[hamdam]

این هم تکه ای کوچولو از کتاب بنابه درخواست دوستان:

..........كتاب من، درباره مادرم، ام.‌اس و خودم می‌باشد. داستاني كه خوانديد، درباره مادرم و بيماري اش بود و حالا اين بيماري سهم من شده است. نمی‌دانم چطور آن را به انتها خواهم رساند، ‌اما با عزت و احترام فراوان آن را پذيرفته ام و براي آن خوشحالم. شايد، تصور بر اين باشد كه زندگي من قبل از ام.‌اس كامل و بي دغدغه بود، ‌اما اين طور نبود.
با دقت در واژة بيماري (dis-ease) آن را عدم سهولت يا آساني معني می‌كنيم و اين فرايند عدم آساني در زندگي من با ام.‌اس بسيار مشهود بوده است. وقت‌هايي، ام‌.اس آشفتگيهايي را برايم به بار آورده است و گاهي آسايش و ‌امنيت را از من ربوده است و باعث شده خودم را تسلیم خواسته‌های آن کنم. برخي اوقات برآگاهي و بيداري من افزوده و ديدم را نسبت به پيرامونم گسترده است و فكر می‌كنم در بسياري از مکانها و زمانها به آن نياز داشته ام تا مسیر زندگی را دریابم. گرچه در سالهاي اول بعد از تشخيص، درد و تنهايي را زياد حس نمی‌‌كردم. اين تعريف دوباره من از بیماری ام.‌اس، نشأت گرفته از یکسری ارزش‌هاي من بود. من جذابيتها و شگفتيهاي زندگي را خيلي وقتها پیش در لحظاتي ساده دريافته ام و هر آن با اشتياق كامل منتظر دريافت شگفتيهاي زندگي هستم و مطمئنم شما نيز می‌توانيد.