ماند ، اعمال ، خاطره های بجای مانده و احساسی است که در دیگران ایجاد کرده ایم،
و آنچه که پابرجاست، دوستانی است که همیشه ما را با عشق یاد کنند..."
در ابتدای گزارش مثل بقیه گزارش ها لازمه جای غائبین در برنامه رو خالی کنم.
دوستان عزیز ام اس سنتر، و به ویژه همنوردان نازنین: شهرزاد، ندا و فربود
دوستان عزیز ام اس سنتر، و به ویژه همنوردان نازنین: شهرزاد، ندا و فربود
مسیر صعود : میدان سربند، تله سیژ، پناهگاه شیرپلا، شب مانی ، جان پناه امیری
مسیر برگشت: ، جان پناه امیری ، بند بخچال ، اوسون ، میدان سربند
سطح برنامه : متوسط (البته با تردید!!!)
حاضرین در برنامه : حمید، فربود بهمنی، مریم، متین
زمان و مکان آغاز برنامه : 5:30 عصر 3شنبه 14 خرداد 92، دربند، مجسمه مرد کوهنورد
زمان و مکان پایان برنامه : 10 شب 4شنبه 15 خرداد 92، مجسمه مرد کوهنورد
آغاز مسیر:
دربند:
دربند از دهکدههای قدیمی شمیران و در شمال باغ سعدآباد است. محله دربند از مناطق خنک و گردشگری تهران می باشد.
دربند در ارتفاع ۱۷۰۰ متری از سطح دریا قرار گرفته و آغاز یکی از راههای اصلی صعود کوهنوردان به البرز مرکزی است. کورهراهی از دربند آغاز میشود و به آبشار دوقلو و پناهگاه شیرپلا ختم میشود. محلههای قدیمی دربند عبارتاند از مرغمحله (مغمحله)، کنارمحله، کلاغپر و سربند.
رودی به نام رودخانه دربند از میان دهکده دربند میگذرد. درههای اصلی رودخانه دربند عبارتاند از دره اوسون، دره آبشار، دره امامزاده ابراهیم، دره کاک، آب شیردره و دره زون.
خیابان دربند از ارتفاع ۱۶۰۰ متری در میدان قدس آغاز و در ارتفاع ۱۸۰۰ متری میدان سربند ، تندیس کوهنورد، که همان مبدا حرکت ماست به پایان میرسد.
قرار ما، همین مجسمه مرد کوهنورد است، که توضیحات کامل در این مورد رو ندا در گزارش "برنامه 8" داده بود.
موعد دیدار، ساعت 5:30 عصر بود، که دوستان به جز فربود(از نوع بهمنی!!!)در ساعت مقرر در محل حضور داشتند، البته بعد از تماس های فراوان! که آخرین آن حکایت از ماندن کلید وکوله یک نفر در خانه ورفتن به دنبال کلید ساز، وتاخیر ناگزیر داشت که البته شایعه ای بیش نبود!
فربود نیامد و موبایلش هم خاموش بود و با چند دقیقه ای وقف برنامه آغاز شد.
در ساعت 6 برنامه را با تله سیژ، جهت صرفه جویی در زمان آغاز کردیم.
تله سیژدربند:
ایستگاه تله سیژ دربند در ضلع غربی میدان سربند ( میدان کوهنوردان ) واقع شده است . تله سی یژ صندلی هایی هستند که به صورت روباز و بدون کابین بین دو ایستگاه در حرکت هستند. فقط هنگام سوار شدن دقت کنید دستتون بین دو میله گیر نکنه که هنوز دستم کبوده! ساعت کار تله سیژ دربند در ایام تعطیل از ساعت شش صبح و تا شش عصر است که در نیمه اول و دوم سال با توجه به تاریکی هوا تغییر می کند . نرخ بلیط سه هزار تومان برای هر نفر است و شماره تماس تله سی یژ : ۲۲۷۱۹۵۷۷
بعد از پیاده شدن از تله سیژ حرکت را آغاز می کنیم و همین موقع است که موفق به تماس با فربود شده وقرار شد ادامه مسیر دهیم تا فربود به ما بپیوندد. هوا در این ساعت از روز بسیار لطیف ومطلوب است، و مسیر پر از کوه پیمایانی است که روزهای آخرین بهار را غنیمت دانسته و به دل طبیعت پناه آورده اند.
حرکت با توقف های کوتاه مدت ادامه دارد، یکی دو جا برای عکس انداختن می ایستیم تا آنکه به کافه رجب می رسیم.
در کافه رجب
توقف در کافه رجب حدود 30 دقیقه طول می کشد. چای وخرما در اینجا واقعاً لذت بخش است.
