ارسالها: 3,460
موضوعها: 262
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 20628
تشکر های دریافت شده :23509 بار در 6274 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده : تبازیو
محل سکونت : تهران
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
ارسالها: 118
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jun 2011
تشکر های اهدا شده: 1310
تشکر های دریافت شده :452 بار در 191 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر محمد علی صحراییان
داروي مورد استفاده : زاکرل - آریوژن فارمد
محل سکونت : تهران
2011/07/21, 09:07 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/07/21, 09:08 PM، توسط هانیه.)
ارسالها: 296
موضوعها: 127
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 2428
تشکر های دریافت شده :1543 بار در 478 پست
سال تشخيص بيماري :
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
ممنون از تاپیکتون..
ای سراپا همه خوبی
تک و تنها به تو می اندیشم
ارسالها: 165
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 73
تشکر های دریافت شده :371 بار در 131 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
امکان ناتوانی ما با افراد سالم به نظر من یکسانه.پس از چی بترسیم؟از اینکه ایا برای ما اتفاقی میوفته یا نه؟یا کی؟همش بشینیم فکرشو بکنیم.اما اما واقعیت اینه که ام اس داریم . این یه بیماریه و مزمن و لاعلاج(تا الان)و عود میکنه و حتی ممکنه با وجود همه مراقبت ها پیشرفت کنه و اینا خودش فشار سنگینی به ادم وارد میکنه.
پس مگه میشه نترسید!!!!نگرانش نبود!
ارسالها: 471
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 6698
تشکر های دریافت شده :4383 بار در 1017 پست
سال تشخيص بيماري : ۸۶
دكتر معالج : دکتر ترمه چی
داروي مورد استفاده : سینومر
محل سکونت : تهران
وقتی بهم ثابت شد ام اس دارم.بارون می اومد.دی 86 .غروب دلگیری بود.با بارون گریه میکردم.ولی الن یکسالی میشه که نه تو گذشته زندگی میکنم نه تو آینده.فقط تو حال دارم زندگی میکنم و قدر این روزام رو میدونم.چون با غصه خوردن فقط حالم بدتر میشه.فردا رو چه دیدی شاید داروش پیدا شد.پس حالم رو به خاطر آینده خراب نمیکنم
به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد..
ارسالها: 96
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Jul 2011
تشکر های اهدا شده: 214
تشکر های دریافت شده :451 بار در 131 پست
سال تشخيص بيماري : 1386/6/30
دكتر معالج : دکتر بابک ازاذ نیا
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : همدان
از اینکه بیماری ام اس دارم نمی ترسم چرا هر کسی بیماری داره و باهاش زندگی میکنه از این میترسم که کارهای اولیه مثل اب خوردن دستشویی رفتن -حموم رفتن نتونم انجام بدم و برای همیشه رو تخت باشم یه مرده ای که فقط هوا الوده میکنه زحمت دردسراش برای مامانم -ترس از بدتر شدن نه چرا بهتر نمیشم و داره شده برام یه کابوس
ارسالها: 197
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: Oct 2010
تشکر های اهدا شده: 226
تشکر های دریافت شده :888 بار در 283 پست
سال تشخيص بيماري : 1382
دكتر معالج : دکتر شاه بیگی
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : تهران
man enghad ke az ampolash mitarsam az ms nemitarsam
من از معبود یکتایم فقط یک چیز میخواهم
نگیرد هرگز از قلبم امید استجابت را...
ارسالها: 558
موضوعها: 67
تاریخ عضویت: Jul 2011
تشکر های اهدا شده: 4235
تشکر های دریافت شده :2443 بار در 630 پست
سال تشخيص بيماري : 1362
دكتر معالج : طباطبائی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
بعد از 28 سال که این بیماری رو دارم ام اس همراه همیشگی من شده ازش نمیترسم که هیچ دوست روزای تنهائیمه
وقتی تنهام باهاش درد دل میکنم ازش گله میکتم سرش غر میزنم خلاصه باهاش سرگرمم و یه جورائی اگه نباشه دلم
براش تنگ میشه آخه بیست وهشت سال شب و روز باهم بودیم روزای خوشی و ناخوشی
مهم این نیست که در کجای این دنیا ایستاده ایم
مهم اینست که در چه راستائی گام برمیداریم.
ارسالها: 28
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 70
تشکر های دریافت شده :57 بار در 32 پست
سال تشخيص بيماري : 1388
دكتر معالج : قره گزلی
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
اوایل نمیترسیدم فقط ناراحت بودم ولی یه دفعه ترس از اینده مثل خوره افتاده بود به جونم ولی بعدا دیدم چه فکر احمقانه ای علم خیلی سریع تر از بیماری ما پیشرفت میکنه
مطمئنم خیلی زود درمانش میاد پس دیگه ترس واسه چی؟؟؟
ارسالها: 139
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 675
تشکر های دریافت شده :627 بار در 230 پست
سال تشخيص بيماري : 89
دكتر معالج : بهروز نیکنام
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
اولش خیلی ترسیدم . فکر میکردم قراره حتما بعد از یه مدت بشینم روی ویلچیر و وبال خانوادم بشم . از اینکه بعد از این همه تلاش برای درس و کار بخوام آویزون کسی باشم خیلی می ترسیدم . از اینکه نه تنها ازدواج نکنم بلکه طعم یه رابطه دوستی رو هم درست و حسابی نچشم خیلی می ترسیدم . بیشتر نگران پیگیری دارو بودم که میدونستم اصولاً یه همچین مریضی هایی داروهای کمیاب داره و به راحتی هم در اختیارت نمیذارن . مشکلات مالی هم منو می ترسوند . می ترسیدم که مجبور شم تمام عمرم کار کنم و هرچی درمیارم بریزم توی شکم بیماری و درست هم نشه ! از اینکه باید تا ابد به خودم آمپول بزنم ...
خلاصه اینکه خیلی وحشت کردم .
اما همه اینها زیاد طول نکشید ... به محض اینکه با بچه های ام اس سنتر آشنا شدم ترسم ریخت و خیالم راحت شد . شاید حتی از زمین گیر شدن هم اونقدر نترسم
