2013/07/27, 12:25 PM
سلام دوستان بنده فارغ التحصیل رشته فیزیک هستم و جدیدا دارم روی یه مطلب بسیار جالب کار می کنم و خیلی دوست دارم شما هم در مورد اون اطلاعاتی داشته باشید. ممکنه خیلیها باور نکنند اما خواهش می کنم تا آخر مطلب اون رو رو مطالع کنید و سپس نظر خودتون رو قرار بدهید. بسیار خوشحال خواهم شد نظرات زیبای شما را هر چند انتقادی مطالعه نمایم.
(( بسیاری از زیست شناسان و فیزیکدانان این ایده را مطرح کردند که تابش امواج نوسانی عامل هماهنگی تقسیم سلولی و فرستادن دستورالعملهای کروموزومی در بند هستند. معروفترین آنها هربرت فرولیش از دانشگاه لیورپول و برنده مدال معتبر ماکس پلانگ و جایزه انجمن فیزیک آلمان می باشد او جزو اولین افرادی بود که این ایده را مطرح کرد که نوعی ارتعاش جمعی عامل همکاری پروتئین ها با یکدیگر و اجرای دستورهای DNA و پروتئین های سلولی است. ایشان حتی پیش بینی کرد که ارتعاش این پروتئین ها می تواند برخی بسامدها را درست زیر پوستهای سلولی تولبد می کند. انتقال امواج وسیله ای است که فعالیت های کوچکتر پروتئن ها مثل کار اسیدهای آمینه از طریق آن صورت می گیرد و راه مناسبی برای هماهنگ کردن فعالیتهای بین پروتئین ها و کل دستگاه است. [1]
فرولیش در پژوهشهای خود نشان داد هنگامی که انرژی به آستانه مشخصی برسد مولکولها شروع به ارتعاش هماهنگ می کنند تا به سطح بالایی از همدوسی برسند وقتی مولکول ها به این حالت همدوسی رسیدند دارای برخی ویژگیهای مکانیک کوانتوم مکانیکی از جمله جای ناگزیدگی می شوند. [2]
رنا نوبیلی فیزیک دان ایتالیایی از دانشگاه پادوا دلایل تجربی برای تولید بسامدهای الکترومغناطیسی در بافت های جانوری به دست آورد. [3] همچنین آلبرت سنت دیوردیی برنده روسی جایزه نوبل نیز فرض کرد که سلولهای پروتئین مانند نیمرسانا عمل می کنند و انرژی الکترون را به شکل اطلاعات حفظ و به سراسر بدن منتقل می کنند.
همه این تلاشها تا زمانی که آقای پوپ (فیزیکدان آلمانی) دستگاه تایش سنج خود نساخته بود در حد فرضیات بود. ایشان با دستگاه ساخت خود دریافت که همه موجودات زنده از ساده ترین گیاهان یا جانوران گرفته تا انسان با پیچیده ترین شرایطشان همواره جریان مداومی از فوتونها از چند صد تا تا صدها فوتون از خود گسیل می کنند. نکته دیگری که او کشف کرد این بود که وقتی نور به سلولهای زنده می تابید سلولها آن را جذب و با اندکی تاخیر به شدت می تاباندند. ایشان به این فکر افتاد که شاید این موضوع یک ابزار اصلاح کننده در بدن موجودات زنده است. دستگاه زنده باید تعادل دقیقی از نور را حفظ کند. برای این کار ایشان یکی از دانشجویانش را در اتاق تایش سنج خود قرار داد. با شگفتی کشف کرد که گسیلها از طرح معینی پیروی می کنند و این ضرب آهنگ زیست شناختی حتی پس از گذشت 7، 14، 32، 80، 270 هیچ تغییری نمی کنند. گسیلهای مربوط به دست راست و دست چپ همبسته بودند. اگر تعداد فوتونهای گسیل شده از دست راست افزایش می یافت در دست چپ نیز همین اتفاق می افتاد. در سطح زیر اتمی اموج هر یک از دستها همفاز بودند. از لحاظ فیزیکی و تابشی انگار دست راست می دانست دست چپ قرار است چه کند و بالاعکس. همچنین ایشان دریافت که انگار بدن علاوه بر ضرب آهنگ زیست شناختی از ضرب آهنگ های زیستی جهان نیز پیروی می کرد.
