قله خرسنگ - 3950
تاریخ اجرای برنامه: جمعه 31 خرداد 1392
سطح برنامه: کوهنوردی متوسط-سنگین
موضوع برنامه:
صعود به قلل خرسنگ شمالی و جنوبی
مسیر برنامه:
مسیر رفت :
فشم – بطرف زایگان روستای آبنیک – شروع برنامه حرکت به سمت دشت جانستون،سفید چشمه،غار بیوک،(صرف صبحانه) – حرکت به سمت گردنه ولاره،خرسنگ شمالی،بازگشت به گردنه ولاره و حرکت به سمت خرسنگ فرعی و خرسنگ جنوبی (صرف نهار) و بازگشت به سمت دشت جانستون
مسیر برگشت:
از مسیر رفت
خرسنگ مجموعه قله هایی میباشد که در البرز مرکزی و در منطقه لواسانات تهران واقع است. در فرهنگ معین آورده شده که: خرسنگ یعنی جایی که در آن سنگهای بزرگ و نتراشیده و ناهموار قرار دارد. علت نامگذاری قله های خرسنگ به این نام نیز به علت وجود سنگهای بزرگ در ساختار این قله ها میباشد. دو قله اصلی و مهم خرسنگ شامل خرسنگ جنوبی (خرسنگ بزرگ) و خرسنگ شمالی میباشد.
بررسی توپوگرافی :
این قله در شمال روستای آبنیک - گرمابدر و در غرب دشت لار قرار دارد. از جنوب به قله خاتون بارگاه و گردنه یونزار و قله کاسونک منتهی می گردد و از شمال توسط گردنه ولاره به قله 3760 متری خرسنگ شمالی و قله جانستون و در ادامه به خلنو ختم می شود.
ارتفاع قله:
برای قله های خرسنگ ارتفاع های متعدد و متناقضی را در نقشه ها و گزارشها ثبت کردهاند. ارتفاع بلندترین قله یعنی خرسنگ جنوبی را 3800 تا 4100 متر و عموما 3950 متر ذکر کردهاند. این اختلاف غالبا بخاطر کالیبره نبودن GPSها و یا اختلاف در نقشه های مورد استفاده میباشد. با مراجعه به گوگل ارث هم نتیجه قابل استنادی بدست نمیآید چرا که ارتفاع قله خرسنگ جنوبی را حدود 3890 متر و 10 متر کمتر از قله فرعی (قله ما بین شمالی و جنوبی) نشان میدهد!
پینوشت (91.05.04): با مراجعه به چند نقشه و ارتفاع سنجی با GPS در آخرین صعود، ارتفاع 3950 متر برای خرسنگ جنوبی مورد تائید می باشد.
مسیرهای صعود:
مسیر تابستانی: از طریق روستای آبنیک و دشت جانستون
مسیر زمستانی: از طریق روستای گرمابدر و از کنار جاده گرمابدر–دشت لار
روستای آبنیک:
از میدان فشم به سمت راست که حرکت میکنید بعد از روستای زایگان و قبل از گرمابدر تابلوی روستای آبنیک را مشاهده میکنید که ورودی آن در سمت چپ جاده میباشد. ارتفاع این روستا از سطح دریا 2400 متر (Google Earth) میباشد. یک جاده که نیمی از آن ماشین رو میباشد آبنیک را به دشت جانستون با ارتفاع 2850 متر (Google Earth) میرساند. این مسیر زیبا روزهای تعطیل و آخر هفته ها پذیرای گردشگرانیست که برای گذران اوقات فراغت به همراه خانواده به این منطقه آمده اند. همچنین مبدا حرکت کوهنوردانی ست که قصد صعود به قله های جانستون و یا خرسنگ را دارند. اگر به این روستا رفتید از خرید لبنیات محلی خصوصا ماست گوسفندی آن غافل نشوید.
دسترسی به منطقه:
اتوبان شهید بابایی – جاده لشگرک (تابلوی لواسان) – میدان قائم – جاده فشم – میدان فشم – سمت راست (به سمت زایگان) – روستای آبنیک
* از ابتدای جاده فشم تا میدان فشم 15 کیلومتر و از میدان فشم تا روستای آبنیک 12 کیلومتر جاده آسفالت میباشد.
