2011/10/12, 01:20 PM
من دید خوبی بهش دارم.باکلاس و پیچیدس.ما نمیدونیم روند پیشرفت بیماریمون چه جور میشه.سعی میکنیم کنترلش کنیم.اما ترس از اینده هست.اما بچه ها کدوم انسان سالمی میتونه از ایندش مطمئن باشه.اینکه امروز از خونه زد بیرون ایا سالم برمیگرده یا نه!همه ادما هم مشکلات جسمی دارن حالا هر کی یه مدلی.پس من الان با اونی که سالمه فرقی ندارم بیام ناراحت باشم که اره من ام اس دارم و در اینده قراره چه اتفاقاتی برام بیفته!!!!که اصلا نه زمانش معلومه نه اینکه اصلا اتفاق میوفته یا نه!!!! ولی این مزیتو دارم که بخاطر ام اس بیشتر حواسم به خودم;همسرم;دخترم که 3هفته دیگه به دنیا میاد;خدا;پدر و مادرم;اطرافیان;دنیا و طبیعت و کلا زندگیم باشه. چیزهایی رو ببینم که قبلا نمیدیدم.ام اس نگاهمو به زندگی عوض کرد.دنیا جای عشق و مهربونی و محبته نه حرص خوردنای الکی و استرس و عصبانیت سر چیزای بیخودی.خدا خیلی بزرگه.فکر میکنم منو انتخاب کرده که با این بیماری به خودم بیام و ترمز بگیرم و سعی کنم بهتر زندگی کنم.اخه چیزایی هم باید رعایت کنیم بد نیستد هیچ خوبم هستن تغذیه سالم;ورزش;پرهیز از خستگی و استرس. میدونم سختی زیاد داشته و داره.امپول;کورتون;عوارض بیماری;افسردگی و...خودمم بعضی وقتا میرم تو فاز فکرای منفی اما تلقین و نگاه مثبت خیلی تاثیر داره.میشه عوارض رو تا حد زیادی کم کرد یا حتی از بین برد.یه مطلبی خودندم درباره بیمار سرطانی که شیمی درمانی خیلی اذیتش میکرده اما با تلقین عوارضش از بین رفت و کم کم تونست خودشو درمان کنه!
البته من هنوز زمان امپول زدنم نرسیده(حداقل تا 6ماه) و میدونم که امپول اذیت میکنه خیلی.ولی بعد از 5 حمله و کورتن و حمایت اطرافیان یاد گرفتم که سخت نگیرم.در واقع ما مجبوریم که سخت نگیریم
البته من هنوز زمان امپول زدنم نرسیده(حداقل تا 6ماه) و میدونم که امپول اذیت میکنه خیلی.ولی بعد از 5 حمله و کورتن و حمایت اطرافیان یاد گرفتم که سخت نگیرم.در واقع ما مجبوریم که سخت نگیریم