تا میتونید مهمونی برید و اینور اونور.عالیه.فعالیتهای اجتماعی خیلی خوبه ولی
من مهمونی رفتن و بقیه فعالیت هام با قبل از اینکه ام اس جزئی از زندگیم بشه هیییییییییییییییییچ فرقی نکرده!!!
اصلأ به غیر از افراد خاصی که یه جورایی حس میکنم دونستن این موضوع حقشونه کسی چیزی نمی دونه!!!
به نظر من تا ضرورتی نداشته باشه آدم بهتره به کسی نگه چون واقعأ واقعأ ماها فرقی با بقیه نداریم
یه بیماری واگیردار هم که نداریم که خودمونو قرنطینه کنیم
والا فعالیت بچه های ام اسی از بقیه خیلی خیلی بیشتره
ما هم باهوش تریم هم فعالتر هم مهربون تر هم اینکه نسبت به خیلی از کسایی که راست راست علاف میچرخن و نمی دوننن چرا زندن قدر همه ی لحظاتمونو میدونیم
پس نتیجه میگیریم بیشتر از بقیه باید از زندگیمون لذت ببریم
بزن دست قشنگ رو به افتخار خودمون
زود خسته میشم و دست وپام ورم میکنه تازه اینقدر حرف میزنم و گوش میدم
محاله سر درد دو روزه نگیرم.
چرا نرم؟
مگه من چمه؟
خوب قبول دارم یکم و اونم شاید از یکم بیشتر خل و چل هستم اما زنده هستم و زندگی میکنم
پس دلیلی بر نرفتن ندارم
راست میگن بچه ها مگه ما چه مونه که نریم؟؟؟ بیماریمون که واگیر دار نیست که !!!
شاید این چند وقته که کارم زیاد شده کمتر بیرون رفته باشم ولی من دائم با دوستام بیرون بودم تازه هیچ کدوم شون نمی دونن من ام اس دارم !!
خدا به ما تلنگری زده تا از زندگی مون بهتر استفاده کنیم و قدر لحظه لحظه ش را بدونیم تا مثل بعضی از مردم روزه مره زندگی نکنیم و روزمره و بی تفاوت بمیریم !!!
خداییش نسبت به لحظه لحظه ی زندگیم بعد از ام اس حساس ترم و بخاطر همین بیشتر موفق بودم!!
تا می تونید مهمونی برید و لذت ببرید از لحظاتتون (البته جاهای بد نههههه حسن)
من تا جائی مجبور نباشم نمیرم . مراسم عزا که اصلا نمیرم عروسیا چون مجبورم میرم مهمونیا بعضی هاشونو
میرم و بعضی هاشونو نمیرم چون از نگاه های سوالی و دلسوزانه شون خوشم نمیاد تو خونه راحتترم :
نه من نمیرم اول بیماریم میرفتم اما الان نه ماهی یک بار با مکافات میرم دکتر حتی خونه خواهرمم نمی رم ای بابا تنها بودنم عالمی داره البته بیشترش برای اینکه نمی تونم راه برم برام سخته به به خاطر همین گوشه گیر شدم یه کمی هم به خاطر نگاه مردم دلسوزی میکنن به عبارتی ترحم می کنن