اول از همه بگم این برنامه عالی بود چون همه دوستان حضور داشتند و ای کاش مریم جون هم می تونست و میومد...طبق گزارشات رسیده گویا در تمام ساعات صعود ایشون خواب بودند
ساعت حرکت گروه ساعت 5 از میدون آزادی روبروی هواپیمایی معراج بود.یکی از دوستای خوبمون (سحر جون) رو بعد از مدت ها دیدیم و چقدر ذوق کردیم.بعد از سلام و احوالپرسی و تماس با غایبین با کمی تاخیر از آزادی به سمت تهرانپارس حرکت کردیم.بماند که یکی از بچه ها حضور داشته و سحر کلی داشت دنبالش می گشت و اینکه یکی دیگه از دوستان که اسمشو نمیبرم نزدیک بود جا بمونه!!اصلا یه وضعی بود ها
دوستان دیگر گروه تهرانپارس منتظر بودند و بالاخره گروه تکمیل شد.نمیدونم چه جوری بود که محض سوار شدن این گروه یهو آقای راننده صدای ضبط ماشینش رفت بالا!!تو مسیر خیلی خوش گذشت.یه جوری بود که می گفتیم کاش نمیرسیدیم،تو راه بودیم خوش بودیم
وقتی از ماشین پیاده شدیم و نسیم صبحگاهی میخورد به صورتمون نمیدونید چه انرژی ای میداد به آدم!چه هوایی بود...میشد نفس کشید...
مسیر حرکتمون رو از روستای آبنیک شروع کردیم.اگه خواستید صبح زود برید اونجا هرچی لازم دارید بردارید و چیزی رو فراموش نکنید چرا که هیچ مغازه ای باز نیست و مثل من بدون آب معدنی میمونید!!!
بعد از پایان روستا و عبور از یه رودخونه مسیر اصلی شروع میشد.
اینم عکسش:
همینکه از رودخونه رد میشی یه طبیعت فوق العاده و قشنگ نظرتو جلب میکنه.گیاه هایی با برگ های بزرگ و خیلی بزرگ و گل های خودرو ...وای..نمیشه وصفش کرد اصلا
بعد از تقریبا دو ساعت راه پیمایی به جاهای خوب ماجرا نزدیک شدیم.رسیدیم به یه چشمه.اینقده آب چشمه خنک بود که توی اون گرما انرژی دوباره داد بهمون برای ادامه مسیر
من نمیدونم این پیمودن ابتدایی مسیر چرا اینقد طولانی بود که زمان صبحانه فرا نمیرسید!!!من فکر کردم همونجا کنار چشمه اتراق میکنیم ولی توهمی بیش نبود...پیک نیک نرفته بودیم که
بعد از توقف 5 دقیقه ای ادامه ی مسیر رو دنبال کردیم.
نزدیک غار بیوک آقا برای صرف دل انگیز صبحانه توقف کردیم.تقریبا تا غار نیم ساعت دیگه راه بود از اونجا.
اینقد این قسمت های برنامه رو دوست دارم.کاش وقتشو بیشتر کنند!
دوستان هم با سلیقه و همه کدبانو...از صبحانه های هتل 4ستاره هم مفصل تر سفره پهن کردیم.جاتون خالی...
به منظور جلوگیری از آفتاب سوختگی استفاده از ضد آفتاب الزامی بود!!کرم ضد آفتاب 40 هزار تومنی من بیچاره بر اثر گرما دچار انبساط شده بود و همه اش از تیوپ اش ریخت بیرون.اونقد که کل گروه رو تامین میکرد
اونقدی کرم زدیم که شبیه روح شده بودیم!!چقد حرص خوردم من...به اجبار به حمید هم از ضد آفتابم دادم..فکر کن
بعد از انداختن یه عکس دسته جمعی باحال و خوشگل مسیر رو ادامه دادیم.
