امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امیتازات : 3.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شاد زندگی کردن برای ام.اسی‌ها سخت نیست!
#31
واسه قسمت الف بایس بگم یک دوستی داشتم واسه تحویل پروژه دانشگاه ( پایان نامه ) که زمانی که انتخاب واحد کردیم من یک استادی برداشتم که دوست جان هم آمد بیخ دل من نشست گفت منم می خوام با همین بردارم confused
زووووووووووووووووووور و اصرار که خلاصه کد درس رو ثبت نهایی کرد و تموم شد. من کاری بهش نداشتم تا اینکه موقعی که رفتیم با استاد صحبت راجع به پروژه استاد گفت : شما چی بر می داری ؟
آخه من از 3 - 4 ماه قبلش روی پروژه ام کار کرده بودم بهش گفتم فلان کار ولی به دلیل مشکلی که دارم می خوام یکمی تخفیف بدین. مثلا اگر به جا 40 تا فرم من 10 تا فعلا ساختم زیاد سختش نکنید.
استاد گیر 3 پیچی داد که بایـــــــــــــــــــــــــــــــــس با یکی مشترک باشی.
منم چون نصف پروژه را انجام داده بودم نمی خواستم کسی رو شریک کنم. منتها این دوست پدر بیامرزه من اینقدر آمد گردن کج جلو من نشست اینطوری : sad2
منم دلم سوخت. گفتم اشکالی نداره بیا با هم .
رفت و با ذوق و شوق به استاد اعلام کرد و خلاصه هر سری می گفتم بیا بریم پیش استاد این کار کنیم اون کار کنیم نمیامد angry3
منم خوب می خواستم کار زودتر تموم شه حرس می خوردم از دست این خانم محترم.
آخه کاری هم بلد نبود ، نه می تونست کد بنویسه نه حتی برنامه نصب کنه روی لپ تاپش که یک روز آمد من براش ویندوز نصب کردم و نرم افزار های مورد نیاز و ... و اونم رفت که بیاد Sad
خلاصه وسط کار چون پروزه بانک اطلاعاتی رو هم با من چسبیده بود منم همه ی کارهاش رو کرده بودم وقتی پروژه پرینت شده را بردم دانشگاه بهش گفتم : تو واقعا روت می شه بری اینو تحویل استاد بدی ؟ حتی یک تلق و شیرازه هم نگرفتی ؟؟؟ من دارم جای تو خجالت می کشم angry2
اونم با کمال پر رویی گفت : من وقت ندارم خودم رو با تو هماهنگ کنم و منم گفتم از من به خیر و از تو به سلامت.

رفتیم اعلام کردیم که ما می خواهیم جدا کار کنیم و اون رفت به استاد گفت سایت شرکت برادرش رو می خواد بسازه و منم که پروزه خودم بود. ( پروژه من سیستم مطب دکتر بود از ثبت بیمار بگیر تا نوبت دهی و ثبت پرونده و ... )
خلاصه که من رفتم پیش یک بنده ی خدایی یکمی کمکم کرد و یک مقداری هم هزینه گرفت واسه کمکش و کلی از دوستان و آشنایان کمک گرفتم و روز تحویل پروژه چون لپ تاپ ندارم و بسته نرم افزاری که تهیه کرده بودم مشکل داشت ( بنا بر دلایل تخصصی که نمیشه توضیح بدم !!!! ) مجبور شدم با کیسم رفتم دانشگاه و دست بر قضا یک قسمتیش که من منظور استاد رو متوجه نشده بودم چی می خواد ایراد بنی اسرائیلی گرفت و کلی منو عصبی کرد.
منم شروع کردم با استاد به دعوا و جدل که تو که حتی نمی دونی این نرم افزار کد نویسی چطوری کار می کنه و حتی نمی تونی کی برد را بگیری دستت چطور این ایراد رو از من می گیری ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ angry
گفت وظیفه من نبوده جواب سوالت رو بدم وظیفه اون کسی که رفتی پیشش کلاس بوده !!!!!
منم گفتم : پولی که بابت این درس بهت دادن واسه استاد راهنما حرومت من راضی نیستم و گفتم اگر به من صفر هم بدی مهم نیست angry3
برگشت به من گفت : خانم فلانی همیشه از شما شکایت می کرد که نمیایید باهاش همکاری کنید تا بیایید پیش من ایرادات کار تون را بگیرم. همش می گفت که مثلا وقتی روز فلان ساعت فلان با من قرار داشتین خودش تنها میومد و می گفته که فلانی نیومد گفته وقت نکردم بیام...

خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا می خواستم همونجا استاد رو با تیربار ناکارش کنم و اون دوستم رو برم با باتوم کوه بزنم تو چشش کل کاسه چشمش رو تخلیه کنم که چقدر آدم می تونه دروغ گو باشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

گفتم بهش : استاد نشون به اون نشون که فلان روز اینطور شد اونطور شد ، ای سوال من بود نه اون ، این مشکل فلان جا بوده و ... کل داستان کد نویسی رو تعریف کردم و خوب چون کل برنامه دستم بود مشکلی نداشتم.
خلاصه که باز گفت : خانم فلانی هم پروژه اش رو تحویل داد و منم گفتم منم می تونم ببرم بیرون واسم کار کنن. ( آخه این خانم دومی که گفت اصلا حالیش نیست چی به چیه منم ازش متنفر بودم با اینکه مثلا شاگرد زرنگ کلاس بود ولی 3 ترم پروژه هاش رو من واسش انجام می دادم rolleyes )

فقط عصبی شدم و گیر استاد گاگول و دوست خیانت کار ...

بعدش همین دوست خیانت کار پروژه اش رو آورد داد دست من ، منم نامردی نکردم که هم پول زیاد گرفتم هم کارش رو نصفه تموم کردم و بهش دادم .

ولی کلی هم ناراحت شدم که چطور من 16.5 شدم پایان نامه ام را ولی ایشون 20 شدconfused
حالا مهم نیست کلن خواستم داستانی تعریف کرده باشم که بگم این دوست من نقشه کشید منو خراب کنه چون خودش چیزی بلد نبود ولی من دیر متوجه شدم متاسفانه که ای کاش ...

اصلا یاد آوریش منو عذاب میده sad
سایتی رو هم طراحی کردم واسش آپلود شده ولی خودش خرابش کرده و هزار بار به من اس ام اس داد بیا دانشگاه درستش کن برام منم گفتم من تهرانم نمی تونم بیاو خودت درستش کن.
با اینکه سعی می کنم خاطرات بد رو توی ذهنم نیگه ندارم ولی نمی دونم چرا نمیشه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ rolleyes
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
 تشکر شده توسط : najva , paeeze , havaars , MFhealth , شفا یافته , nahid
#32
دوست خوبم. اتفاقاً پایان‌نامه‌ی جامعه‌شناسی من هم اینطوری شد. کسی که با من شریک بود ابداً همکاری نمی‌کرد و کل کار را خودم انجام دادم. نمره را هم گرفتیم. هرچند موضوع انتخابی ما خیلی بکر بود و استاد راهنما اصلاً تمایلی به موضوع ما نداشت ولی الان دم به دیقه توی رادیو تلویزیون در موردش حرف می‌زنند (مهاجرت معکوس)
القصه.این را می‌خواستم بگویم که شما همان موقع کاری که باید انجام دادید: موضوع را به استاد گفتید و به زعم خودتان از دوستتان انتقام گرفتید. درسته؟
خوب من دفعات قبلی هم گفتم هرگز به فکر انتقام‌گیری نباشید. حالا شما با اینکه انتقام‌تان را گرفته‌اید از خودتان راضی نیستید و این شما را اذیت می‌کند.
کاری که باید انجامش بدهی سخت هست ولی ممکنه. سعی کن آنها را ببخشی. استادت را چون از جریان مطلع نبوده و دوستت را چون آدم جاهل و بدبختی بوده است. آنقدر بزرگ باش که این آدم‌ها را بتوانی ببخشی. اگر 16.5 گرفتی یک نمره واقعی گرفتی. نمره‌ای که حتی اگر کم باشد نمره‌ای است که با تلاش خودت به دست آوردی.
اگر دوستت بیست گرفته است، بیست را با دوز و کلک گرفته است. نمره‌ی دوز و کلک خودش را گرفته است و این نباید آزارت بدهد.
یادمه موقع کارآموزی پرستاری، یک عده مربی داشتیم جوگیر و دهن‌بین. تا دانشجویی می‌گفت چقدر چشم و ابروتان خوشگله، نمره‌ی طرف بدون حضور مرتب در جلسات و بدون کار مفید بیست می‌شد ولی من چون اهل تمجید و اینها نبودم و حواسم به یادگرفتن بود، نمره‌ی کم می‌گرفتم. در عوض کادر بیمارستان و رزیدنت‌ها همیشه از کار من به عنوان یک کار ماهرانه یاد می‌کردند و این برای من کافی بود!

