[nilo0]

منظورم از دید اینه که چرا حقیقتو بهشون نگفتن و دروغ شنیدن..مسلما این خیلی ناراحتشون میکنه..

[Aynaz]

نیلوجان چراباید خونوادش بفهمن؟اگه شوهرت نتونه رازتو تو دلش نگه داره بهتره اصلا نباشه.....

[nilo0]

فقط سوتفاهم نشه آیناز جون و آقا فربد...

والا اگه خانواده طرف شناخت کامل رو از ام اس پیدا کنن باید از خداشونم باشه که چنین فرشته ای کنارشونه...شماهایی که از ما هم سرحال تر و پر انرژی ترین...

---

نیلوجان چراباید خونوادش بفهمن؟اگه شوهرت نتونه رازتو تو دلش نگه داره بهتره اصلا نباشه.....

یه سال دیگه، دو سال دیگه، 10 سال دیگه...آخرش یه روزی متوجه میشن..(حتی اگه شوهر نگه)

دارو،رفت و آمد دکتر .....همه اینا آدمو به شک میندازه و یه روزی متوجه میکنه..اشتباه میگم عزیزم؟

[Aynaz]

مرسی نیلوجان.....بله به شرطی که شناخت کافی داشته باشن ولی متاسفانه اینطور نیست.....سر وکله زدن با ادمایی که هیچی نمیدونن وفکر میکنن عالمن دیوونه کننده ست

[fireboud]

نیلو جان درست میگی من متوجه صحبتت نشدم ببخشید دیگه دوزاریم کجه !

[nilo0]

نیلو جان درست میگی من متوجه صحبتت نشدم ببخشید دیگه دوزاریم کجه !

این چه حرفیه قهرمان..

شما ببخشید که من واضح نگفتم..

[n_girl77]

سلام بر همه دوستان! ازدواج و انتخاب شریک زندگی بالطبع حق همگی انسانهاست. در این مساله تردیدی وجود نداره. اما در ارتباط با ما بیماران مبتلا به ام اس متاسفانه حساسیت هایی وجود دارد که اگر ریشه یابی کنیم متوجه می شویم که بخش عمده ای از آن ارتباط به خود ما دارد. همه ما میدونیم که ام اس فقط و فقط یه اسمه بزرگه. وگرنه در عالم واقعیت به نوعی هیچه. فقط اسم یه بیماری رو با خود یدک میکشه.پس دلیلی نداره که ما تا به این اندازه بزرگش کنیم و از اون مهمتر بسیار غیر معقولانه است که این بیماری و این مسئله رو از شریک زندگیمون اونم در بدو امر پنهان کنیم.من اعتقاد راسخ دارم که کثیری از افراد سالم هستند که دیدگاهشون در ارتباط با این بیماری بسیار منصفانه و معقوله.بنابراین میتوان بدون داشتن کوچکترین واهمه ای این موضوع کوچک و در عین حال مهم رو با فرد مورد نظرمون در میون بگذاریم!
و اما در ارتباط با خودم.
مدتی قبل با شخصی آشنا شدم که ایشان هم ام اس داشت بعد از 1مدت کوتاه آشنایی موضوع را با خانواده ها در میان گذاشتیم اما علی رغم موافقت خانواده ها و رضایت قلبی هر دوی ما دکتر معالج(که دست بر قضا دکتر مشترکمون هم محسوب میشه) با این ازدواج مخالف کرد .صرفا از دریچه بارداری! (هم چنین باید بگم که همسرم رسیژن و خودم سینوکس مصرف میکنم و هر دوی ما بدون داشتن کوچکترین عارضه ای در سلامتی کامل به سر میبریم).
غرضم از بیان مطالب فوق این بود که به همه بچه های سایت بگم
ازدواج یک زوج ام اسی لزوما یک ازدواج پرمخاطره و دست نیافتنی نیست!

[tabasom]

سلام بچه ها.من تازه امروز اومدم اینجا.منو قبول میکنید؟البته ام اس ندارم.چرا انقد سخت میگیرید.وقتی ایمان وجود داشته باشه آدم به آرامش میرسه.اون موقع مشکلی پیش نمیاد.

[فانی]

سلام بهنظر من هم باید تمام واقعیت را همان اول بار گفت که اگر موافق نبود بره سراغ دیگری و خودم نیز بعا از ازدواجا مبتلاشدم و همسرم ازم جداشد به نظرم دو تا ام اسی همرو بهتر درک می کنن و رزیم غذایی و مشکلات تزریقشان و..... مثل همه

[shokolat]

یعنی چی تار عنکبوته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کی بود این حرفو زد؟که دلم میخواد باهاش پشت پرده بحرفم
یعنی ما فرشته های ام اسی شهامت و عرضه پاره کردن این تارهای نازک تار عنکبوتی که فرمودین رو نداریم متاسفم واقعا
لطفا یه ذره در کنار داروهایی که همگی استفاده میکنیم یه قاشق هم شربت خودباوری میل کنیم
دیگه نبینمااااااااااااااااااا
شوخی کردم همتونو با همه نظراتتون دوست دارم هوارتااااااااااااااااااااااااااااااااااااما خدایی بیایید همیشه حرفهای پراز امید به هم بزنیم.قبوله؟؟؟؟؟