•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 55
  • 56
  • 57(current)
  • 58
  • 59
  • ...
  • 429
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 43 رأی - میانگین امیتازات : 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ازدواج و ام اس
ساناز جان اگر خود آقای داماد پشتت باشه، هیچکس نمیتونه هیچی بگه !
همش بستگی به خود آقا پسره محترم داره.
من این و تجربه کردم که میگم.
آنقدر باورت دارم که وقتی میگویی باران، خیس می شوم
 تشکر شده توسط : Matilat , سـاناز
کلا ازدواج خیلی خوبه چرا لقمه رو دور دهنتون میچرخونید همه میدونن اگه یه ادم عاقل و بالغ و فهمیده و با شخصیت و با کمالات و عاشق و محترم پیدا کردن و خودشون هم واسه طرف مقابل یه همچین ادمی بودن در کشور ما ایران بهترین راه حل همین ازدواجه بی برو برگرد شکی هم نکنید اگه با همچین موردی برخورد کردید (ناگفته نماند حتی با این شرایط هم یه چیزایی به هم نمیان که زندگی طرفین رو دچار اختلافاتی میکنه ولی لااقل شدت لرزش زندگی بسیار اندک خواهد بود)
در غیر این صورت ممکنه ازدواجی سر بگیره که بعتدترها فقط تبدیل بشه به تحمل زندگی و رابطه فی مابین

چه با ام اس چه بی ام اس یا هر بیماری دیگه ای فردی که فهم و درک داشته باشه و علاقه درش بوجود امده باشه مصلمن قدرت درک چنین مسائلی رو هم داره

هرکسی هم میدونه که طرف مقابلش چقدر به این نقطه ایده ال نزدیک یا ازش دوره و به همون نسبت هم باید از زندگی خودش با طرف مقابل انتظار داشته باشه(البته تلاش برای بهتر شدن همیشه لازمه ولی انتظار کن فیکون شدن فرد رو هرگز نداشته باشین)

به نظر شخص بنده این روزها اکثریت زندگیها یه جور تکرار مکرراته بی هیچ اوجی گه گاه یه چیزایی از ته دل قلیان میکنه و عشقی به میون میاد ولی به خودی خود دوباره به اونته دله بر میگرده خواسته های طرفین از هم خیلی نامعقول و عجیب غریب شده
به امید اینکه روابط واقعا عاقلانه و عاشقانه و متعهدانه باشه
در کل ازدواج چیز خوبیه ازش هرگز فرار نکنید و نترسید فقط آگاهانه و عاقلانه دل ببندید و بسطش بدید

"چقدر ابد زمان اندکی ست برای آنکه به کفایت کنارت باشم...
 تشکر شده توسط : fireboud , shahryar_eng , عمومهربان
نازنین جان قبلت laughing3
آنقدر باورت دارم که وقتی میگویی باران، خیس می شوم
 تشکر شده توسط : nazaninn
(2011/04/03, 10:40 AM)Matilat نوشته است: چرا در مورد عروس بگن تعجبي نداره ؟
دامادا خونشون رنگين تره يا خوشگلن
يا تار خوبي ميزنن ؟؟؟
بله پسر خونشون رنگی تر هیچی اگه از نوع شجاع هم باشن که شدیدا خوشگل ترم هستن البته تعریف از خود نکردم خواستم حقایق روشن بشه
اللهم عجل لولیک الفرج
به حق خانم زینب کبری سلام الله
سلام

بچه ها یک سوال برعکس ?
اگه شما سالم بودین و بعد می فهمیدن که طرف مقابل تون برای ازدواج بعد از چند سالی که باهاش بودین (سالم بوده) بعد ام اس بگیره چیکار می کنین ؟
خواهشن احساسی جواب ندین angry2
من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا
بی‌بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
#حضرت_مولانا
(2011/04/07, 11:00 AM)A live نوشته است: سلام

بچه ها یک سوال برعکس ?
اگه شما سالم بودین و بعد می فهمیدن که طرف مقابل تون برای ازدواج بعد از چند سالی که باهاش بودین (سالم بوده) بعد ام اس بگیره چیکار می کنین ؟
خواهشن احساسی جواب ندین angry2

سلام من وقتی با حمید آشنا شدم سالم بود و اصلا من نمیدونستم ام اس چیه
اما بعد از 1 سال که با هم بودیم فهمیدیم ام اس داره
ولی یه لحظه هم تو تصمیمم حتی شک نکردم حتی یه لحظه به جدا شدن فکر نکردم اصلا به ذهنم نیومد
عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...


 تشکر شده توسط : MAHDI , Prime , hamid , i3aran , khatoon25
(2011/04/07, 11:03 AM)sahar نوشته است: سلام من وقتی با حمید آشنا شدم سالم بود و اصلا من نمیدونستم ام اس چیه
اما بعد از 1 سال که با هم بودیم فهمیدیم ام اس داره
ولی یه لحظه هم تو تصمیمم حتی شک نکردم حتی یه لحظه به جدا شدن فکر نکردم اصلا به ذهنم نیومد