یک خاطره برایت تعریف می‌کنم که بی‌ربط هم نیست:

یک روز که در بخش اتاق عمل ENT(گوش و حلق و بینی) بودیم، زد و یک دخترخانمی زیر عمل ایست قلبی کرد. منو یکی از دوستانم رفتیم کمک و در احیا کار کردیم و به جای ساعت یک، ساعت 3 از اتاق عمل خارج شدیم. رفتیم خوابگاه و مثل خل‌ها ماوقع را تعریف کردیم برای سایر همکلاسی‌ها. می‌دانی فردا چی شد؟ تا مربی آمد یکی از بچه‌ها شروع کرد آنچه از ما شنیده بود را طوری تعریف کرد که انگار خودش حین احیا آنجا بوده و کمک کرده است! نمره را او گرفت ولی نه برای منو نه برای دوستم مهم نبود. ما تجربه‌ی واقعی کسب کردیم ولی آن یکی تنها نمره‌ای گرفت که بعدها هیچ کمکی به او نمی‌کرد.

بخشیدن، کار آدم‌های بزرگ است. خودت را آنقدر بزرگ کن تا ببخشی و خودت را پیروز میدان بدان. ذهنت را به مرور از این خاطره سبک کن و به عنوان یک تجربه بهش نگاه کن. مطمئن باش آرام‌تر می‌شوی icon_question
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
 تشکر شده توسط : MFhealth , arezoo_azizi , TootFarangi , najva , شفا یافته , nahid
#33
چون سنم کم بود وام اس گرفتم نمیشناختمش وخیلی ازش میترسیدم وچون یکی از فامیلامونم ام اس داره وخیلی حالش بده فکر میکردم یکی دوسال دیگه منم همونطوریم!!!!!!!!!!!!!!! خانوادم نمیزاشتن توجمع انجمن باشم وحتی کارت انجمنم تا الان ندیدم وهمه مقاله هایی که دکترم به پدرم میداد تا مطالعه کنه غیب میشدsmilingپدر ومادرم فکر میکردن در مورد ام اس چیزی ندونم برام بهتره ولی بیشتر از ام اس ترسیدم و1سال عمرمو بخاطر همین فکرا از دست دادم ولی الان میفهمم چه اشتباهی کردم الان که ام اسو میشناسم ومیام سایت خیلی حالم بهتر شده icon_biggrin الان نه تنها نمیترسم از ام اس با هم دوستم شدیم:60:
باور نمیکنم ولی ................انگار غرور من شکست..................

اگه دلت میخواد بری...........اصرار من بیفایدست...................
 تشکر شده توسط : paeeze , شفا یافته , بابک57 , arezoo_azizi , nahid
#34
خوب از این داستان تحویل پروژه تقریبا داره اندازه 9 ماه می گذره که من 25 فروردین پروزه ام رو دادم و اون دوست جان هم فکر می کنم آخر تیر برد پروژه اش رو تحویل داد.
الآن باهاش کار ندارم کلن مگر گاهی تو نت با هم پیامی رد و بدل کنیم. جالبه که داره میره کلاس شبکه تو یک جایی بهش گفتم خوبه آفرین ، من بلد نیستم دو تا کامپیوتر رو به هم شبکه کنم تو بلدی ایول ، برگشت گفت من بلد بودم icon_cry
گفتم با خودم حالا بیا و تعریف کن confused
کلن بعضی ها مریضن حالشون خوش نیست. می دونه من مشکل دارم میاد آویزونه من میشه. نه اون خیلی ها همینطوری هستن از بین دوستان.
جالب هم هست که به من می گن گاهی ناتوان :60:

حالا مهم اینه من اگر برم جایی سر کار بلدم چطور با چه روشی فلان کار رو انجام بدم ولی اوشون ها نه دیگه می مونن . حالا هم نمی دونم سایتش رو چه کارش کرد ولی وقتی کد ننوشته واسه کارش خوب مسلم هست می مونه توش.
گاهی میگم خدایا شکرت من ام اس گرفتم تا بفهمم چقدر کار ازم بر میاد confused

به هر حال به قول شما بخشیدمش دوستم را و استاد را و همیشه سعی می کنم فراموششون کنم.

خاطره شما هم یکمی از اوناش بود که بعضی وقتا با یاد آوریش آدم دچار حالت عصب میشه Confused ولی خوب چه میشه کرد دیگه ! روزگاریست بس عجیب باید تحمل کرد گاهی و دم نزد Sad
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
 تشکر شده توسط : paeeze , havaars
#35
میلو جان منو یاد ایام گذشته (که دیگه دلم نمیخواد تکرار شه) انداختیangry3

منم همچین مشکلی داشتم.....نه یکی دوتا شاید 100 بار از این اتفاقا واسم افتاده.یه عده همش به فکر پیش بردن اهداف خودشونن.منم اواخر دیگه همه کارها رو تنهایی انجام میدادم البته همیشه هم نمیشه ایزوله بود مثلا طرف یهو میاد میگه فلانی تمرین یا شبیه سازیتو بده از روش کپ بزنم اونم تمرین استادی که به همه اونایی که مثل هم نوشتن نمره نمیده....اونوقت مثلا فایل رو ریخته رو لپتاپش که برنامه نصب نیست میگه چرا باز نمیشهconfusedlaughing3خدایااااااااا

کلا یه اصلی که من در طول تحصیل میدونستم و عمل نمیکردم این بود که استادا پاچه خاران را دوست دارند و اینکه هرچی بلدی نباید تو جمع بروز بدی و این چیزا......ممکنه یه عده بگن این طرز تفکر خبیثانه هستconfused

اینا میگذره ولی خاطره های بدش همچنان تو ذهن آدمه
من اگه استاد بشم(خدای نکرده) 10 نمره میذارم عملی و انفرادی که این آویزونا بیوفتنevilgrin0039.gifevilgrin0039.gif


همیشه هم بخشیدن کار ساز نیست چون طرف فکر میکنه ما از مرحله پرتیم باید به کارش همین طوری ادامه بده...

همیشه بعد یکی دوبار که میدیدم طرز عملکردشو بهشون میگفتم که اگه اینطوریه من نیستم واسه همین همه بهم میگفتن رک و خشنconfused2

واقعا چرا هروقت بخوایم از حق خودمون دفاع کنیم همه باهامون چپ میشن؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...













