•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25(current)
  • 26
  • 27
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
دکترم بهم گفت!
منم یه جای خلوت پشت مطب گیر اوردمو حسابی گریه کردم!
 تشکر شده توسط : ساناز66 , محبوب64 , afsaneh , behzad mkh , سمیرا , BABA
من خودم فهمیدمangel
 تشکر شده توسط : matin , behzad mkh , سمیرا , BABA , fariba 68
بعد از یک هفته بستری بودنم توی بیمارستان بابت پالس.توی بیمارستان روحمم خبر نداشت بعدش دکتر بهم گفت صادقانه فقط تا 5 دقیقه هنگ بودم بعدش مثل قبل زندگیم رو کردم
 تشکر شده توسط : matin , behzad mkh , سمیرا , یه غریبه , BABA
من چون تنها ميرفتم دكتر خودم فهميدم
اولش هيچ حسى نداشتم و فكر ميكردم انقدر ادم بامعرفتم كنارم هست كه نميزارن كم بيارم
ولى بعدش فهميدم كه چقدر احمق هستم كه اينجورى فكر ميكردم
الانم فقط احساس تنهاى دارم

 تشکر شده توسط : مریم۷۲ , matin , arezooo82 , behzad mkh , رهاورد , سمیرا , maryam.N , حکمت خدا , alireza1111 , یوسفی نازنین , m.moza , اميدوار , موناامیدوار , BABA
من خودم از طريق اينترنت فهميده بودم اما نمى خواستم بپذيرم چون تصورم از ام اس چيز ديگه اى بود بعد هى مى گفتم يه چيز ديگست مامان اينام بم نگفته بودن! تا پالس تراپى رفتم که اسمشم نمى دونستم يه پرستارى گفت پالس تراپيت تموم شه اين عوارضت از بين ميره بعد من بعد هر پالس ميومدم خونه اومدم خونه پالس تراپى رو که سرچ کردم ديدم خوده ام اسه! بعد من يهو انگار از خواب بيدار شدم شروع کردم به گريه مگه اين هق هقا تموم مى شد!!خواهرم و نامزدش همون موقع اومدن خونه شروع کردم تو بغل خواهرم گريه!! عجب روزى بودا همشم به خاطر عدم آگاهى بود بعدش ديگه وقتى مامان بام حرف زد و گفت ام اس اون چيزى نيست که تو فکر مى کنى ديگه خوب شدم و بقيه پالسا هم تو خونه مامانم برام زد و خوشحال و خندان بودم smiling
اينم بگم که چون خودم بو برده بودم ام اسه روزى که ام آر آى داشتم تو اون تونله به خدا مى گفتم خدا جون تو رو خدا ام اس نباشه قول ميدم مثه آدم بشينم سر پايان نامم و ناشکرى نکنم Undecided خب نمى دونستم ام اس تصورات ذهنى من نيست ديگه Smile الان خدا رو شکر مى کنم بابت همه چيزRolleyes
آرزوهاتو يه جا يادداشت کن و يکی يکی به خدا بگو. خدا يادش نميره،ولی تو يادت ميره چيزی که امروز داری، آرزوي دیروزت بود...
 تشکر شده توسط : arezooo82 , behzad mkh , رهاورد , سمیرا , maryam.N , alireza1111 , یوسفی نازنین , اميدوار , nazaninamiri70 , BABA , HannahZ
(2014/03/17, 07:45 PM)الی کوچولو نوشته است:
(2014/03/17, 03:23 PM)نداا نوشته است: الان مدتیه سمت راست بدنم بی حسه. خودش خوب میشه یا باید برم دکتر ؟

سلام
بهتره بری دکتر؛ ممکنه خودش خوب بشه ولی بستگی به مدت بی حسی و شدتش داره. به هر حال با دکتر مشورت کن، پشیمون نمیشیSmile (16)

من تاحالا فقط یه بار پالس تراپی رفتم.اونم 2 سال پیش. رفتم دکتر گفت باید پالس تراپی شی بازم. بازم بیمارستان. من بدم میاد آخه . sad البته دکتر گفت جزئیه icon_biggrin باز جای شکرش باقیه Smile (52)
 تشکر شده توسط : behzad mkh , BABA
(2014/03/18, 10:04 AM)نداا نوشته است:
(2014/03/17, 07:45 PM)الی کوچولو نوشته است:
(2014/03/17, 03:23 PM)نداا نوشته است: الان مدتیه سمت راست بدنم بی حسه. خودش خوب میشه یا باید برم دکتر ؟

سلام
بهتره بری دکتر؛ ممکنه خودش خوب بشه ولی بستگی به مدت بی حسی و شدتش داره. به هر حال با دکتر مشورت کن، پشیمون نمیشیSmile (16)

من تاحالا فقط یه بار پالس تراپی رفتم.اونم 2 سال پیش. رفتم دکتر گفت باید پالس تراپی شی بازم. بازم بیمارستان. من بدم میاد آخه . sad البته دکتر گفت جزئیه icon_biggrin باز جای شکرش باقیه Smile (52)

عزیزم به حرف دکترت گوش بده! کورتون خیلی میتونه بهت کمک کنه؛ اگه پالس تراپی نشی خیلی طول میکشه تا به حالت عادی برگردی. در ضمن حتماً لزومی نداره که بری بیمارستان؛ میتونی نسخه ات رو بگیری و در منزل تزریق کنی یا بری تزریقاتی برات تزریق کنند و بیای خونه تا سرم تموم بشه
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنمsmiling
 تشکر شده توسط : سمیرا , zohaa , behzad mkh
خودم رفتم دکتر و جالب اینکه دکترم نگفت ام اس داری من بهش گفتم ام اس دارم،! چون رو میز اتاق انتظار مجله ای بود و مطالعه میکردم علائم این بیماری جالب بود

اغراق نباشه چون با ام اس به اون چیزی که میخواستم رسیدم خوشحال بودم و در کل اطلاعاتی نسبت بهش نداشتم و الانم علاقه چندانی ندارم،فقط اعتماد بنفسم

اومده پایین و اینکه در خیلی زمینه ها مثل آدم قبل نیستم و نسبت به خیلی مسائل احساس ضعف فکری شدید میکنم
 تشکر شده توسط : سمیرا , maryam.N , zohaa , omid_nejad , behzad mkh
سلام
من اون موقع سوم تجربی بودم و دقیقا یادمه که از درس بیماری خود ایمنی گذشته بودیم
همون موقع به معلمم گفتم
ایشون
گفت علائم ام اسه ولی برو یه متخصص حتماN_aggressive (35)
بعد رفتم پیش دکی گفت برم ام آر آی confused
و وقتی جواب ام آر آی و خوندم دیدم نوشته چه تعداد لکه رویه مغز و نخاع وجود داره
و تو پرانتز بزرگ نوشته بود مالتیپل اسکلروزیسsmiling
 تشکر شده توسط : سمیرا , maryam.N , ساناز66 , zohaa , omid_nejad , behzad mkh , اميدوار , BABA
بیماریم از تاری دید شروع شد. مامانم گفت از خستگیهRolleyes
ولی طوری شده بود که چشم چپم واقعا جایی رو نمیدیدangry2
یه روز بعد دانشگاه با مامانم رفتم چشم پزشکی.بعد معاینه گفت التهاب عصب چشمته.منو ارجاع داد به دکتر مغزواعصاب.
دکتر برام یه سری آزمایش نوشت و سه روز تزریق متیل پریدنوزولون.
دیدم برگشت خدا رو شکرAngel
چند روز بعد که من دانشگاه بودم مامانم و داداشم رفتن پیش دکترم. اونم با توجه به ازمایشات و ام ار ای تشخیص این بیماری رو داد و داروی سینووکس رو تجویز کرد.sad2
وقتی اومدم خونه داداشم بهم اروم اروم گفت(داداشم هم مبتلا به این بیماریه)Sleepy
من واقعا شوکه شدم.angry3
ولی چون این مراحلو گذرونده بود خیلی بهم کمک کرد.icon_question
اگه اونو نداشتم واقعا نمیدونم باید چیکار میکردمconfused2
آشوبم و آرامشم تویی....
 تشکر شده توسط : ساناز66 , zohaa , omid_nejad , behzad mkh , اميدوار , BABA
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25(current)
  • 26
  • 27
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان