•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6(current)
  • 7
  • 8
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
#51
يه دكتر بيشعورى بدون هيچ مقدمه اى صاف زل زد تو چشام و گفت شما ms داريد خيلى دير شده حالا من به درك حداقل مراعات مادر بدبختمو نكرد كه بغل دستم نشسته بودrolleyes
هيچگاه اميد كسى را نا اميد مكن شايد اين تنها دارايى او باشدundecided2
 تشکر شده توسط : maedeh , Ali 324 , blue sky , najva , farkhonde , eglantine
#52
من از بس دکترا میگفتن بیماریت شبیه ام اسه تو این 5سالی که درگیرش بودم ولی مشخص نبود دیگه برام عادی شده بود هرچند خیلی هم از ام اس می ترسیدم، ولی اولین بار که گفت تایید شده با همسرم بودم، باور کنین خندم گرفت البته از اون خنده های تلخ.همسرم هم نگراااان من که نکنه روحیم خراب تر از اینی که هست بشه.اون هنوز تو ناباوریه.میگه نه تو نداری.هرچند خودش برام آمپولا رو تزریق میکنه.فقط اون از بیماری خبر داره دیگه به کسی نگفتم.
Smile (52)
دور نرو...
بیا کنار دلم
من غیر از اینها که می نویسم
نوازش هم بلدم...
 تشکر شده توسط : maedeh , najva , farkhonde , eglantine , pinkrose
#53
من ام اس نداشتم ولی وقتی شنیدم یکی از بهترین دوستام ام اس داره شاید بد حال تر از اون شدم اما وقتی منطقی فکر کردم دیدم همه چیز یک راه حلی داره و مشکلی نیست که حل نشه
نامش را دنیای مجازی گذاشتند
اما حرفهایمان ، حقیقی تر از دنیای واقعیست
اینجا راست میگوییم
اطمینان پیدا میکنیم
همراز میشویم و درودل میکنیم

 تشکر شده توسط : maedeh , tala , farkhonde , eglantine
#54
بیچاره دکتر من هزار تا راهو پیچوند تا بگه ولی وقتی گفت منم بش گفتم خوب چی مگه همچی بجز مردن درمان داره
خودش هاج و واج مونده بود
واقعن راسته که خدا اگه دردر رو بکسی بده صبر و طاقتشم داده
واقعن 000000000000000000000000
 تشکر شده توسط : maedeh , tala , farkhonde , eglantine
#55
دکترم بهم گفت ... ولی خوب من خودم از یه ماه و نیم قبلش که تازه دوبینیم شروع شده بود و رفته بودم اینترنت ببینم دوبینی بر اثر چی میشه و یکی از چیزایی که نوشته بودن ام اس بود،خودمو آماده کرده بودم که آخرش ام اسه دیگه!! بعدش هم که ام آر آی دادم با توجه به جوابش باز یه سرچی رفتم و یه مقاله گیر آوردم درباره ضوابط Mc donaldو اینکه مراحل تشخیص ام اس چه جوریه و چگونگی بررسی نتایج آزمایشها رو هم یه سرچی زدم که تو csf چی نشون دهنده ام اسه و... کلا قبل از اینکه دکترم بگه خودم یه جورایی مطمئن بودم ... واسه همین یه خورده آرووم بودم و استرس زیادی نداشتم واونقدر شک زده نشدم ...فقط نمی دونستم چه جوری به مامانم بگم... بابام هم که باهام بود تو بهت بود باید اونم از بهت در می آوردم...وقتی از مطب دکترم اومدیم بیرون طوری حرف می زد که انگار نمی خواد باور کنه!! ولی خیلی آروم و عادی بود...انگار اصلا چیزی نشنیدهwink2 کلا بابام تو سختی ها خیلی خودشو حفظ می کنه واین کنار مامانم که خیلی احساساتیه یه وزنه تعادله...