 تشکر شده توسط : MFhealth , TootFarangi
#36
سارا جان من با نظرت کاملا موافقم. باید گاهی به جای بخشش برخورد اساسی کرد.
چند سال پیش من تو یه تیم (همونی که گفتم) بودم . یه برنامه واسه رباتمون نوشتم و تحویل سر گروه دادم و خواستم که تست نهایی ازش بگیرم که نذاشت گفت بعدا خودم تست میگیرم تو خسته ای برو خونه. خلاصه فردا که برگشتم دیدم سر گروه گرامی وقتی دیده بود برنامه خیلی خوب جواب میده به همه گفته کار خودش بوده.(حتی گزارش کار و ریز ریز جزییات کد را از من گرفته بودconfused). وقتی متوجه شدم به بقیه هیچی نگفتم ولی به خودش گفتم اونم گفت حالا مگه چی شده همچین هم مهم نبوده مهم کار کل گروهمونه چون من سر گروهم من پاسخگو باشم بهتره. منم با خودم گفتم باشه شاید پزش ماله تو باشه ولی لذتشو ازم نمی تونی بگیره. این منم که هر بار برنامه اجرا میشه حال میکنم.
من اون روز زیاد جلوش در نیومدم و این باعث شد به کارش ادامه بده. تا اینکه موقع اعزام به مسابقه بنا بر یه سری سهل انگاری و رذیلت ها من به موقع ویزام آماده نشد تا همراه تیم برم. اونها رفتند و کاپ قهرمانی گرفتند وقتی برگشتند کلی ازشون تقدیر شد و من تمام این صحنه رو از تلویزیون تماشا کردم و اشک می ریختمrolleyes و از اون همه زحمت و شب بیداری فقط یه کاغذ گواهی شرکت در مسابقه و کاغذ گواهی مقام نصیبم شد که هر بار با نگاه کردن بهشون داغ دلم تازه میشه که برای همیشه از ذلت شادی در دست گرفتن کاپ محروم شدم. من تیم رو ترک کردم چون دیگه تحمل نداشتم. وقتی رفتم تازه از گوشه کنار میشنیدم که همه متوجه شده بودن کدها ماله من بوده و ....ولی قلب من پر از کینه شده بودangry این کینه داشت داغونم می کرد اون کینه باعث شده بود که نتونم مثل قبل کار کنم تا کم کم تصمیم گرفتم ببخشمشون. سخت بود ولی شد و این بخشش باعث شد حالم بهتر بشه و دوباره مثل قبل بتونم کار کنم.
من بچگی کرده بودم جایی بخشش کردم که بیجا بود و ضعف از خودم نشون داده بودم ولی بخشش دومی به جا و تاثیر گذار بود. از اون محیط و اون ادما درس های زیادی گرفتم که حالا تو محیط کار جدیدم خیلی به درد خوردن. میشه هم حق ستاند و هم دشمنی نکرد و با رقیب دوست بود.
با درد بساز چون دواي تو منم، در كس منگر كه آشناي تو منم
 تشکر شده توسط : TootFarangi , paeeze , nahid
#37
آره خوب سارا خانم گاهی وقتی جواب نمیدی می گن ولش کن طرف گاگوله بزار سوارش بشیم و اینو به عینه توی زندگیم دیدم واسه همین خیلی وقتا وا میستم جلو این قیبل آدم ها.
ولی یک چیزیو به تجربه می گم به همه اگر بخواهی برای کسی رایگان کار کنی بهت می گن اه اه اه این کارت رو فلانی که 6 کلاس هم سواد بیشتر نداره بهتر انجام میده و کلن رو مخت رژه میرن مثل اسب angry3 ولی اگر کاری که انجام میدی 2 ریال هم ارزش نداشته باشه و تو ازش اندازه خون باباش پول بگیری می گه بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه عجب کاری شده ایووووووووووووووول love51love51love51

واسه همین چند ساله رایگان واسه کسی کار نمی کنم. حتی اگر یک پرینت ساده باشه اندازه بیرون ازشون پول می گیرم :60:

به هر حالا خواستم بگم سوسن خانم بعضی وقتا با این نوشته ها تون یاد دوران عصبانی ایی خودم میوفتم گاهی هم خوشحال میشم که در اون مقطع زمانی چه خوب شد فلان کار رو نکردم confused2
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
 تشکر شده توسط : paeeze , MFhealth
#38
من مشکلم اینه که میگین فلانی با اینکه کارش درست نبوده و مثلا نمره کاپ گواهی حالا هرچی که که به صورت ظاهری امتیاز محسوب میشه رو به دست آورده لذتی که شما تجربه کردین رو نتونسته حس کنه...

آخه لذتی که واسه آدم آب و نون نشه به چه دردی میخوره,من تا کی بشینم بگم دیدی فلانی که با پارتی رفت فلان شرکت مادر تخصصی کار پیدا کرددو خط کد هم نمیتونست بنویسه, فلان کارشو من انجام دادماااا

همه چیز پول نیست ولی بیشتر چیزا پولکیه


به خود آی,خود تو جان جهانــــــی...