این مطالعه را دکتر پوپ بر روی افراد بیمار نیز انجام داد و دید افراد سرطانی ضرب آهنگ دوره ای طبیعی و همدوسی خود را از دست داده بودند. خطهای ارتباطی داخلی آنها به هم ریخته بودآنها ارتباط خود را با جهان از دیت داده بودند. در واقع نور آنها خاموش شده بود.
درست عکس آن در مورد بیماران مبتلا به ام اس رخ می داد. این مورد حالتی با نظم بسیار بود. افراد مبتلا به این بیماری نور بسیار زیادی را جذب می کردند که مانع از آن می شد که سلولها کارشان را انجام دهند. هماهنگی بسیار در تشریک مساعی مانع از انعطاف پذیری و حفظ ویژگیهای این افراد می شد مانند آنکه افراد زیادی بر روی یک پل رژه بروند و فرکانس تشدید در روی پل سبب خرابی آن شود. در یک جمله بیماران ام اس در نور غرق شده بودند. [4]
ایشان به بررسی سازو کار دفاعی بیماران و تصحیح تابش آنها نیز پرداخت. چرا که طبق یک اصل فیزیکی هر دستگاهی دوست دارد به کمینه انرژی آزاد دست یابد. پوپ متوجه شد که شاید نور موجود در بدن بتواند کلید سلامتی بتواند کلید سلامتی و بیماری باشد.
او در یک آزمایش نور گسیل شده از تخم مرغهای محلی را با تخم مرغهای ماشینی (پرورشی) مقایسه کرد و در یافت که نورهای گسیل شده از تخم مرغهای محلی بسیار همدوس تر از فوتونهای تخم مرغهای پرورشی بود. او دریافت که بهترین غذاها و سالمترین آنها دارای کمترین و همدوس ترین شدت نور بودند.
نتیجه ای که ایشان در خصوص بیماری خاص سرطان این بود که اگر مواد شیمیایی سرطان زا می توانند گسیل زیست فوتونی را تغییر دهند پس شاید مواد دیگر بتوانند آن را اصلاح کنند. ایشان به بررسی گیاهانی که می توانند گسیلهای زیست فوتونی سلولهای سرطانی را تغییر دهند پرداخت. در بررسی چندین گیاه پرداخت و دریافت به غیر از یکی همگی فوتونهای گسیلی از سلولهای سرطانی را زیاد کردند. برای این کار دکتر پوپ به بررسی زنی که دچار سرطان سینه بود که از او قطع امید کرده بودند، پرداخت. این زن با توافق پزشک معالجش تمامی درمانهای خود را کنار گذاشت و به درمان دکتر پوپ توجه کرد. ایشان پس از چندین آزمایش داروی مورد نظر این شخص را تهیه و این زن مدت یک سال تحت درمان قرار گرفت. پی از یک سال نتایج آزمایش ها وضع این زن را کاملا طبیعی نشان می داد. این زن توانسته بود با تنها مصرف گیاه دارویی نور مناسب خود را بازیافته بود. ))
هدف بنده از بیان چنین مطالبی این نیست که از این پس باید به تمام درمانهای گیاهی اعتماد نمود. هدف بیان تحقیقاتی است که در کمتر جایی شنیده اید و اینکه بیشتر پزشکان این نوع تحقیقات را اصلا قبول ندارند. از سوی دیگر بیان این مطلب است که احتمالا بدن افرادی مثل ما تعادل تابشی و دریافتی خود را نسبت به جهان اطراف از دست داده و در صورتی که به هر دلیلی که بتوانیم این تعادل را بازیابیم درمان نیز انجام خواهد شد.
