[yas8866]

سلام دوستان
چون خودم این تاپیک رو زدم بنظرم بهتره روند پیشرفت این موضوع رو هم همینجا بگم!
چیزی که ازش میترسیدم پیش اومد!
مادرم، مادربزرگم و خالم یک جلسه رفتن صحبت کرد تا خانواده‌ها یکم آشنا بشن، بعد از این جلسه مادر راحله جان درباره وضعیت سربازی مناز راحله پرسیده و علت معافیتم رو خواسته بدونه که راحله مجبور میشه جریان رو تعریف کنه!
الان مادر و برادر بزرگش میدونن و همین باعث شد روند خواستگاری و آشنایی خانواده‌ها به تاخیر بیوفته تا خانوادش درباره بیماری و وضعیت من تحقیق کنن!
امیدوارم به خوبی بگذره

سلام اقا سیامک ، الان بنظرمن بهتره شما دوباره با برادر راحله جان صحبت کنی و براشون راجع به بیماری توضیح بدین و سعی کنی قانع شون کنی .
کاش خودت هم رفته بودی ، اینجوری هم دیده بودنت که خدارو شکر خوبی وهم اینکه خودت بهتر و راحت تر می تونستی براشون توضیح بدی .
الان هم توکل بر خداکن ، هنوز دیر نشده با برادرشون صحبت کن .
اصلا بهشون بگو با چند نفر دیگه از افراد ام اسی هستن صحبت کنن و راجع به ام اس بیشتر تحقیق کنن .

به خوبی میگذره

[famoon]

حتماااا بگین دزدی که نکردین .به نظر من پدر مادرشون و پیش دکتر خودتون ببرید تا هم صداقتتون و نشون داده باشین هم هر انچه که باید و بشنون

[siamak.m.h]

قبول نمیکنن! این یه واقعیته. دیروز دکترم داشت با من حرف میزد که راضی بشم ازدواج کنم. من بهش گفتم شما اگه خودت برای پسرت بری خواستگاری و بفهمی دختره ام اس داره حاضری عروست بشه؟ اونم گفت پاسخ منطقی منفیه ولی تو خودت باید با پسری که عاشقت باشه و به خانوادش چیزی نگه ازدواج کنی. ولی من اصلا اهل این کارا نیستم
دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره! بالاخره قبول میکنن. اتفاقا پزشک من گفته همون اول باید بگی!
الان خانوادش میدونن و دارن فکر میکنن، امیدمون ب خداست.

---

سلام دوستان
چون خودم این تاپیک رو زدم بنظرم بهتره روند پیشرفت این موضوع رو هم همینجا بگم!
چیزی که ازش میترسیدم پیش اومد!
مادرم، مادربزرگم و خالم یک جلسه رفتن صحبت کرد تا خانواده‌ها یکم آشنا بشن، بعد از این جلسه مادر راحله جان درباره وضعیت سربازی مناز راحله پرسیده و علت معافیتم رو خواسته بدونه که راحله مجبور میشه جریان رو تعریف کنه!
الان مادر و برادر بزرگش میدونن و همین باعث شد روند خواستگاری و آشنایی خانواده‌ها به تاخیر بیوفته تا خانوادش درباره بیماری و وضعیت من تحقیق کنن!
امیدوارم به خوبی بگذره

سلام اقا سیامک ، الان بنظرمن بهتره شما دوباره با برادر راحله جان صحبت کنی و براشون راجع به بیماری توضیح بدین و سعی کنی قانع شون کنی .
کاش خودت هم رفته بودی ، اینجوری هم دیده بودنت که خدارو شکر خوبی وهم اینکه خودت بهتر و راحت تر می تونستی براشون توضیح بدی .
الان هم توکل بر خداکن ، هنوز دیر نشده با برادرشون صحبت کن .
اصلا بهشون بگو با چند نفر دیگه از افراد ام اسی هستن صحبت کنن و راجع به ام اس بیشتر تحقیق کنن .

به خوبی میگذره
سلام صدیقه خانم
با برادر راحله تلفنی صحبت کردم و با پدرش حضوری رفتم صحبت کردم. دارن راجعبه ام اس تحقیق میکنن و مشورت میگیرن، وقت میخوان بیشتر فکر کنن.
امیدمون ب خداست که دلشون صاف بشه

---

حتماااا بگین دزدی که نکردین .به نظر من پدر مادرشون و پیش دکتر خودتون ببرید تا هم صداقتتون و نشون داده باشین هم هر انچه که باید و بشنون
برادرش با پزشکم صحبت کرده. جواب ام آر آی رو بگیرم احتمالا جور کنیم خانوادش بیان پیش پزشکم، البته اگر قبول کنن.

