2014/03/17, 05:41 PM
دکترم بهم گفت!
منم یه جای خلوت پشت مطب گیر اوردمو حسابی گریه کردم!
منم یه جای خلوت پشت مطب گیر اوردمو حسابی گریه کردم!
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
|
||||||||||||||||||||||||||||||
2014/03/17, 05:41 PM
دکترم بهم گفت!
منم یه جای خلوت پشت مطب گیر اوردمو حسابی گریه کردم!
2014/03/17, 09:48 PM
من خودم فهمیدم
2014/03/17, 10:42 PM
بعد از یک هفته بستری بودنم توی بیمارستان بابت پالس.توی بیمارستان روحمم خبر نداشت بعدش دکتر بهم گفت صادقانه فقط تا 5 دقیقه هنگ بودم بعدش مثل قبل زندگیم رو کردم
2014/03/17, 10:57 PM
من چون تنها ميرفتم دكتر خودم فهميدم
اولش هيچ حسى نداشتم و فكر ميكردم انقدر ادم بامعرفتم كنارم هست كه نميزارن كم بيارم ولى بعدش فهميدم كه چقدر احمق هستم كه اينجورى فكر ميكردم الانم فقط احساس تنهاى دارم
2014/03/17, 11:51 PM
من خودم از طريق اينترنت فهميده بودم اما نمى خواستم بپذيرم چون تصورم از ام اس چيز ديگه اى بود بعد هى مى گفتم يه چيز ديگست مامان اينام بم نگفته بودن! تا پالس تراپى رفتم که اسمشم نمى دونستم يه پرستارى گفت پالس تراپيت تموم شه اين عوارضت از بين ميره بعد من بعد هر پالس ميومدم خونه اومدم خونه پالس تراپى رو که سرچ کردم ديدم خوده ام اسه! بعد من يهو انگار از خواب بيدار شدم شروع کردم به گريه مگه اين هق هقا تموم مى شد!!خواهرم و نامزدش همون موقع اومدن خونه شروع کردم تو بغل خواهرم گريه!! عجب روزى بودا همشم به خاطر عدم آگاهى بود بعدش ديگه وقتى مامان بام حرف زد و گفت ام اس اون چيزى نيست که تو فکر مى کنى ديگه خوب شدم و بقيه پالسا هم تو خونه مامانم برام زد و خوشحال و خندان بودم
اينم بگم که چون خودم بو برده بودم ام اسه روزى که ام آر آى داشتم تو اون تونله به خدا مى گفتم خدا جون تو رو خدا ام اس نباشه قول ميدم مثه آدم بشينم سر پايان نامم و ناشکرى نکنم خب نمى دونستم ام اس تصورات ذهنى من نيست ديگه الان خدا رو شکر مى کنم بابت همه چيز
آرزوهاتو يه جا يادداشت کن و يکی يکی به خدا بگو. خدا يادش نميره،ولی تو يادت ميره چيزی که امروز داری، آرزوي دیروزت بود...
(2014/03/17, 07:45 PM)الی کوچولو نوشته است:(2014/03/17, 03:23 PM)نداا نوشته است: الان مدتیه سمت راست بدنم بی حسه. خودش خوب میشه یا باید برم دکتر ؟ من تاحالا فقط یه بار پالس تراپی رفتم.اونم 2 سال پیش. رفتم دکتر گفت باید پالس تراپی شی بازم. بازم بیمارستان. من بدم میاد آخه . البته دکتر گفت جزئیه باز جای شکرش باقیه
2014/03/19, 04:56 PM
(2014/03/18, 10:04 AM)نداا نوشته است:(2014/03/17, 07:45 PM)الی کوچولو نوشته است:(2014/03/17, 03:23 PM)نداا نوشته است: الان مدتیه سمت راست بدنم بی حسه. خودش خوب میشه یا باید برم دکتر ؟ عزیزم به حرف دکترت گوش بده! کورتون خیلی میتونه بهت کمک کنه؛ اگه پالس تراپی نشی خیلی طول میکشه تا به حالت عادی برگردی. در ضمن حتماً لزومی نداره که بری بیمارستان؛ میتونی نسخه ات رو بگیری و در منزل تزریق کنی یا بری تزریقاتی برات تزریق کنند و بیای خونه تا سرم تموم بشه
تا خدا بنده نواز است به خلقش چه نیاز !؟
میکشم ناز یکی تا به همه ناز کنم
2014/03/19, 05:16 PM
خودم رفتم دکتر و جالب اینکه دکترم نگفت ام اس داری من بهش گفتم ام اس دارم،! چون رو میز اتاق انتظار مجله ای بود و مطالعه میکردم علائم این بیماری جالب بود
اغراق نباشه چون با ام اس به اون چیزی که میخواستم رسیدم خوشحال بودم و در کل اطلاعاتی نسبت بهش نداشتم و الانم علاقه چندانی ندارم،فقط اعتماد بنفسم اومده پایین و اینکه در خیلی زمینه ها مثل آدم قبل نیستم و نسبت به خیلی مسائل احساس ضعف فکری شدید میکنم
2014/03/19, 07:15 PM
سلام
من اون موقع سوم تجربی بودم و دقیقا یادمه که از درس بیماری خود ایمنی گذشته بودیم همون موقع به معلمم گفتم ایشون گفت علائم ام اسه ولی برو یه متخصص حتما بعد رفتم پیش دکی گفت برم ام آر آی و وقتی جواب ام آر آی و خوندم دیدم نوشته چه تعداد لکه رویه مغز و نخاع وجود داره و تو پرانتز بزرگ نوشته بود مالتیپل اسکلروزیس
2014/03/29, 10:51 AM
بیماریم از تاری دید شروع شد. مامانم گفت از خستگیه
ولی طوری شده بود که چشم چپم واقعا جایی رو نمیدید یه روز بعد دانشگاه با مامانم رفتم چشم پزشکی.بعد معاینه گفت التهاب عصب چشمته.منو ارجاع داد به دکتر مغزواعصاب. دکتر برام یه سری آزمایش نوشت و سه روز تزریق متیل پریدنوزولون. دیدم برگشت خدا رو شکر چند روز بعد که من دانشگاه بودم مامانم و داداشم رفتن پیش دکترم. اونم با توجه به ازمایشات و ام ار ای تشخیص این بیماری رو داد و داروی سینووکس رو تجویز کرد. وقتی اومدم خونه داداشم بهم اروم اروم گفت(داداشم هم مبتلا به این بیماریه) من واقعا شوکه شدم. ولی چون این مراحلو گذرونده بود خیلی بهم کمک کرد. اگه اونو نداشتم واقعا نمیدونم باید چیکار میکردم
آشوبم و آرامشم تویی....
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
2 مهمان |