توی مسیر اینقد گل های متنوع و گیاه های جوروار جور میدیدیم که نگو!مثلا یه قسمت مسیر پر بود از گل های زرد کوچیک که در کنار سبزی مسیر خود نمایی می کردند.یه قسمت دیگه گل های بنفش بود.همه رنگی بودند دیگه...نا گفته نماند گل های تیغدار هم یه عالمه بود که از تیغ هاشون نصیب دست و پای ما شد!
پونه ی کوهی..چایی کوهی..نزدیک های یال که رسیدیم بوی آویشن تو فضا پیچیده بود...عالی بود
یخچال های طبیعی هم در مسیر دیده می شدند که برام عجیب بودند کمی.طبیعت خداست دیگه
از یه جای مسیر چندتا از دوستان از گروه جدا شدند و بعد به تنهایی به صعود ادامه دادند.
یه توقف ده دقیقه ای با خوراکی های خوشمزه داشتیم تا کل گروه بهم برسند.اونجا بود که واقعا فهمیدم آب برای کوهنوردی از هرچیزی مهمتره!یه کم آب به اندازه یه هبی آدمو رفرش میکرد!
نمیدونم چقد دیگه رفتیم تا رسیدیم به پای قله ولی خیلی راه بود..شیب هم هی زیادتر میشد.
هرچی بالاتر میرفتیم نفس کشیدن سخت تر میشد که آقا مهدی گفتند باید تند تند دم و بازدم داشته باشیم و هر چند دقیقه یه بازدم محکم از دهان..اینطوری خیلی بهتر شده بود.چه منظره و چشم انداز قشنگی داشت اونجا...کوله هامون رو گذاشتیم پای قله و حرکت کردیم به سمت خرسنگ شمالی...از پایین که نگاه میکردی ،می گفتی 5 دقیقه دیگه اون بالایی!ولی در عمل...آخ آخ..چه شیبی داشت!!وقتی رسیدیم به قله باد خیلی شدیدی میومد اونقد شدید که انگار آدمو راه میبرد!
یه حس خیلی خوبی بود.وقتی به اون راهی که اومدی از بالا نگاه می کردی ذوق میکردی ولی وقتی به قله ی روبه روییش(خرسنگ جنوبی) نگاه میکردی،شاید کمی تردید میکردی برای ادامه مسیر!
از اون بالا دماوند به قول گفتنی سری توی همه سرها داشت...چه ابهتی داشت!تا حالا اینطوری ندیده بودمش..یه حس عجیبی داشتم اون لحظه!دوست داشتم از این قله تا دماوند رو پرواز کنم برم.راهی هم نبود ها!!!
همیشه بالا رفتن از پایین اومدن خیلی آسونتره.هر لحظه احساس میکردی داری میوفتی.با همراهی دوستان و آموزش سر خوردن روی سنگ ریزه ها بالاخره رسیدیم پایین.فربود و متین هم رسیده بودند و پای قله داشتند آفتاب میگرفتند و اون یکی فربود هم خواب بودند.نمیدونم بستنی های توی کوله اش آخرش چی شدند!
بعد از یه توقف نسبتا طولانی مثلا یه ربع حرکت رو به سمت خرسنگ جنوبی آغاز کردیم.مسیر صخره نوردی از اینجای مسیر بیشتر میشد.به نظرم اوج هیجان کوه نوردی هم دست به سنگ شدناش هست.خیلی حال میده
با هر ترفندی بود و کلی تشویق و دست و هورا رسیدیم به یه جایی که بعد معلوم شد قله ی میانی بوده و تا قله اصلی چقد مونده بود خدا میدونست!!!این بر و بچ هم گام خیلی زرنگن..اونقد که از چشماشون هم نمیشد فهمید بالاخره قله کجاست!
فکر کنم من 3 تا قله رو رفتم به اشتباه تا که رسیدیم به قله ی اصلی...
خلاصه سرتون رو درد نیارم..رسیدیم به قله...اونجا به نسبت خرسنگ شمالی باد کمتری می وزید..
کاش کوه همه اش بالا رفتن بود..پایین اومدن همه اش جا میموندم..انگار آدم لیز میخوره..کاری از دست باتوم هم بر نمیومد!
اینقد گشنه مون شده بود که نگو.اگه دربند بود صدتا کافه میساختن توی این مسیر که آدم یه چایی ایی خوراکی ای بزنه..
