[SSA]

آخرش که همه میمیرن!
چه ام اس داشته باشن چه نداشته باشن!
یکی زودتر و یکی دیرتر!

اما اگه ام اس بخواد سربه سر آدم بذاره مشکلات زیاد میشن.

شاید فلج شدن
شاید خودکشی
شاید منزوی شدن
شاید کور شدن

شایدم فقط ترس

فعلا که هیچکدوم اینا اتفاق نیفتاده باید شکر کرد.
بقیشو میسپاریم به خدا...

[ehsan 10054]

را ست ميگه خدا را بايد شاكر بود
و لي ..........................
آخرش اين نيست يه نفر از جنس خورشيد مياد راهه خوب شدن را ميگه
بعدش دنياي آدما قشنگ ميشه

[احمدرضا]

آخرش که همه میمیرن!
چه ام اس داشته باشن چه نداشته باشن!
یکی زودتر و یکی دیرتر!

اما اگه ام اس بخواد سربه سر آدم بذاره مشکلات زیاد میشن.

شاید فلج شدن
شاید خودکشی
شاید منزوی شدن
شاید کور شدن

شایدم فقط ترس

فعلا که هیچکدوم اینا اتفاق نیفتاده باید شکر کرد.
بقیشو میسپاریم به خدا...

حکمت همه ی اینهارو اونه که میدونه و ما از درکش واقعاً عـاجــزیــم

---

را ست ميگه خدا را بايد شاكر بود
و لي ..........................
آخرش اين نيست يه نفر از جنس خورشيد مياد راهه خوب شدن را ميگه
بعدش دنياي آدما قشنگ ميشه

ان شالله

[yas]

مهم نیست اخرش چی میشه شاید خانواده من نگران اینده من باشن ولی من خیلی بیخیال چون حوصله فکر کردن ندارم فوقش یه اتفاقی میفته دیگه
چون خدا رو دارم به چیز دیگه ای فکر نمیکنم همین وبس شما هم اینقد فکر نکنید اینده چی میشه این فکرها رو ادمهای معمولی میگن همیشه واااااااااااااااااااای دخترت ام اس گرفته اینکه معلومه چند سال دیگه مثل فلانی فلج میشه این اینده ای هست که دیگران رقم میزنن ولی خودمون میدونیم اینطور نیست شاید هم باشه ولی فعلا با این داروها اینطور نیست بیخیال بقیه بیخیال اینده الان رو بچسب

[maedeh]

بیخیال الانو خوش باش آینده که هنوز نیامده

[maedeh_1362]

امروز داشتم فکر می کردم آخرش اصلا مهم نیست ولی کیفیت زندگی واسه من مهمه
نمی خوام تواناییامو از دست بدم
من نمی فهمم سینا چطور می تونه اینجوری بیماریو مهار کنه حتی شهرزاد
هنوز گاهی می گم چرا من ام اس گرقتم
گاهی بعد از همه ی تلاشام ،حس می کنم کم میارم
از جنگیدن و هی جنگیدن خسته میشم
همش میگم تا کی باید هواسم به خودم باشه
من خستم،سینا هم که تحویلم نمی گیره

[parastoo joon]

هر چه پیش آید خوش آید
دیگه نمیشه با تقدیر و سرنوشت جنگید که...
ما باید با کارهایی که از عهدمون برمیاد هوای خودمونو داشته باشیم اما اگه خدای نکرده نشد...

[خ اترین]

سلام خدمت همه فرشته های ناز ام اسی :-*
بله
زیاد فکر کردم...گاهی
ترسیدم
گریه کردم و گاهی افسوس و حسرت...گاهی نشستم روی یه تیکه کاغذ نوشتم اخرش چی میشه...ولی نتونستم جواب مناسبی بدم چون هیچ کدوم از ما از آینده خبری نداریم...ولی این میدونم
که خودم در آینده ام نقش مهمی دارم
گاهی به گذشته و اتفاقات افتاده...فرصت های از دست رفته ...فکر میکنم و دلم میخواد آینده ام این نباشه ولی سایه تاریکی به نام بیماری میاد روی ارزو هام
اما یه بار به یه ام اسی خودم یه حرف زدم که خودم مات موندم� برای حرفم???
گفتم
دوست من ام اس بهانه مناسبی برای زندگی کردن نیست

نمیگم نمیترسم دروغ... اما توکل دارم سعی میکنم خوب زندگی کنم و به این اعتقاد� دارم...
که
تاریک ترین لحظه،لحظه پیش از سحرگاه است

پس میرم به طرف جلو با توکل به خدا و فقط ازش همیشه خواستم و� میخوام که:
خدایا...من را محتاج به غیر مگردان
همین

همیشه بهاری باشید

نگار جون مرسی از اینهمه احساس......

---

بچه ها راستش من هنوزم ازش میترسم.ام اس رو میگم...به امید عاقبت خوش برای هممون..

[blue sky]

وافعا میترسید؟تعجب میکنم
شاهنامه آخرش خوش هس
هرچی بخاد بشه میشه از الان لذت ببرید

[yas]

من از هیچی نمیترسم دیگه
حتی از مرگ خیلی دوست دارم زود بمیرم ایکاش مثل قبلنا بود که 23-4 سالگی ام اسیا میمیردن بقول خودشون
البته شماها نه ها
شماها جوونید

من هدفی ندارم کاری ندارم امیدی ندارم شما که همتون ماشالله استاد و تحصیلکرده این