[# پریسا #]

سلام دوست عزیز
فکر کنم شما ساکن کرج هستید
براتون آرزوی سلامتی دارم دکتر خوبی داریم و از این بابت خوشحالم
از این که ناامید نمیشید خیلی خوبه این امیدواری رو به همسرتون بیشتر انتقال بدید چون خیلی نیاز داره

[nazii]

وااای ممنون از اينهمه لطفتون با اين دل مهربونی که شما دارين حتما جاتون توی بهشته خيلی خوشحال ميشم وقتی ميبينم هنوزم آدمای مهربون و با احساسی مثل شما هست از ته قلبم برای شما و همسر عزيزتون آرزوی سلامتی و شادی و خوشبختی ميکنم

[رزمینا]

ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت کردند ......چون دریا ارام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند.تلاطمهای زندگی حکمتی از خداوند است پس از خدا بخواهیم دلمان را ارام کند نه دریای دوروبرمان را.[

[زهراجون]

من میترسم
خیلی زیاد
برای خودم نه
برای خانوادم
برای شوهرم
میدونم طاقت زجر کشیدن منو ندارن
ولی روزی هزاربار خدارو شکر میکنم که اینی که مریضه منم
نه مادرم نه پدرم نه خواهر و برادرم و نه شوهرم

[ارزو]

دلیلی برای ترس وجود نداره
از نظر من همه چی قابل حله

---

سلام من وقتی شنیدم همسرم بیمار ام اسی هست خیلی ناراحت شدم و 3 شب خوابم نبرد و همش ترس از دردهایی داشتم که قرار بود اون بکشه اما بعدش رفتم سراغ مطالعه و هر چه بیشتر مطالعه کردم امیدم بیشتر شد و هر چه به عمق خطرات بیشتر فکر کردم ترس از عمق خطر برام کمتر شد و تازه فهمیدم خودم که هر روز با کلی خطر در خیابان و با ماشینها روبرو هستم بیشتر در خطر معلولیت هستم ولی یک ام اسی و البته بیشتر آنها هرگز معلول نمی شوند و تازه فهمیدم که دیابت خیلی خطرناکتره و تازه فهمیدم که خدا بزرگه و هر چه زمان گذشت من احساسم بهتر شد تا آنجا که امروز ارزویم این است که خداوند من را به جهنم ببرد و سخت ترین غذابها کند و در عوضش یک گل خنده روی لبهاتون بکاره برای من که می ارزه هر چند نمی تونم عذاب خدا را یک لحظه هم تحمل کنم. از اون روز به بعد تصمیم گرفتم هر روز برای پیدا شدن درمان قطعی شما عزیزان روزی 70 بار سوره حمد را بخوانم و تا پیدا شدن درمان قطعی ادامه می دهم. این روزها هم ندایی از درونم بهم می گه که درمان قطعی نزدیک است

---

سلام من وقتی شنیدم همسرم بیمار ام اسی هست خیلی ناراحت شدم و 3 شب خوابم نبرد و همش ترس از دردهایی داشتم که قرار بود اون بکشه اما بعدش رفتم سراغ مطالعه و هر چه بیشتر مطالعه کردم امیدم بیشتر شد و هر چه به عمق خطرات بیشتر فکر کردم ترس از عمق خطر برام کمتر شد و تازه فهمیدم خودم که هر روز با کلی خطر در خیابان و با ماشینها روبرو هستم بیشتر در خطر معلولیت هستم ولی یک ام اسی و البته بیشتر آنها هرگز معلول نمی شوند و تازه فهمیدم که دیابت خیلی خطرناکتره و تازه فهمیدم که خدا بزرگه و هر چه زمان گذشت من احساسم بهتر شد تا آنجا که امروز ارزویم این است که خداوند من را به جهنم ببرد و سخت ترین غذابها کند و در عوضش یک گل خنده روی لبهاتون بکاره برای من که می ارزه هر چند نمی تونم عذاب خدا را یک لحظه هم تحمل کنم. از اون روز به بعد تصمیم گرفتم هر روز برای پیدا شدن درمان قطعی شما عزیزان روزی 70 بار سوره حمد را بخوانم و تا پیدا شدن درمان قطعی ادامه می دهم. این روزها هم ندایی از درونم بهم می گه که درمان قطعی نزدیک است

ان شالا که تا سالهای سال همسرتون صحیح و سلامت میمونه البته در کنار همسر وفاداری مثل شما.مطمئن باشید
مثل خیلی از ام اسی های موفق

[parya]

من چند ماه پیش که فهمیدم این بیماری و گرفتم روزی نبود که بهش فکر نکنم و واقعا تو شوک بودم/ خیلی اتفاقی متوجه بیماریم شدم و اون موقع علايم خاصی نداشتم اما از وقتی که امپولم و شروع کردم انگار هر ماه یه علايم جدید میاد سراغم و به نظرم واسه فکرای زیاد و ترس باشه/اما واقعا نمیدونم چطور به این ترسم غلبه کنم/

[sooorooosh]

ام اس...ترس؟اره اولش ترسیدم ..یعنی سرمو میزدم تو دیوار:-....ولی الان اصلا....چون میدونم چه خبره.....اون قدر داروهای جدید بین 2012 تا 2014 تائید میشه....درسته که درمان نیستن ولی 75 تا 80 درصد از سرعت پیشرفت کم میکنن....یعنی دو برابر ربیف.......اولین دارو alemtuzumab هست... مورد تاییدFDA قرار گرفته و تا 74 در صد حمله رو کاهش میده در ضمن این دارو مورد تائید قرار گرفته و تا SEP (شهریور)برای بیماران ام اس روانه ی بازار میشه...داروهای دیگه هم هست که اینجا جای بحثش نیست...ولی همینو بگم دارویی داره میاد که تا 0.80 هم کاهش میده به نامocrelizumab الان تو FDA هست و گفتن 2014 به بازار میاد....یعنی ام اس برو بدرک....اینو بهتون قول میدم بچه ها هیچکدوممون هیچیمون نمیشهخدا خیلی بزگتر از اونچیزیه که فکر میکنیم فقط دعا کنیداندکی صبر سحر نزدیک است....به جون خودم راست میگمیه روز هممون واسه سلامت دوبارمون جشن میگیریم...میرقصیممیخوریممیکشیمبعدشم هممون رو جمع میکنن میبرن

[مینا ح]

اونایی که مدت طولانی درگیرشن میدونن خودش اصلا چیز ترسناکی نیست لااقل برا خودمون. ولی مطمئنم اکثر آدمای دیگه ازش می ترسن اونا هم که زیاد مهم نیستن. لابد آدمای ترسویین.

[بنده خدا]

از اول هم ازاین بیماری نه خیلی اطلاع داشتم نه خیلی میترسیدم ولی بعد از بیماری اینقدر مشکلات مختلف تو زندگیم برام پیش اومد که فهمیدم ام اس ترس که نداره هیچ تازه خیلی وقتها خیلی از مشکلاتمو هم حل میکنه!
نتیجه اخلاقی و عملی این بیماری اینکه ام اس علاوه بر بیماری یک حلاّل برای مشکلات زندگی هم محسوب میشه
به خدا نگویید چه مشکلات بزرگی دارم
به مشکلات بگویید من خدای بزرگی دارم

[nanaz]

نه!!!دیگه ترس معنی نداره کار از کار گذشت گرفتیمش دیگه
انشاالله دفعه ی بعد که اومدیم تو این دنیا با 1 ورژن جدید تر میایم