وقتی رسیدیم پایین اصلا نفهمیدیم چه جوری سفره پهن شد!
متین یه کم ارتفاع زده شده بود.زیاد غذا هم نخورد.فربود هم میگفت میلی به غذا نداره..نگرانش شدیم همه..انگار داشت سرما میخورد.من فکر کنم جای هر دوتاشون غذا خوردم!نوشابه ی اون بالا هم که هی میچسبه!
یه سری از دوستان که قله ی جنوبی رو نیومده بودند زودتر برگشتند پایین.راه برگشت خیلی طولانی تر به نظرم اومد.
رسیدیم به همون رودخونه ی ابتدایی مسیر انگار آب رودخونه بالا اومده بود و شدت جریان آب هم بیشتر شده بود.ازش رد شدیم و رسیدیم به روستا و بعد از عبور از روستا به دوستامون رسیدیم و اتوبوس...جاهای خوب ماجرا...
آقا مگه گذاشتند مسیر برگشت ما بخوابیم!بعضی ها پای ما رو له کردند بعضی ها سر مارو شکستند..کلا اونجا که من نشسته بودم شده بود اتوبان!!!
خوراکی ها ندا هم غارت شد در حالیکه فربود با خیال راحت به خواب ناز فرو رفته بود...انگار کنار دریاست و خوابیده!
الهی...
بعضی ها هم که نمیدونم چه جوری و با چه حالی داشتند بازی می کردند.اونم چه بازی ای آخه...اصلا هم تقلب نمیکردند!حمید هم مظلوم هی سرش کلاه میذاشتند
مسیر برگشت به ترافیک هم خوردیم.مساله ی لاینفک سفر هم ترافیکه!تهرانپارس همگی پیاده شدیم و هر کی راهی خونه خودش شد...به پایان آمد این دفتر...
جای همه دوستانی که دلشون با ما بود و خودشون نیومده بودند واقعا خالی بود...
به امید موفقیت های بعدی گروه کوهنوردی ام اس سنتر
تاریخ اجرای برنامه: جمعه 31 خرداد 1392
سطح برنامه: کوهنوردی متوسط-سنگین
موضوع برنامه:
صعود به قلل خرسنگ شمالی و جنوبی
مسیر برنامه:
مسیر رفت :
فشم – بطرف زایگان روستای آبنیک – شروع برنامه حرکت به سمت دشت جانستون،سفید چشمه،غار بیوک،(صرف صبحانه) – حرکت به سمت گردنه ولاره،خرسنگ شمالی،بازگشت به گردنه ولاره و حرکت به سمت خرسنگ فرعی و خرسنگ جنوبی (صرف نهار) و بازگشت به سمت دشت جانستون
مسیر برگشت:
از مسیر رفت
خرسنگ مجموعه قله هایی میباشد که در البرز مرکزی و در منطقه لواسانات تهران واقع است. در فرهنگ معین آورده شده که: خرسنگ یعنی جایی که در آن سنگهای بزرگ و نتراشیده و ناهموار قرار دارد. علت نامگذاری قله های خرسنگ به این نام نیز به علت وجود سنگهای بزرگ در ساختار این قله ها میباشد. دو قله اصلی و مهم خرسنگ شامل خرسنگ جنوبی (خرسنگ بزرگ) و خرسنگ شمالی میباشد.
بررسی توپوگرافی :
این قله در شمال روستای آبنیک - گرمابدر و در غرب دشت لار قرار دارد. از جنوب به قله خاتون بارگاه و گردنه یونزار و قله کاسونک منتهی می گردد و از شمال توسط گردنه ولاره به قله 3760 متری خرسنگ شمالی و قله جانستون و در ادامه به خلنو ختم می شود.
ارتفاع قله:
برای قله های خرسنگ ارتفاع های متعدد و متناقضی را در نقشه ها و گزارشها ثبت کردهاند. ارتفاع بلندترین قله یعنی خرسنگ جنوبی را 3800 تا 4100 متر و عموما 3950 متر ذکر کردهاند. این اختلاف غالبا بخاطر کالیبره نبودن GPSها و یا اختلاف در نقشه های مورد استفاده میباشد. با مراجعه به گوگل ارث هم نتیجه قابل استنادی بدست نمیآید چرا که ارتفاع قله خرسنگ جنوبی را حدود 3890 متر و 10 متر کمتر از قله فرعی (قله ما بین شمالی و جنوبی) نشان میدهد!