[1] H. Frohlich, “long- rang coherence and energy storage in biological systems” international journal of quantum chemistry, 1968; 2:641-9
[2] H. Frohlich, ‘evidence for bose condensation-like excitation of coherent modes in biological systems’ physics letters, 1975, 51A:21
[3] R. Nobili, ‘schrodinger wave holography in brain cortex’, physical review A, 1985; 32:3618-26 (and also: R. Nobili, ‘ ionic waves in animal tissues’, physical review A, 1987; 1901-22
[4] S. cohenand F. A. popp, ‘biophoton emission of the human body’ journal of photo chemistry and photobiology B:biology,1997; 40:187-9
(( بسیاری از زیست شناسان و فیزیکدانان این ایده را مطرح کردند که تابش امواج نوسانی عامل هماهنگی تقسیم سلولی و فرستادن دستورالعملهای کروموزومی در بند هستند. معروفترین آنها هربرت فرولیش از دانشگاه لیورپول و برنده مدال معتبر ماکس پلانگ و جایزه انجمن فیزیک آلمان می باشد او جزو اولین افرادی بود که این ایده را مطرح کرد که نوعی ارتعاش جمعی عامل همکاری پروتئین ها با یکدیگر و اجرای دستورهای DNA و پروتئین های سلولی است. ایشان حتی پیش بینی کرد که ارتعاش این پروتئین ها می تواند برخی بسامدها را درست زیر پوستهای سلولی تولبد می کند. انتقال امواج وسیله ای است که فعالیت های کوچکتر پروتئن ها مثل کار اسیدهای آمینه از طریق آن صورت می گیرد و راه مناسبی برای هماهنگ کردن فعالیتهای بین پروتئین ها و کل دستگاه است. [1]
فرولیش در پژوهشهای خود نشان داد هنگامی که انرژی به آستانه مشخصی برسد مولکولها شروع به ارتعاش هماهنگ می کنند تا به سطح بالایی از همدوسی برسند وقتی مولکول ها به این حالت همدوسی رسیدند دارای برخی ویژگیهای مکانیک کوانتوم مکانیکی از جمله جای ناگزیدگی می شوند. [2]
رنا نوبیلی فیزیک دان ایتالیایی از دانشگاه پادوا دلایل تجربی برای تولید بسامدهای الکترومغناطیسی در بافت های جانوری به دست آورد. [3] همچنین آلبرت سنت دیوردیی برنده روسی جایزه نوبل نیز فرض کرد که سلولهای پروتئین مانند نیمرسانا عمل می کنند و انرژی الکترون را به شکل اطلاعات حفظ و به سراسر بدن منتقل می کنند.
همه این تلاشها تا زمانی که آقای پوپ (فیزیکدان آلمانی) دستگاه تایش سنج خود نساخته بود در حد فرضیات بود. ایشان با دستگاه ساخت خود دریافت که همه موجودات زنده از ساده ترین گیاهان یا جانوران گرفته تا انسان با پیچیده ترین شرایطشان همواره جریان مداومی از فوتونها از چند صد تا تا صدها فوتون از خود گسیل می کنند. نکته دیگری که او کشف کرد این بود که وقتی نور به سلولهای زنده می تابید سلولها آن را جذب و با اندکی تاخیر به شدت می تاباندند. ایشان به این فکر افتاد که شاید این موضوع یک ابزار اصلاح کننده در بدن موجودات زنده است. دستگاه زنده باید تعادل دقیقی از نور را حفظ کند. برای این کار ایشان یکی از دانشجویانش را در اتاق تایش سنج خود قرار داد. با شگفتی کشف کرد که گسیلها از طرح معینی پیروی می کنند و این ضرب آهنگ زیست شناختی حتی پس از گذشت 7، 14، 32، 80، 270 هیچ تغییری نمی کنند. گسیلهای مربوط به دست راست و دست چپ همبسته بودند. اگر تعداد فوتونهای گسیل شده از دست راست افزایش می یافت در دست چپ نیز همین اتفاق می افتاد. در سطح زیر اتمی اموج هر یک از دستها همفاز بودند. از لحاظ فیزیکی و تابشی انگار دست راست می دانست دست چپ قرار است چه کند و بالاعکس. همچنین ایشان دریافت که انگار بدن علاوه بر ضرب آهنگ زیست شناختی از ضرب آهنگ های زیستی جهان نیز پیروی می کرد.