[famoon]

الهی همه ی بچه های اینجا خوشبخت بشن
اونیکه قسمتتون باشه خودش و خانوادش به همه چی راضی میشن
انشاالله عروسیتوووووون

[yas8866]

سیامک همینکه امیدت به خدا است نشان از موفقیت است . خوشبختی از ان تو است

[n70]

ایشالا ک بزودی شیرینی میخوریم. من ک دلم خیلی روشنه

[siamak.m.h]

ممنونم ازتون دوستان

[siamak.m.h]

سلام
خیلی وقته اینجا چیزی نگفتم چون میخواستیم زمان بگذره و ببینیم با زمان چی پیش میاد!
ولی الان میخوام بگم چه اتفاقی افتاده حداقل دوستانی که لطف کردن وقت گذاشتن به تاپیک من جواب دادن درجریان باشن.
میخواستم برم با پدر و مادرش یبار دیگه صحبت کنم که پدرش پشت تلفن خیلی شیک و رسمی بهم گفت: "جواب اول و آخر ما منفیه، جای حرفی نمیمونه، وقتی ما راضی نیستیم راحله کاره‌ای نیست برای تصمیم‌گیری!" و تهدید کرد اگر دوباره زنگ بزنم یا بفهمن ما باهم درارتباطیم جور دیگه با راحله برخورد میکنن... .
و این است عاقبت صداقت...

[siamak.m.h]

سلام.
دوستان عزیز اگر کسی مورد مشابه برای خودش یا اطرافیانش داشته ممنون میشم ما رو راهنمایی کنید

[i_sh]

سلام دوستان
چون خودم این تاپیک رو زدم بنظرم بهتره روند پیشرفت این موضوع رو هم همینجا بگم!
چیزی که ازش میترسیدم پیش اومد!
مادرم، مادربزرگم و خالم یک جلسه رفتن صحبت کرد تا خانواده‌ها یکم آشنا بشن، بعد از این جلسه مادر راحله جان درباره وضعیت سربازی مناز راحله پرسیده و علت معافیتم رو خواسته بدونه که راحله مجبور میشه جریان رو تعریف کنه!
الان مادر و برادر بزرگش میدونن و همین باعث شد روند خواستگاری و آشنایی خانواده‌ها به تاخیر بیوفته تا خانوادش درباره بیماری و وضعیت من تحقیق کنن!
امیدوارم به خوبی بگذره

سلام اقا سیامک ، الان بنظرمن بهتره شما دوباره با برادر راحله جان صحبت کنی و براشون راجع به بیماری توضیح بدین و سعی کنی قانع شون کنی .
کاش خودت هم رفته بودی ، اینجوری هم دیده بودنت که خدارو شکر خوبی وهم اینکه خودت بهتر و راحت تر می تونستی براشون توضیح بدی .
الان هم توکل بر خداکن ، هنوز دیر نشده با برادرشون صحبت کن .
اصلا بهشون بگو با چند نفر دیگه از افراد ام اسی هستن صحبت کنن و راجع به ام اس بیشتر تحقیق کنن .

به خوبی میگذره

فقط به نظرم .. هیچ کس رو ندارین ، مگر خلافش ثابت بشه .. نباید دل ببندین .. ام اس خیلی خطرناکه .. رو پا هستین .. راه میرین .. محتاج کسی نیستین .. فکر کنید من هم مثل برادرتون بهتون میگم .. من ام اسم از یه نه شروع شد .. الان بعد ۱۲ سال هنوز ناراحتی ام اسی اون نه ای رو دارم میکشم که ۱۲ سال پیش شنیدم.. طرفتون شعورشو داشته باشه لیاقتتون رو داره ..نداشته باشه بهتره سریعتر کات بشه، متاسفانه در یک جامعه بسته ی جهان سوم داریم زندگی میکنیم چند روز پیش حالا رادیو داشت میگفت ۱۴.۵ ملیون کم توان وناتوان داریم ولی ..مملکتمون بالغ نشده رفتار درست داشته باشه ..ام اس چیه .. طلا و مس پخش میشه جایزه میگیره .......تو این فیلم و رسانه ی میلی که کمترین کارو نتونستن بکنن