پینوشت (91.05.04): با مراجعه به چند نقشه و ارتفاع سنجی با GPS در آخرین صعود، ارتفاع 3950 متر برای خرسنگ جنوبی مورد تائید می باشد.
مسیرهای صعود:
مسیر تابستانی: از طریق روستای آبنیک و دشت جانستون
مسیر زمستانی: از طریق روستای گرمابدر و از کنار جاده گرمابدر–دشت لار
روستای آبنیک:
از میدان فشم به سمت راست که حرکت میکنید بعد از روستای زایگان و قبل از گرمابدر تابلوی روستای آبنیک را مشاهده میکنید که ورودی آن در سمت چپ جاده میباشد. ارتفاع این روستا از سطح دریا 2400 متر (Google Earth) میباشد. یک جاده که نیمی از آن ماشین رو میباشد آبنیک را به دشت جانستون با ارتفاع 2850 متر (Google Earth) میرساند. این مسیر زیبا روزهای تعطیل و آخر هفته ها پذیرای گردشگرانیست که برای گذران اوقات فراغت به همراه خانواده به این منطقه آمده اند. همچنین مبدا حرکت کوهنوردانی ست که قصد صعود به قله های جانستون و یا خرسنگ را دارند. اگر به این روستا رفتید از خرید لبنیات محلی خصوصا ماست گوسفندی آن غافل نشوید.
دسترسی به منطقه:
اتوبان شهید بابایی – جاده لشگرک (تابلوی لواسان) – میدان قائم – جاده فشم – میدان فشم – سمت راست (به سمت زایگان) – روستای آبنیک
* از ابتدای جاده فشم تا میدان فشم 15 کیلومتر و از میدان فشم تا روستای آبنیک 12 کیلومتر جاده آسفالت میباشد.
اول از همه بگم این برنامه عالی بود چون همه دوستان حضور داشتند و ای کاش مریم جون هم می تونست و میومد...طبق گزارشات رسیده گویا در تمام ساعات صعود ایشون خواب بودند
ساعت حرکت گروه ساعت 5 از میدون آزادی روبروی هواپیمایی معراج بود.یکی از دوستای خوبمون (سحر جون) رو بعد از مدت ها دیدیم و چقدر ذوق کردیم.بعد از سلام و احوالپرسی و تماس با غایبین با کمی تاخیر از آزادی به سمت تهرانپارس حرکت کردیم.بماند که یکی از بچه ها حضور داشته و سحر کلی داشت دنبالش می گشت و اینکه یکی دیگه از دوستان که اسمشو نمیبرم نزدیک بود جا بمونه!!اصلا یه وضعی بود ها
دوستان دیگر گروه تهرانپارس منتظر بودند و بالاخره گروه تکمیل شد.نمیدونم چه جوری بود که محض سوار شدن این گروه یهو آقای راننده صدای ضبط ماشینش رفت بالا!!تو مسیر خیلی خوش گذشت.یه جوری بود که می گفتیم کاش نمیرسیدیم،تو راه بودیم خوش بودیم
وقتی از ماشین پیاده شدیم و نسیم صبحگاهی میخورد به صورتمون نمیدونید چه انرژی ای میداد به آدم!چه هوایی بود...میشد نفس کشید...
مسیر حرکتمون رو از روستای آبنیک شروع کردیم.اگه خواستید صبح زود برید اونجا هرچی لازم دارید بردارید و چیزی رو فراموش نکنید چرا که هیچ مغازه ای باز نیست و مثل من بدون آب معدنی میمونید!!!
بعد از پایان روستا و عبور از یه رودخونه مسیر اصلی شروع میشد.
اینم عکسش:
همینکه از رودخونه رد میشی یه طبیعت فوق العاده و قشنگ نظرتو جلب میکنه.گیاه هایی با برگ های بزرگ و خیلی بزرگ و گل های خودرو ...وای..نمیشه وصفش کرد اصلا
بعد از تقریبا دو ساعت راه پیمایی به جاهای خوب ماجرا نزدیک شدیم.رسیدیم به یه چشمه.اینقده آب چشمه خنک بود که توی اون گرما انرژی دوباره داد بهمون برای ادامه مسیر
من نمیدونم این پیمودن ابتدایی مسیر چرا اینقد طولانی بود که زمان صبحانه فرا نمیرسید!!!من فکر کردم همونجا کنار چشمه اتراق میکنیم ولی توهمی بیش نبود...پیک نیک نرفته بودیم که
بعد از توقف 5 دقیقه ای ادامه ی مسیر رو دنبال کردیم.
نزدیک غار بیوک آقا برای صرف دل انگیز صبحانه توقف کردیم.تقریبا تا غار نیم ساعت دیگه راه بود از اونجا.
اینقد این قسمت های برنامه رو دوست دارم.کاش وقتشو بیشتر کنند!
دوستان هم با سلیقه و همه کدبانو...از صبحانه های هتل 4ستاره هم مفصل تر سفره پهن کردیم.جاتون خالی...
به منظور جلوگیری از آفتاب سوختگی استفاده از ضد آفتاب الزامی بود!!کرم ضد آفتاب 40 هزار تومنی من بیچاره بر اثر گرما دچار انبساط شده بود و همه اش از تیوپ اش ریخت بیرون.اونقد که کل گروه رو تامین میکرد
اونقدی کرم زدیم که شبیه روح شده بودیم!!چقد حرص خوردم من...به اجبار به حمید هم از ضد آفتابم دادم..فکر کن
بعد از انداختن یه عکس دسته جمعی باحال و خوشگل مسیر رو ادامه دادیم.
توی مسیر اینقد گل های متنوع و گیاه های جوروار جور میدیدیم که نگو!مثلا یه قسمت مسیر پر بود از گل های زرد کوچیک که در کنار سبزی مسیر خود نمایی می کردند.یه قسمت دیگه گل های بنفش بود.همه رنگی بودند دیگه...نا گفته نماند گل های تیغدار هم یه عالمه بود که از تیغ هاشون نصیب دست و پای ما شد!
پونه ی کوهی..چایی کوهی..نزدیک های یال که رسیدیم بوی آویشن تو فضا پیچیده بود...عالی بود
یخچال های طبیعی هم در مسیر دیده می شدند که برام عجیب بودند کمی.طبیعت خداست دیگه
از یه جای مسیر چندتا از دوستان از گروه جدا شدند و بعد به تنهایی به صعود ادامه دادند.
یه توقف ده دقیقه ای با خوراکی های خوشمزه داشتیم تا کل گروه بهم برسند.اونجا بود که واقعا فهمیدم آب برای کوهنوردی از هرچیزی مهمتره!یه کم آب به اندازه یه هبی آدمو رفرش میکرد!
نمیدونم چقد دیگه رفتیم تا رسیدیم به پای قله ولی خیلی راه بود..شیب هم هی زیادتر میشد.
هرچی بالاتر میرفتیم نفس کشیدن سخت تر میشد که آقا مهدی گفتند باید تند تند دم و بازدم داشته باشیم و هر چند دقیقه یه بازدم محکم از دهان..اینطوری خیلی بهتر شده بود.چه منظره و چشم انداز قشنگی داشت اونجا...کوله هامون رو گذاشتیم پای قله و حرکت کردیم به سمت خرسنگ شمالی...از پایین که نگاه میکردی ،می گفتی 5 دقیقه دیگه اون بالایی!ولی در عمل...آخ آخ..چه شیبی داشت!!وقتی رسیدیم به قله باد خیلی شدیدی میومد اونقد شدید که انگار آدمو راه میبرد!
یه حس خیلی خوبی بود.وقتی به اون راهی که اومدی از بالا نگاه می کردی ذوق میکردی ولی وقتی به قله ی روبه روییش(خرسنگ جنوبی) نگاه میکردی،شاید کمی تردید میکردی برای ادامه مسیر!
از اون بالا دماوند به قول گفتنی سری توی همه سرها داشت...چه ابهتی داشت!تا حالا اینطوری ندیده بودمش..یه حس عجیبی داشتم اون لحظه!دوست داشتم از این قله تا دماوند رو پرواز کنم برم.راهی هم نبود ها!!!
همیشه بالا رفتن از پایین اومدن خیلی آسونتره.هر لحظه احساس میکردی داری میوفتی.با همراهی دوستان و آموزش سر خوردن روی سنگ ریزه ها بالاخره رسیدیم پایین.فربود و متین هم رسیده بودند و پای قله داشتند آفتاب میگرفتند و اون یکی فربود هم خواب بودند.نمیدونم بستنی های توی کوله اش آخرش چی شدند!
بعد از یه توقف نسبتا طولانی مثلا یه ربع حرکت رو به سمت خرسنگ جنوبی آغاز کردیم.مسیر صخره نوردی از اینجای مسیر بیشتر میشد.به نظرم اوج هیجان کوه نوردی هم دست به سنگ شدناش هست.خیلی حال میده
با هر ترفندی بود و کلی تشویق و دست و هورا رسیدیم به یه جایی که بعد معلوم شد قله ی میانی بوده و تا قله اصلی چقد مونده بود خدا میدونست!!!این بر و بچ هم گام خیلی زرنگن..اونقد که از چشماشون هم نمیشد فهمید بالاخره قله کجاست!
فکر کنم من 3 تا قله رو رفتم به اشتباه تا که رسیدیم به قله ی اصلی...
خلاصه سرتون رو درد نیارم..رسیدیم به قله...اونجا به نسبت خرسنگ شمالی باد کمتری می وزید..
کاش کوه همه اش بالا رفتن بود..پایین اومدن همه اش جا میموندم..انگار آدم لیز میخوره..کاری از دست باتوم هم بر نمیومد!
اینقد گشنه مون شده بود که نگو.اگه دربند بود صدتا کافه میساختن توی این مسیر که آدم یه چایی ایی خوراکی ای بزنه..
وقتی رسیدیم پایین اصلا نفهمیدیم چه جوری سفره پهن شد!
متین یه کم ارتفاع زده شده بود.زیاد غذا هم نخورد.فربود هم میگفت میلی به غذا نداره..نگرانش شدیم همه..انگار داشت سرما میخورد.من فکر کنم جای هر دوتاشون غذا خوردم!نوشابه ی اون بالا هم که هی میچسبه!
یه سری از دوستان که قله ی جنوبی رو نیومده بودند زودتر برگشتند پایین.راه برگشت خیلی طولانی تر به نظرم اومد.
رسیدیم به همون رودخونه ی ابتدایی مسیر انگار آب رودخونه بالا اومده بود و شدت جریان آب هم بیشتر شده بود.ازش رد شدیم و رسیدیم به روستا و بعد از عبور از روستا به دوستامون رسیدیم و اتوبوس...جاهای خوب ماجرا...
آقا مگه گذاشتند مسیر برگشت ما بخوابیم!بعضی ها پای ما رو له کردند بعضی ها سر مارو شکستند..کلا اونجا که من نشسته بودم شده بود اتوبان!!!
خوراکی ها ندا هم غارت شد در حالیکه فربود با خیال راحت به خواب ناز فرو رفته بود...انگار کنار دریاست و خوابیده!
الهی...
بعضی ها هم که نمیدونم چه جوری و با چه حالی داشتند بازی می کردند.اونم چه بازی ای آخه...اصلا هم تقلب نمیکردند!حمید هم مظلوم هی سرش کلاه میذاشتند
مسیر برگشت به ترافیک هم خوردیم.مساله ی لاینفک سفر هم ترافیکه!تهرانپارس همگی پیاده شدیم و هر کی راهی خونه خودش شد...به پایان آمد این دفتر...
جای همه دوستانی که دلشون با ما بود و خودشون نیومده بودند واقعا خالی بود...
به امید موفقیت های بعدی گروه کوهنوردی ام اس سنتر
وقتی نیستی،همه نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن
نه که نیستن،هستن
مثل تو نیستن