2011/05/18, 10:56 AM
(2011/05/17, 09:44 PM)havaars نوشته است: ببخشید دوستان عزیزم. این را بهمن 89 نوشته بودم. امیدوارم حوصله خواندنش را داشته باشید. لازم به ذکر هست که خود من با دیدن بازی نگار جواهریان گریه کردم. چون به قدری زیبا و باورپذیر بازی کرده بود که یک آن خودم را دیدم که میترسیدم از ام.اس. حقیقتاً بازیاش تأثیر گذار بود.
آرامِ عزیز کامنتِ دوستی را در وبلاگش نمایش داده است که نسبت به «پیاز داغ»ِ فیلم «طلا و مس» اعتراض داشته است. گویا، خود آرام هم ، و البته یک سری از دوستان هم معترض بودهاند.
اما نظر من غیر از این است. درست است که میگویند M.S، بیماری طبقهی ثروتمند جامعه است، ولی میدانید چرا؟ برای اینکه ثروتمندان، در اوایل، امکانِ بیشتری برای مراجعه و تشخیص داشتهاند. ولی اکنون، M.S را بیماری طبقهی فعال جامعه نامیدهاند و فکر میکنم این صحیحتر باشد.
در طلا و مس، مانند بیشتر بیمارانی که من شخصاً با آنها در ارتباط بودم، نسبت به علایم بیماری بیاعتنایی میشود. خودِ من که در یک مرکز درمانی مشغول به کار بودم وقتی علایم را با دکترها در میان میگذاشتم، میگفتند به خاطر فعالیتِ زیاد است. «نگران نباش»، ویتامین ب1 بخور. حتی تا سالها، میگفتند من M.S ندارم و پزشکم تشخیصِ اشتباهی داده است. اگر من، کسی نبودم که وضعیتِ مالی مناسبی دارد و خودش در جریانِ علایم بیماریاش است [البته با کمترین درصد احتمالی که میدادم] آیا به موقع به پزشک مراجعه میکردم؟
خیلیها میآمدند و به من میگفتند M.S کسی از فامیلهاشان، را «دیر» تشخیص دادهاند و کلاً «زمینگیر» شده است. شوهر یکی از همکارانم، حتی بعد از تشخیصِ دیرهنگام M.S باز هم تا ماهها از پذیرشِ این «اتهام» فرار میکرد تا آنکه علایمش شدیدتر شدند. فامیل نزدیکِ یکی از دکترهای بیمارستانی که در آن کار میکردم، که علایم را با خانواده در میان میگذاشته، با این منطق که دچار «خود بیمار پنداری» شده است، او را مرتب به «روانپزشک» میبردند [این روانپزشک رفتن هم کلاس دارد ها] تا اینکه با شدت گرفتن علایم، دختر بیچاره زمینگیر شده است. اینها که برشمردم، جزو خانوادههای متمول و با سوادِ دانشگاهی هستند. بنابراین، صرفِ اینکه من این شانس را داشتم که تشخیص بیماریام سریع بوده است و در نتیجه، علایم بیماری با توجه به کنترل دارویی، خفیفتر پیش میروند، دلیل نمیشود که خیلِ بیشماری از بیماران را بنا به هر دلیلی، در اقدام به تشخیص و حتی درمان، کوتاهی میکنند نادیده گرفته شود.
یادمان باشد، فیلم طلا و مس، یک فیلم اخلاقگرای صرف است. نه یک فیلم علمی پزشکی که به M.S میپردازد. یادمان باشد ما در طلا و مس با مادری طرف هستیم که با انکار علایم بیماری، به خاطر حفظِ انتظام خانوادهاش میکوشد همچنان «فعالیت» کند. مادری که بنا به باورهای خاصِ خودش [خدمت به یک سید] تمام بار زندگی را یک تنه به دوش میکشد. با مردی روبرو هستیم که نسبت به ضعیف شدنِ چشمانش اعتنایی ندارد. به خستگیهایی که زن از او پنهان میکند بیاعتناست. او از زندگی مشترک هیچ نمیداند. در جایی از فیلم، سید داستانِ ما، حتی متوجه «کوچکترین» خواهش همسرش مبنی بر خاموش کردنِ زیر غذا نمیشود و تازه بعد از تمام کردنِ نمازش است که خاطرش میآید همسرش «چیزی» از او خواسته است.
ما با مردی روبرو هستیم که تمام فکر و ذکرش، «آموختن» است. در حالیکه بزرگترین معلم، «زندگی» است. زندگی به او میآموزد تا بار زندگی را همانند همسرش به دوش بکشد: عاشق شود. در این عشق بسوزد و خاموشی چشم ظاهرش را با روشنای چشم دروناش تاخت بزند. و تازه در این زمان است که او با لبخندِ همسر بیمارش، آسوده میشود.
وقتی فیلم را تماشا میکردم، از اینکه «حیرت» و «ناباوری» را در صورتِ زن و مرد داستان میدیدم و همان «سردی» و «بیتفاوتی» را در چهرهی کادر درمان، یاد روزهای سختی افتادم که به من گفتند M.S دارم. آن سنگینی، آن ترسِ لعنتی امکانِ فلج شدن را حس کردم. تمام آن دست و پا گم کردنها و کم آوردنها را چشیدم. آن تلاش برای اثباتِ کارآمدی را تجربه کردم. آن وقت بود که زدم زیر گریه و به نگار جواهریان به خاطر بازیی بینظیرش «فحش» دادم.
چه بخواهیم و چه نخواهیم، این اتفاقی است که برای خیلی از کسانی که ما شاید نشناسیم و نبینیم، اتفاق میافتد. بنا به هر دلیلی در تشخیص بیماری اهمال میشود. به همین راحتی زنِ داستان زمینگیر میشود. حتی خیلی راحتتر از این زندگیهایی از هم «پاشیده» میشود. و کم هستند مردانی [کسانی] که میپذیرند با یک بیمار M.Sی زندگی کنند. باری که او به تنهایی میکشیده است را به دوش بگیرند. پا به پای او «زندگی» کنند و عاشق بمانند.
گاهی واقعاً لازم است پیاز داغِ قضیهای را زیاد کرد. تا واکنشهای اجتماع را برانگیخت. واکنشهای مطلوب به یک بیمار M.S، اعم از واکنش سریع نسبت به علایم اولیه که در فیلم به خوبی اشاره میشود، واکنشِ مثبتِ خانوادهها به شرایطِ خاص بیماران [الآن هنور هم که هنوز است برادر من نمیفهمد «من نمیتوانم» یعنی چه] و البته، رفتارِ صحیح پرسنلِ درمان نسبت به کسی که برای او تشخیص M.S داده میشود. به نظر من، طلا و مس تمام اینها را مد نظر داشته و موفق بوده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* یکی از بهترین فیلمهایی که در مورد M.S دیدهام، فیلم ژاپنی «زندگی من» است که بر اساس خاطراتِ یک دختر مبتلا به M.S ساخته شده است.
** رفتار نامناسب با بیمار M.S تنها مختص به ما نیست. در یکی از قسمتهای سریال پرستاران، مردی را نشان میداد که وقتی فهمید نامزدش M.S دارد «جا زد». این واقعیتی است که باید پذیرفت.
*** نکته ی آخر اینکه، متأسفانه در اطرافیان ما بیشمارند کسانی که همیشه در خصوصِ سلامتیشان، وقتی اقدام میکنند که حقیقتاً کار از کار گذشته است. غیر از این است؟
سوسن جان مرسی جوابی که دادی عالی بود