این مطالعه را دکتر پوپ بر روی افراد بیمار نیز انجام داد و دید افراد سرطانی ضرب آهنگ دوره ای طبیعی و همدوسی خود را از دست داده بودند. خطهای ارتباطی داخلی آنها به هم ریخته بودآنها ارتباط خود را با جهان از دیت داده بودند. در واقع نور آنها خاموش شده بود.
درست عکس آن در مورد بیماران مبتلا به ام اس رخ می داد. این مورد حالتی با نظم بسیار بود. افراد مبتلا به این بیماری نور بسیار زیادی را جذب می کردند که مانع از آن می شد که سلولها کارشان را انجام دهند. هماهنگی بسیار در تشریک مساعی مانع از انعطاف پذیری و حفظ ویژگیهای این افراد می شد مانند آنکه افراد زیادی بر روی یک پل رژه بروند و فرکانس تشدید در روی پل سبب خرابی آن شود. در یک جمله بیماران ام اس در نور غرق شده بودند. [4]
ایشان به بررسی سازو کار دفاعی بیماران و تصحیح تابش آنها نیز پرداخت. چرا که طبق یک اصل فیزیکی هر دستگاهی دوست دارد به کمینه انرژی آزاد دست یابد. پوپ متوجه شد که شاید نور موجود در بدن بتواند کلید سلامتی بتواند کلید سلامتی و بیماری باشد.
او در یک آزمایش نور گسیل شده از تخم مرغهای محلی را با تخم مرغهای ماشینی (پرورشی) مقایسه کرد و در یافت که نورهای گسیل شده از تخم مرغهای محلی بسیار همدوس تر از فوتونهای تخم مرغهای پرورشی بود. او دریافت که بهترین غذاها و سالمترین آنها دارای کمترین و همدوس ترین شدت نور بودند.
نتیجه ای که ایشان در خصوص بیماری خاص سرطان این بود که اگر مواد شیمیایی سرطان زا می توانند گسیل زیست فوتونی را تغییر دهند پس شاید مواد دیگر بتوانند آن را اصلاح کنند. ایشان به بررسی گیاهانی که می توانند گسیلهای زیست فوتونی سلولهای سرطانی را تغییر دهند پرداخت. در بررسی چندین گیاه پرداخت و دریافت به غیر از یکی همگی فوتونهای گسیلی از سلولهای سرطانی را زیاد کردند. برای این کار دکتر پوپ به بررسی زنی که دچار سرطان سینه بود که از او قطع امید کرده بودند، پرداخت. این زن با توافق پزشک معالجش تمامی درمانهای خود را کنار گذاشت و به درمان دکتر پوپ توجه کرد. ایشان پس از چندین آزمایش داروی مورد نظر این شخص را تهیه و این زن مدت یک سال تحت درمان قرار گرفت. پی از یک سال نتایج آزمایش ها وضع این زن را کاملا طبیعی نشان می داد. این زن توانسته بود با تنها مصرف گیاه دارویی نور مناسب خود را بازیافته بود. ))
هدف بنده از بیان چنین مطالبی این نیست که از این پس باید به تمام درمانهای گیاهی اعتماد نمود. هدف بیان تحقیقاتی است که در کمتر جایی شنیده اید و اینکه بیشتر پزشکان این نوع تحقیقات را اصلا قبول ندارند. از سوی دیگر بیان این مطلب است که احتمالا بدن افرادی مثل ما تعادل تابشی و دریافتی خود را نسبت به جهان اطراف از دست داده و در صورتی که به هر دلیلی که بتوانیم این تعادل را بازیابیم درمان نیز انجام خواهد شد.
[1] H. Frohlich, “long- rang coherence and energy storage in biological systems” international journal of quantum chemistry, 1968; 2:641-9
[2] H. Frohlich, ‘evidence for bose condensation-like excitation of coherent modes in biological systems’ physics letters, 1975, 51A:21
[3] R. Nobili, ‘schrodinger wave holography in brain cortex’, physical review A, 1985; 32:3618-26 (and also: R. Nobili, ‘ ionic waves in animal tissues’, physical review A, 1987; 1901-22
[4] S. cohenand F. A. popp, ‘biophoton emission of the human body’ journal of photo chemistry and photobiology B:biology,1997; 40:187-9