در کافه رجب با یک گروه کوهنوردی آشنا می شویم که از گروه ما می پرسند. در اینجا حمید با کمی تردید به من ومریم نگاه می کند ووقتی ما سر به نشانه np تکان می دهیم، حمید در مورد گروه ام اس سنتر وگروه کوهنوردیش برایشان می گوید وکارت سایتمان را به آنها می دهد.
تماس با فربود همچنان ناموفق است! پس راه را پی می گیریم.
دره شیرپلا
پس از عبور از کافه رجب به ابتدای دره شیرپلا میرسیم، از اینجای مسیر تا پناهگاه شیرپلا کلا” دره صخرهای میباشد و میبایست دقت فراوانی برای صعود انجام داد، در مسیر بر روی صخرهها طنابهایی نصب شده که کوهنوردان از آن برای امنیت بیشتر استفاده کنند، مسیر را ادامه و پا به دره زیبای شیرپلا مینهیم.
این مسير صخره ای و در زمستان کاملا" يخ زده بوده و عبور از آن علاوه بر کفش و تجهیزات مناسب، نیازمند مهارت صعود در مسیرهای سنگی است و به افراد عادی توصیه نمی شود. علي رغم وجود نردبان و كابل كشي، خطر پرت شدن، سرخوردن و ریزش سنگ در این مسير زياد است. اما در فصل بهار با کمی دقت می توان صعود خوبی را تجربه کرد.
نیم ساعت آخر حرکتمان به سمت شیرپلا دیگر هوا تاریک شده وهدلایت هایمان را روشن می کنیم.
جلوتر که می رویم چراغ های روشن پناهگاه شیرپلا را در روبروی خود و در ارتفاع بالاتر مشاهده می کنیم، و این نوید خوبی است، پس به سمت پناهگاه شیرپلا حرکت میکنیم و به پلههای پناهگاه میرسیم.
این پله ها خوب وبد است. یه حس عجیب داره، آخر راهه، بالا رفتنش سخته ولی حس رسیدن به مقصد، کوتاهش می کنه.
و چند دقیقه بعد..
پناهگاه شیرپلا:
پناهگاه شیرپَلا پناهگاهی کوهستانی در کوههای البرز در شمال تهران است.
این پناهگاه در ارتفاع ۲۷۵۰ متری از سطح دریا قرار دارد و مسیر آن از سربند، پسقلعه و آبشار دوقلو میگذرد. این پناهگاه در دو طبقه بنا شده و دارای امکاناتی چون خوابگاه با ظرفیت ۱۵۰ نفر، ناهارخوری، بوفه، نمازخانه و سرویس کامل بهداشتی و لولهکشی آب و برق است
نام شیرپِلا در گویش مازندرانی به معنی شیر برنج است که هنوز هم خوراک گاوداران مازندران در بلندی های البرز است. کیقباد، پادشاه اساطیری، پیش از رسیدن به سلطنت به کمک جهان پهلوان رستم، در دژ کیقباد که در شیرپلای امروزی قرارداشته، زندگی میکردهاست. البته در مورد نام شیرپلا برخی از کوهنوردان نیز معتقدند نام شیرپلا از واژه شیب پناه گرفته شده و به مرور زمان به شیرپلا تبدیل شده که این عقیده نیز با توجه به موقعیت این پناهگاه دور از ذهن نمی باشد.
قله های قابل دسترس از پناهگاه قله توچال ،پیاز چال ،شاه نشین و ارتفاعات اطراف تهران است. فاصله وناهکاه تا روستا ۲و نیم الی ۳ ساعت و فاصله تا قله توچال بین سه و نیم الی ۴ ساعت است . در شیر پلا امکانات رفاهی کافی برای شب مانی وجود داشته و پناهگاه دارای آب و برق است . موبایل همراه اول داری آنتن دهی است اما بعضی با خطوط ایرانسل در این منطقه مشکل داشتند . امکانات غذایی در رستوران پناهگاه کافی است و امکانات خواب نیز مهیاست . وسعت پناهگاه ۸۰۰ متر و ظرفیت آن ۲۵۰ نفر است ، پناهگاه کوهستانی در دو طبقه بنا شده و دارای قسمتهای خوابگاه ،نماز خانه ، سرویس بهداشتی و بوفه است . (به نقل از نوشته ندا)
ورودیه پناهگاه : ۲۰۰ تومان
هزینه خوابگاه عمومی هر شب : 5000تومان
بگویم که در آخرین تماس با فربود او در کافه رجب بود ودر تماس های بعدی تلفنش زنگ می خورد واو تلفن را جواب نمی داد... حالا شما قضاوت کنید این استرسی که به ما وارد کرد با بستنی قابل جبران است؟
خوب ما در تراس شیرپلا، زیر آسمان شب، گرسنه منتظر فربود، فقط یک کنسرو لوبیا قارچ خوردیم تا با رسیدن فربود، حمید بساط سوسیس تخم مرغ را برپا کند...
ساعت نزدیک 10 شب بود وتلفن ها به فربود همچنان بی جواب، که یکباره جناب بهمنی وارد شدند!!!
من ومریم راهی بخش خواهران شده وحمید وفربود را برای نظافت میزها! راهی بخش آقایان کردیم. اینکه به حمید وفربود چه گذشت وشام چه کردند و... من بی خبرم وخودشان باید بگویند.
اما حس کمپ خواهران کاملاً مانند خوابگاه های دانشجویی بود. اتاقی که ما بودیم 8 تخت 2طبقه داشت که 4-4 به هم چسبیده بود. یک گروه کوهنورد از مشهد هم آمده بودند، اما جالب ترین مورد حضور یک خانم تقریباً70-60 ساله در آنجا بود که تحسین همگان را برانگیخته بود.
من ومریم به دلیل نداشتن اجاق به خوردن بیسکویت برای شام اکتفا کردیم (ذکر این مورد برای ایجاد حس عذاب وجدان در فربود وحمید است) البته حقیقتاً میلی هم به خوردن شام نبود، و درتماس های مکرر تلفنی هم عواقب خوردن سوسیس تخم مرغ را به آقایان گوشزد کردیم!
خوب دیگر وقت خواب بود. چراغ اتاق را خاموش کرده وساعت ها را برای 5 صبح کوک کردیم. قرار ما ساعت 6 صبح در رستوران بود.
بی خوابی در کوه
اما این شب مانی ها در کوه حکایت عجیبی است. من که لحظه ای خواب به چشمانم نمی آید!
ان شب نیز همینگونه گذشت.
دکتر حمید مساعدیان عضو کمیسیون پزشکی اتحادیه جهانی کوهنوردی در این مورد می گوید: یکی از مشکلات شایع در کوهنوردی در ارتفاع بالاتر از 3000 متر بی خوابی و مشکلات ناشی از عدم داشتن خواب مناسب در ارتفاع است. بی خوابی و خواب سبک و بیدارشدن های مکرر در حین خواب از علائم بیماری حاد کوهستان یا ارتفاع است که مکانیسم آن ادم خفیف مغزی در ارتفاع بالاتر از 2700 تا 3000 متر می باشد. بعضی از کوهنوردان اشتباها برای داشتن خواب بهتر از داروهای خواب آور و آرامبخش در ارتفاع استفاده می کنند. باید توجه داشت که استفاده از داروهای خواب آور بعلت اثرات سوء آن روی سیستم مغزی عصبی و مرکز کنترل تنفس و اثرات کند کنندگی فعالیت مغزی میزان تعداد تنفس و تهویه ریوی را کاهش داده و باعث کاهش میزان اکسیژن گیری سیستم های مغزی عصبی انسان شده و نه تنها باعث آرامش و خواب بهتر کوهنورد نمی شود بلکه باعث بروز علائم شدیدتر و بیخوابی بیشتر هم می شود. بهترین دارو برای ایجاد خواب بهتر قرص استازولامید (قرصهای 250 میلی گرمی موجود در بازار دارویی ایران) می باشد که با افزایش تعداد یا ریت تنفس باعث اکسیژن گیری بهتر کوهنورد شده و با افزایش سطح خونی اشباع اکسیژن، خواب بهتری نیز برای فرد بهمراه می آورد. استفاده از داروهای خواب آور اثر عکس داشته و در مواردی می تواند بسیار خطرناک باشد و حتی می تواند علائم ارتفاع زدگی را بدتر کند از جمله سردرد ناشی از ارتفاع! (به نقل ازوبلاگ موسسه علمی پزشکی کوهستان ایرانیان)
صبحانه با دوستان در رستوران شیرپلا
خوب ما (یعنی من ومریم) راس ساعت 5 بیدار شدیم. کوله هایمان را مرتب کرده و... و از آنجا که خبری از آقایان نبود با آنها تماس گرفتیم. حالا اینکه بیدار بودند یا با زنگ ما بیدار شدند بماند!
جای همه دوستان خالی، عجب لذتی دارد این سوسیس قارچ تخم مرغ های کوهستان!
بعد از صرف صبحانه حرکت را آغاز نمودیم.
آغاز حرکت در روز دوم
هدف اولیه توچال بود، که به دلایل نامعلوم به پناهگاه امیری وبازگشت از مسیر رودخانه و دره اوسون تغییر پیدا کرد.
مسیر را پی گرفتیم. سرعت حرکتمان چندان بالا نبود وتوقف ها هم به نسبت زیاد! خوب کوهنوردهای دیگر مدام از ما کمک می خواستند وحس نوع دوستی در بچه ها... به هر حال حدود ساعت 11:30 به جان پناه امیری رسیدیم.
