خیلی ممنون که تجربتونو واسه استفاده دیگران هم میزارین،این موارد از مواردین که
اکثرا موقع ازدواج نادیده گرفته میشن و خیلی زود هم مشکل ساز میشن..

سلام
تجربه خودمه که قبل ازدواج حتماً برید کافی شاپی چیزی بهش بگید .
اگه گفت کافی شاپ نمیاد که خصوصی صحبت کنید دیگه نباید ادامه پیدا کنه چون طرف میخاد به نوعی (به هر قیمتی) از خونه فرار کنه

من به هر جون کندنی بود بهش گفتم
و اون فقط لبخند
اما بگما خیلی سخت بود و قیافش اون لحظه خیلی ترسناک بود

سلام بچه ها به راهنمایی سریعتون نیاز دارم .....یه نفر که می شناسمش ازم خاستگاری کرده و من نمی دونم چی بهش بگم .....و جلسه اول چه سوالاتی رو ازش بپرسم ....تو رو خدا راهنماییم کنید ....خیلی فوری هست

---

نمی خوام یه سوالی ازش بپرسم که برای این جلسه مناسب نباشه....اون درباره بیماری من می دونه ...ولی نمی دونه که من می دونم که می دونه ...کی بهش بگم ؟؟؟

قرار نیست راجع به بیماری جلسه اول چیزی بگی
جلسه سه یا چهار
بعدم استرس نداره حرف خودش میاد

سلام مهدیه جان
وقتی میدونه دیگه نگرانی نداره که ...
ریلکس باش سوالهای معمولی و چیزایی که برات مهمه را بگو .
اگه دیدی منطقی داره جلو میره خیلی زود بهش بگو تا راحت بشی و نگرانی نداشته باشی .
با ارزوی موفقیت .

این رو مطمئن هستم که با بیماری من مشکلی نداره.... فقط مشکلم اینکه اون سطح خانوادش با ما نمی خونه ....از نظر اقتصادی و یکم فرهنگی ولی خودش پسر خوبیه ....انیم که پرسیدم چی بهش بگم بخاطر اینکه ....خیلی واقعا به تمام معنا باهوشه ....و حرفا رو خوب استدالال می کنه بعد براش همون حرفایی که زدی سوال میشه .....و از نظر قیافه هم ممکنه از من پایین تر باشه برای کسایی که می بیننش .....در واقع راستش برای من این چیزا مهم نیست ...بنظتون طرز تفکرم درسته ...

---

سها جان ....و yas8866ممنون از راهنماییتون

سلام،
ازدواج چیه؟؟
مادربزرگ منم تا منو میبینه میگه تو تلویزیون گفتع کسایی که ام اس دارن هم میتونن ازدواج کنن هم بچه دار شن الان باید خوشحال بشم من؟؟؟ یعنی هر بار میگه هاا کل برداشتش از ام اس همینه...

سلام
به شخصه متوجه شدم که فقط یک بیمار ام اسی متوجه حال و احوال طرف مقابلش میشه
نمیدونم آیا این کار صحیح هست یا نه
حالا با نظر کارشناسی خود مدیر سایت اگر مسیله ای نباشه من ترجیح میدم خودم دست به کار بشم و این پیام رو اینجا بگذارم
حدود ده سال نوع خفیف رو دارم
دختر موفقی ام هستم ولی فقط یک بدشانسی اوردم که مبتلا شدن به این بیماری بود
القصه از اون جایی که احساس میکنم که دیگه باید برای ازدواج خودم کاری انجام بدم
27 ساله ساکن شیراز!
خدا رو چه دیدی شاید من هم بتونم به تو کمک بکنم تو هم به من!

اگه تا حالا به ازدواج فکر نمیکردم الان وضعیتم بهتر از این بود. خیلی پشیمونم که این استرس بزرگ(مطرح کردن این بیماری با خواستگار) رو چندین بار به خودم تحمیل کردم. همشون سر و ته یه کرباسن! فکر میکنند خودشون تا آخر عمر سالم میمونند