 تشکر شده توسط : TootFarangi , MFhealth
#39
من که تو دانشگاه شاگرد تنبل بودم. تازه بعد از سالها فهمیدم که رشته ام را دوست نداشتم و شروع کردم به تحصیل در رشته مورد علاقه ام.smiling

واااااااای ی که چقدر بچه و ساده بودیم. چهار تا دوست صمیمی بودیم که واقعا دوست بودیم و اینطور نبود که هرکس به فکر منافع خودش باشه.

استادمون یه پروژه انفرادی بهمون داده بود که هیچکدوممون بلد نبودیم. یه دوست خوبی هم داشتیم که باهاش خیلی صمیمی نبودیم اما اون همیشه دوست داشت در جمع ما باشه. شاگرد زرنگ هم بود. بنده خدا برای ما هم پروژه نوشت و ما هم مثل پت و مت، کلی زحمت کشیدیم و متغیرها را عوض کردیم، بدون توجه به اینکه که استاد به ساختار نگاه میکنه و اصلا کاری به متغیر ندارهlaughing3

استاد متوجه تقلب خنده دار ما شد و با خنده گفت: خوب میگفتید میخواهید گروهی کار کنیدagreement2

ما اولش کلی جا خوردیم که چطور متوجه شد و بعدش کلی خندیدیمlaughing3
من هم ام اس داشتم.
 تشکر شده توسط : arezoo_azizi
#40
سلام بچه‌ها. من مدتی مسافرت بودم. خوبین؟

کامنت‌هاتون رو خوندم. عالی بود.

سارا جان، وقتی می‌گویم ببخشید، این نیست که هی بگذارید سر شما شیره بمالند! ببخشید و بگذرید. آن اتفاق را ببخشید ولی به عنوان تجربه حفظش کنید وو فراموش نکنید فلان آدم چه کاری با شما کرد تا فرصت دوباره را از او و خیلی‌های دیگر بگیرید. اینطوری فلانی متوجه می‌شود که شما فهمیده‌اید ولی آنقدر عزت نفس داشته‌اید که مثل افتادن سنگ‌ریزه‌ای نتوانسته روح بزرگ شما را برآشوبد. نمی‌دانم می‌توانم منظورم را برسانم یا نه؟

دوم اینکه، گفتی اون آدم لذت نمی‌بره. نه! واقعاً لذت نمی‌بره. چون هر وقت یادِ اون نمره یا کاپ می‌افته شک نداشته باش که یادِ حیله‌ی خودش، رفتار بدش و بی‌انصافی که در حق شما کرد می‌افته و اون شیرینی برایش تلخ می‌شود. این را مطمئن باش!

درسته که همه چی پولی است. کسی منکرش نیست. ما هم نگفتیم منکرش هستیم. فقط همان که گفتم. تجربه، بهای سنگینی دارد. تو یک شی گرانبها به دست آورده‌ای: تجربه!
ازش خوب استفاده کن!love51
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
 تشکر شده توسط : warrior , arezoo_azizi , paeeze , MFhealth , Prime
  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  زندگی را سخت نگیرید! paeazan 8 7,494 2014/04/22, 02:05 PM
آخرین ارسال: shahrzad.s
  مواد لازم دمنوش برای داشتن اعصاب آرام و سرخوش بودن hamid_147 0 3,849 2014/04/20, 12:13 AM
آخرین ارسال: hamid_147
  ترک عادت های قدیمی،شروع زندگی جدید Escape 3 3,979 2014/02/19, 12:31 AM
آخرین ارسال: spring
  خوب بودن برای چه کسی؟ Escape 6 6,248 2014/02/18, 09:56 AM
آخرین ارسال: سالومه
  چـهار گام برای افزایـش اعتـماد به نفـس 360 0 2,372 2012/10/01, 05:31 PM
آخرین ارسال: 360
  راز داشتن عمر طولانی در دیدگاه و نگرش مثبت به زندگی fereshteh 56 31,670 2012/07/31, 08:23 AM
آخرین ارسال: nazaninamiri70
  5راه ارتقای شوخ طبعی برای ارتقای روابط اجتماعی نازلی 0 2,367 2011/03/17, 10:36 PM
آخرین ارسال: نازلی



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
4 مهمان