جانپناه امیری/ سنگ سیاه
جانپناه علی امیری ،سنگ سیاه در ارتفاع ۳۴۵۰، در سال ۱۳۷۵ ساخته شدهاست. این جان پناه استراحتگاه کوهنوردان در هنگام صعود به کوه توچال میباشد. بر اساس مشخصات ثبت شده بر سر در ورودی این جانپناه (جانپناه زنده یاد علی امیری) خانواده علی امیری که در تاریخ ۱۹/۹/۷۳ بر اثر سانحهٔ کوهنوردی در همین محل درگذشت بنا گردیدهاست. مدت زمان دسترسی به این جانپناه از پناهگاه شیرپلا حدود دو ساعت یازده و نیم میباشد. در ویکیپدیا در ادامه آمده است که مدت زمان استراحت کوهنوردان در اینجا نیم ساعت میباشد!!!
خوب چون ما کلاً گروه خاصی هستیم، این نیم ساعت برای ما تبدیل به زمانی نزدیک به سه ساعت شد. در ابتدای توقف جای دوستان خالی یک جای خوب آفتابگیر با view 360 درجه انتخاب کرده و بساط چای را برپا کردیم. انواع تنقلات را صرف کرده واحساس خواب آلودگی بود که بر ما غالب شده بود. خوابیدن در آفتاب در بدو امر لذت بخش بود، اما داغی آفتاب ظهر کم کم نمایان شد. پس من ومریم وحمید به داخل جان پناه امیری رفتیم، حدود نیم ساعتی آنجا استراحت کرده، اما اینجا هم زیاد سرد بود! نخیر ظاهراً قسمت نبود بخوابیم!!!
از جان پناه بیرون آمده ودور تا دور جان پناه را به دنبال فربود گشتیم، و وقتی جستجوی ما نافرجام ماند دیدیم که صدایی از روی بام می آید!!!
در ادامه قسمت به قسمت هیجان انگیز برنامه یعنی نهار رسیدیم. منو کامل بود: فسنجان، جوجه کباب، ماهیچه!!!
نحوه تقسیم غذاها در این قسمت بسیار مهم بود و من وفربود سخاوتمندانه از فسنجان به بچه ها دادیم، اما مریم وحمید در یک ابتکار یکباره خوراک جوجه وخوراک ماهیچه را ترکیب کرده و ما برای خوردن هر لقمه از این غذا داستان ها داشتیم که بماند... در اینجا لازمه نهایت سپاس وتشکر گروه را از فربود (توسلی) برای زیر انداز ابراز کنم، که وضعیت اسفناک این زیر انداز گویای گوشه ای از این داستان است!
ادامه حرکت، از سنگ سیاه تا دره اوسون
حرکت را آغاز کردیم.
حدود نیم ساعت به سمت پناهگاه شیرپلا حرکت کردیم که به نزدیک های بند یخچال رسیدیم . فربود پیشنهاد داد از دره مجاور فرود داشته باشیم چرا که زمان حدودا 1 ساعت کاهش پیدا میکند . بماند که ساعت 10 با خستگی رسیدیم پایین و البته همه اینها فقط بهانه های خوب و دوست داشتنی برای گرفتن بستنی است.
از دره به سختی با حرکت کند ، شن اسکی ، زمین خوردن و تمام حرکات موجود طی کردیم تا به پایین دره که ارتفاعش از پایین معلوم بود و در حیرت بودیم که چگونه این مسیر را فرود امدیم ، رسیدیم .
استراحت 20-30 دقیقه ای باعث شد چندین عکس زیبا در این محل داشته باشیم و بعد از اون به مسیر خود ادامه بدیم .
پشه ، نام جانداریست که حدود 1000 یا شاید 10000 عدد از این جاندار در مسیر فرود توسط حمید کشته شد و همچنان پر قدرت به سمت ما هجوم می اوردن . وجود پشه های فراوان خستگی مارا چندین برابر میکرد به طوری که من و حمید با لباس و کلاه و دستمال سر و عینک نقطه ای از بدن را برای نفوذ پشه ها باقی نگذاشته بودیم .
هوا رفته رفته تاریک میشد و خستگی از صورت تمام بچه ها معلوم بود . خوشبختانه کم کم پشه ها هم در ارتفاع پایین کم میشدن و طی کردن مسیر راحت تر میشد .
با نزدیک شدن به رستوران های دربند شوق رسیدن به تخت خواب باعث سرعت گرفتنمون میشد که ساعت حدود 10 به میدان سربند رسیدیم و تونستیم یک برنامه متوسط سنگین را با موفقیت وهمراهی وهمدلی دوستان پشت سر گذاشته وخاطره ماندنی وشیرین دیگه ای رو رقم بزنیم...
چقدر شعـــــــر نوشتیم برای باران
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود
غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود