وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
من که شوهرم چند وقت پیش گفت : من خیلی آدم خوبی بودم که نگهت داشتم، تو قبل از ازدواجتم ام اس داشتی و نگفتی...
با این که می دونست یک و نیمه ساله که من به این بیماری دچار شدم یعنی 5/2 بعد ازدواجمون
حالا فکر کن خانواده شوهر چی می گن...
اما بچه ها درد و مریضی واسه همس
حالا هر کی نوعش متفاوتهAngelwink2
من با پسر داییم عقد کردم قبل از حتی مادرم و بقیه اون و خانواده اش فهمیدن حتی با وجود اینکه یک سال بیشتره ولی خیلیا نمیدونن .....یعنی قبل از اینکه عقد کنیم میدونستن و خیلی بیماری رو بی اهمیت گرفتن ..... الانم اینطوره چون میدونن من دوست ندارم اصلا در موردش صحبت نمیکنن
خانواده خودم اول شوک بودن تو گیر و دار طلاق بگیر نگیر آخه تازه 40روز بود عقد کرده بودیم با دیوانه بازیهای من کم کم کوتاه اومدن angry

اما خانواده اون عوض حمایت و امید خیلی راحت ترکمون کردند baybay
واقعاً چرا Huh چطور میشه آدم شب سر رو بالش بذار بخوابِ یا غذا از گلوش پایین بره ندانه بچه اش چیکار میکنه با بیماریش confused2
بهترين راه براي خانواده
آشنا كردن وگوش كردن سي دي يا سخنراني ها
دكتر نهضعت فرنودي دكتر فرهنگ
هلاكوييicon_questionicon_questionicon_question
بهشون نگفتیم....
یعنی همسرم نمیخواد بگیم برا من مهم نیس بدونن یا نهSleepy
الان که نمیدونن باهام اینطور برخورد میکنن بدونن چی میشه؟!!!!
ولی مهم اینه برام که شوهرم باهامه.....
با وجود اصرار مادر شوهرم به جدا شدنمون شوهرم گفت نه......ما زندگیمونو دوس داریمlove28
محبتشو روز به روز بهم بیشتر میکنه.......دوسش دارمlove28
اون هدیه ی خداست برامlove28
مرسی خدا جونم....
از همسر (سابق)تحصیل کرده ام (دندانپزشک)خواستم به هیچ کس نگه ولی کمتر از یک ماه بعد از تشخیص بدون اطلاع من خانواده ش مخشو زدن و اختلاف پیدا کردیم و هفته پیش هم بعد از دو سال اختلاف برای همیشه جدا شدیم.هیچ مشکلی ندارم خوشحال هم هستم ماهیت واقعی شونو دیدم.توکل بر خدای بزرگ
خانواده همسر من نمیدونند.یعنی من و همسرم نخواستیم بدونند.حتی پدر و مادر خودم هم نمیدونند(به خاطر سن بالا و مریضیشون رعایت حالشونو کردم)
به نظرم هر چی نفرات کمتری بدونند خودمون راحتتریم.
من فروردین 91 نامزد کردم، شهریور 91 عقد کردم، آذز 91 بیماریم رو تشخیص دادن، اسفند 91 طلاق گرفتم
من اسفند 90 اولین حمله ام اس رو داشتم ولی تشخیص ندادن، 5/2 ماه بعد از عقدم بیماریم رو تشخیص دادن و بیمارستان برای کورتون تراپی بستری شدم. شوهر سابقم به خانواده اش اطلاع داد همه اومدن بیمارستان مثلاً ملاقاتم همه اش پچ پچ میکردن، کل فامیلهای شوهرم اومدن ملاقاتم تازه الان میفهمم اینکارو کردن که بگن عروسمون مریض بود و طلاق پسرشون موجه باشه.
بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم متهمم کردن به اینکه بیماریم رو پنهان کردم sad 3سال با همسرم دوست بودم و هنوز عاشقشم ولی اون به راحتی از من گذشت sad2 مثل شوهر عاطفه بهم گفت آدم خوبیم که تحملت میکنم البته تو عصبانیت sad
خانواده همسر (سابقم) کاری کردن که فشارهای عصبی و استرس از دست دادن همسرم بیشتر بشه و من دست به عصا شدم sad
دیدم نمی تونم به زور همسرم رو نگه دارم و اون رو تو شرایطی قرار بدم که همیشه سرم منت بذاره که تحملم میکنه، بهش پیشنهاد دادم ازهم جداشیم اونم واسه اینکه خیلی فهمیده ام ازم تشکر کرد happy0065.gif
بدترین برخوردها و حرفها رو از خانواده همسرم دیدم، کسانی که با التماس اومدن خواستگاریم
مانیا کلاً سال 91 برات اومد نداشته ها Smile ما هم شهریور 91 عقد کردیم آبان بیماری همسرم تشخیص داده شد. اتفاقاً خانواده من هم چون تو ام آر آی قبلی پلاک بوده و دکتر تشخیص نداده گفتن شوهرم پنهان کاری کرده ولی خب من 9 سال باهاش بودم مطمئنم اگر میدانست باهام ادامه نمیداد
خودت رو ناراحت نکن منم با وجود اینکه همسرم بیمارِ ولی رفتارهای خیلی زشتی از طرف خانواده همسرم دیدم rolleyes
امیدوارم از حالا به بعد همه چی برات عالی سپری شه love51
(2013/10/09, 09:01 AM)دربند نوشته است: [ -> ]من فروردین 91 نامزد کردم، شهریور 91 عقد کردم، آذز 91 بیماریم رو تشخیص دادن، اسفند 91 طلاق گرفتم
من اسفند 90 اولین حمله ام اس رو داشتم ولی تشخیص ندادن، 5/2 ماه بعد از عقدم بیماریم رو تشخیص دادن و بیمارستان برای کورتون تراپی بستری شدم. شوهر سابقم به خانواده اش اطلاع داد همه اومدن بیمارستان مثلاً ملاقاتم همه اش پچ پچ میکردن، کل فامیلهای شوهرم اومدن ملاقاتم تازه الان میفهمم اینکارو کردن که بگن عروسمون مریض بود و طلاق پسرشون موجه باشه.
بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شدم متهمم کردن به اینکه بیماریم رو پنهان کردم sad 3سال با همسرم دوست بودم و هنوز عاشقشم ولی اون به راحتی از من گذشت sad2 مثل شوهر عاطفه بهم گفت آدم خوبیم که تحملت میکنم البته تو عصبانیت sad
خانواده همسر (سابقم) کاری کردن که فشارهای عصبی و استرس از دست دادن همسرم بیشتر بشه و من دست به عصا شدم sad
دیدم نمی تونم به زور همسرم رو نگه دارم و اون رو تو شرایطی قرار بدم که همیشه سرم منت بذاره که تحملم میکنه، بهش پیشنهاد دادم ازهم جداشیم اونم واسه اینکه خیلی فهمیده ام ازم تشکر کرد happy0065.gif
بدترین برخوردها و حرفها رو از خانواده همسرم دیدم، کسانی که با التماس اومدن خواستگاریم

عزیزم برات آرزوی بهترین ها رو میکنم
آرزو میکنم رنجی رو که کشیدی، خداوند به بهترین نحو با خوشبخت شدنت برات جبران کنه
انشاله خوشیختی واقعی رو پیدا کنی
انشاله
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8