به عوارض در زندگی آیندت فکر کردی ؟
به ناتوانی جنسی ،جسمی فکر کردی ؟
به مشکلات زندگی مشترک ؟
وضعیت شما بدتر چون اون مرد خنواده است که ام اس داره باید بار مالی خونه رو به دوش بکشه ، اگه فردا روز نتونه کار کنه خرج خونه ، بیماری که می خواد متقبل بشه ؟
الان با او اس کامل آشنا شدی میدونی چه مریضی هست ؟
من ذره و خورشید لقائی تو مرا
بیمار غمم عین دوائی تو مرا
بی‌بال و پر اندر پی تو می‌پرم
من کاه شدم چو کهربائی تو مرا
#حضرت_مولانا
(2011/04/07, 11:15 AM)A live نوشته است: به عوارض در زندگی آیندت فکر کردی ؟
به ناتوانی جنسی ،جسمی فکر کردی ؟
به مشکلات زندگی مشترک ؟
وضعیت شما بدتر چون اون مرد خنواده است که ام اس داره باید بار مالی خونه رو به دوش بکشه ، اگه فردا روز نتونه کار کنه خرج خونه ، بیماری که می خواد متقبل بشه ؟
الان با او اس کامل آشنا شدی میدونی چه مریضی هست ؟
ببینید من به این مسائلم فکر کردم به همشون
اما بیشتر به این فکر کردم که درمانه این بیماری خیلی زود پیدا میشه
بله کمابیش با این بیماری آشنا شدم و ازش اصلا ترسی ندارم
عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...


 تشکر شده توسط : Prime , shahryar_eng
(2011/04/07, 11:00 AM)A live نوشته است: سلام

بچه ها یک سوال برعکس ?
اگه شما سالم بودین و بعد می فهمیدن که طرف مقابل تون برای ازدواج بعد از چند سالی که باهاش بودین (سالم بوده) بعد ام اس بگیره چیکار می کنین ؟
خواهشن احساسی جواب ندین angry2

بستگی داره!

اگر باهاش آشنا می شدم و اونقدر با معیار های من جور بود که بخوام باهاش زندگی کنم باهاش می موندم.

اگر مث حمید و سحر و من و بهار بعد از رابطه مون بیماری می اومد .... می موندم

برای من نه این بلکه همه مسائل باید از فیلتر عقل و منطق در بشه. من حق نمی دم به امثال سحر و بهار و به نظرم باید فکراشون رو بکنند.
داروی خوراکی نمی دونم درمان آینده و همه ی اینا درسته اما من شخصا انتظار دارم در آینده هر اتفاقی بیافته طرف مقابلم به تصمیمش شک نکنه!
به روی من نیاره و بی منت پام باشه!
اگه تلخم مثل گریه اگه تنهام اگه تاریک
اگه از ترانه دورم اگه با مرثیه نزدیک
اگه ناباور چشمام تو تماشای تو مونده
اگه اون نگاه اول منو پای تو نشونده:
How wonderful life is while you're in the world
 تشکر شده توسط : i3aran , shahryar_eng
(2011/04/07, 02:53 PM)prime نوشته است: بستگی داره!

اگر باهاش آشنا می شدم و اونقدر با معیار های من جور بود که بخوام باهاش زندگی کنم باهاش می موندم.

اگر مث حمید و سحر و من و بهار بعد از رابطه مون بیماری می اومد .... می موندم

برای من نه این بلکه همه مسائل باید از مسدود علق و منطق در بشه. من حق نمی دم به امثال سحر و بهار و به نظرم باید فکراشون رو بکنند.
داروی خوراکی نمی دونم درمان آینده و همه ی اینا درسته اما من شخصا انتظار دارم در آینده هر اتفاقی بیافته طرف مقابلم به تصمیمش شک نکنه!
به روی من نیاره و بی منت پام باشه!

ببینید من چه منطقی چه احساسی پایه تصمیم میمونم البته تصمیم رو وقتی گرفتم که حمید رو قبول کردم
وقتی من به حمید قول همراهی دادم اون ام اس نداشت اما من میدونستم این قولی که میدم شامل همه چیز میشه
حالا واسه من شد ام اس و من همونطور که گفتم وقتی حمید بهم گفت ام اس دادم من نگرانه خودمو زندگیم نشدم نمیتونم اینجا درست و بی رودروایسی حرفمو بزنم
وقتی حمید بهم گفت ام اس من ناراحت بودم که حمید ناراحت نباشه که حمید نگران نباشه یا غصه بخوره
وقتیم که ماجرا رو به مامانم گفتم مامانم نگفت وایییی اگه بعدا اتفاقی افتاد واسش چیکار میکنی
مامانم بهم گفت این توانایی رو تو خودت میبینی که اگه هر اتفاقی واسش بیافته با عشق ازش استقبال کنی؟ اگه بعدا یه اتفاقی افتاد و بخوای جا بزنی میدونی چه اثری میزاره رو حمید؟
من این توانایی رو تو خودم دیدم اما نه وقتی حمید ام اس گرفت وقتی که اونو قبول کردم واسه زندگی
عشــق
همین خنده های ساده ی توست
وقتی با تمام غصه هایت میخندی
تا از تمام غصه هایم
رها شوم...


 تشکر شده توسط : Prime , hamid , i3aran , MAHDI , Matilat , khatoon25
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 55
  • 56
  • 57(current)
  • 58
  • 59
  • ...
  • 429
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان ازدواج یک ام اسی آذرستون 36 25,173 2020/07/18, 08:37 PM
آخرین ارسال: یاسمین123
  بیماری خود را قبل از ازدواج با همسر آینده مطرح کنید آیدا 35 10,719 2019/12/01, 08:57 PM
آخرین ارسال: آرزو
  نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج عمومهربان 76 43,401 2017/07/26, 09:57 PM
آخرین ارسال: famoon
Heart موافق و مخالف ازدواج shams_taban2000@yahoo.com 160 93,752 2017/07/12, 11:58 AM
آخرین ارسال: famoon
  آمادگی و شرایط مناسب برای ازدواج m_o 0 4,109 2013/02/01, 11:49 AM
آخرین ارسال: m_o



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
47 مهمان