و این بود داستان من....wink2icon_biggrin
هزار مرتبه بیماری از سلامت به
تو گر کنی قدمی رنجه بر عیادت من...
 تشکر شده توسط : maedeh , farkhonde , eglantine
#56
قبلا گفتم زمین خوردنم موجب شدپام در آتل باشه امابعدش زانوم ورم میکردبراساس علائم خودم تشخیص ام اس دادم اما وقتی به دکترگفتم برام خندیدوگفت از بیکاری برای خودت بیماری دست وپامی کنی،ام اس این علائم رانداره (فکرکنم درنظر دکترهم بیمارام اسی یه فرد ناتوان وفلج و...بود)نه ماه دربدری کشیدم ازاین دکتربه آن دکتروناراحتی زیاد خانواده به خصوص مادرم متاسفانه ازاین میان یه دکترباتشخیص اشتباه باعث تشدیدبیماری من ودرگیر شدن تمام اعصاب بدنم شد.به طوری که درحرکتم واستفاده از تمامی اعضای بدنم مشکل پیدا نمودم خدارو شکربا توکل به خدا واهل بیت مسیر درمانم تغییر یافت ودکترجدیدم با معرفی یک متخصص دیگر دراطمینان از تشخیص بیماریم کمک زیادی به من کرد.پس از بستری شدنم در بیمارستان وقتی از بیماریم سوال کردم دکترگفت وقتی مرخصت کردم میگم چطوری!!!!روز آخرگفت مشکل خاصی نداری بیماری ام اس از خیلی از بیماریهای حاددیگر خطر کمتری داره.
حقیقتش من با خودبیماری مشکلی نداشتم راضی به رضای خداوندبودم اما دوست نداشتم با بیماریم مشکلی برای خونواده ام ایجادکنم؛اما مامانم هنوز هم از بیماریم ناراحتند هرچندبه روم نمیارندconfused2confused2confused2confused2 آخه برای یک مادر قبولش خیلی سخته دختری که تا دیروز پرستار،همدم،وهمه کاره اش بوده حالا در راه رفتنش عدم تعادل داشته باشه وبا پله هامشکل داشته باشه یا اینکه دختر خستگی ناپذیرش حالا به درانجام کارهاش احساس خستگی کنه(ولی اگرروزاولی که خودم بیماری راتشخیص دادم دارو دریافت کرده بودم هیچکدوم ازاین مشکلات رونداشتمangryangryangryangry2angry2angry2)
اول خودم تشخیص دادم بعددکترم گفت اما راضی به رضای خدابودم
دردوعالم جلال ما زهراست/رمزتغییرحال ما زهراست/عیدبافاطمیه می آیدذکرتحویل سال مازهراست
السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده

 تشکر شده توسط : maedeh , farkhonde , eglantine
#57
هیچ اطلاعی از این بیماری نداشتم فقط اسمشو شنیده بودم
یه دکتر ارتپد ( که خدا خیرش بده ) خیلی اتفاقی فهمید و منو پیش دکتر مغز واعصاب فرستاد
خودم تنهایی دکتر رفتم و... sad2
اول به شوهرم و بعد به دو تا خواهرام گفتم
بعد هم دلداریشون دادمconfused
 تشکر شده توسط : maedeh , MFhealth , najva , farkhonde , ارزو , eglantine
#58
من فکر هرچیزی رو میکردم جز ام اس (حتی سرطان)راستش رو هم بگم از ام اس هیچی جز اسمش و اینکه باعث کوری و فلجی می شه نمیدونستم. تا خودمم مبتلا شدم و کم کم درموردش اطلاعاتم بیشتر شد rolleyes
وقتی دکتر بهم گفت فقط زور میزدم که جلو دکتر و مامان بابام اشکم نریزه نه هیچی میشنیدم نه میتونستم جواب سوالایی که دکتر ازم میپرسید رو بگم. اولین چیزی ام که به خدا گفتم این بود که چرا نخواستی به بزرگترین آرزوی همه زندگیم برسم؟؟؟؟
البته بعدش ازش عذرخواهی کردم چون هنوزم اگه بخواد به هرچیزی میتونم برسم.
 تشکر شده توسط : maedeh , tala , MFhealth , blue sky , baran1390 , farkhonde , sooorooosh , eglantine
#59
گریه عجر وناتوانی
به نظر من اصلا نگید
دکترم به من گفت
ادم نداند بهتر هست
منتظر چیزی نیست
فرقی نمی كند كه گودال كوچك آبی باشی ، یا دریای بیكران ،
زلال كه باشی ، آسمان در تو پیداست .

باورکن تا ببینی
بهارagreement2
 تشکر شده توسط : maedeh , farkhonde , eglantine
#60
آخه بهار جان وقتی مدام میگه دستم خواب میره ، میگه نکنه فلج شم، میگه بریم دکتر و خیلی نگرانه میترسم این استرس براش بد باشه
تو بد مخمصه ا ی افتادمsad
یا من اسمه دوا و ذکره شفاء
 تشکر شده توسط : maedeh , farkhonde , eglantine
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 4
  • 5
  • 6(current)
  • 7
  • 8
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
22 مهمان