•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 84
  • 85
  • 86(current)
  • 87
  • 88
  • ...
  • 429
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 43 رأی - میانگین امیتازات : 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ازدواج و ام اس
سلام
من سارا هستم.[/size] وقتی قضیه بیماریم رو فهمیدم که دانشجو بودم و تو خوابگاه زندگی می کردم. همه چیز خیلی سریع، عجیب و باور نکردنی بود. تنها رفتم ام آر آی دادم... و نتیجه تشخیص رو تنهایی از دکتر شنیدم... روزای سختی بود. جالب که بگم بعد از اینکه نتیجه ام آر ای رو خوندم ، اولین چیزی که تو ذهنم اومد این بود که ازدواج چی می شه، با اینکه اون موقع فکر می کردم ام اس یه بیماری کشنده و بسیار ناتوان کننده است بیشتر از سلامتی ام، فکر تنها موندن اوضاع روحیم رو به هم ریخته بود! ارزش های که باهاشون بزرگ شده بودم و اهمیتی که برای احساساتم قائل بودم در طول تمام سالهای نوجوانیم و جوانیم مانع این شده بود که رابطه احساسی با کسی داشته باشم و انگار تمام انرژیم رو برای یک نفر ذخیره می کردم. با شناختی که از خودم داشتم، مطمئن بودم همسر خوبی خواهم بود. در حالی که به پیشرفت تحصیلی و مها رت های دیگه خیلی اهمیت می دادم، اما شاید ازدواج و یه زندگی موفق بزرگترین هدفم بود. وقتی مبتلا شدم، درمونده شدم و حسرت روزایی رو که فرصت داشتم می خوردم! گاهی سر قبر بزرگترین رویاهام گریه میکردم ... اما ظاهر زندگیم خیلی عادی بود، کسی قضیه رو نمی دونست و من باید محکم می بودم ،همون سال دوره کارشناسی رو 7 ترمه تموم کردم و ارشد دولتی قبول شدم. من تسلیم نشدم، حالات روحی مختلفی رو تجربه کردم، تفکر مثبت رو تو خودم تقویت کردم و ازدواج حذف نکردم. اما چند وقت بعد فهمیدم این رویای من! به یه انتظار تبدیل شده و من از انتظار کشیدن متنفر بودم. تصمیم گرفتم که این تفکر همیشگیم رو که "هدف از زندگی کردن شاد بودن و رضایت درونی ست" به یه اعتقاد تبدیل کنم و رضایت از خودم با محبت کردن... می تونست تامین بشه و از ذخیره محبتم می تونستم به دنیا بدم. امروز اعتقادم اینه ، در لحظه زندگی می کنم و نگران نیستم، زندگی من امروز خالی از درد و ناتوانی و می خوام، پس می تونم همیشه خوب باشم. اهداف مادی و معنوی و درونی رو دنبال می کنم اما راستش دل کردن از رویایی که سالها بزرگش کردم کار ساده ای نیست. فکر کردم شاید اینجا پنجره ای باشه برای دادن پیام دوباره به هستی: من می تونم زندگی سرشار از محبت رو بسازم. زندگی ای که هر روز update میشه و رنگ تکرار و بی محبتی به خودش نگیره.
شاید داشتن یه دشمن مشترک! دلیل خوبی برای همراهی نباشه، اما می تونه یه نقطه آغاز برای شناخت بیشتر باشه.
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست جان من بی تو مباد جای تو
 تشکر شده توسط : fireboud
ازدواج کلمه بی مفهومه
وقتی که شنید ام اس دارم 4ماه بعد ازدواج کرد و رفت بی خداحافظی .با کسی که دوست میشی تا مشکلتو میفمن میذارن میرن پس در نتیجه بابا بی خیال ازدواج
سلام
من سارا هستم و مثل خیلی از شما ام اس دارم. وقتی قضیه بیماریم رو فهمیدم که دانشجو بودم و تو خوابگاه زندگی می کردم. همه چیز خیلی سریع، عجیب و باور نکردنی بود. تنها رفتم ام آر آی دادم... و نتیجه تشخیص رو تنهایی از دکتر شنیدم... روزای سختی بود. جالب که بگم بعد از اینکه نتیجه ام آر ای رو خوندم ، اولین چیزی که تو ذهنم اومد این بود که ازدواج چی می شه، با اینکه اون موقع فکر می کردم ام اس یه بیماری کشنده و بسیار ناتوان کننده است بیشتر از سلامتی ام، فکر تنها موندن اوضاع روحیم رو به هم ریخته بود! ارزش های که باهاشون بزرگ شده بودم و اهمیتی که برای احساساتم قائل بودم در طول تمام سالهای نوجوانیم و جوانیم مانع این شده بود که رابطه احساسی با کسی داشته باشم و انگار تمام انرژیم رو برای یک نفر ذخیره می کردم. با شناختی که از خودم داشتم، مطمئن بودم همسر خوبی خواهم بود. در حالی که به پیشرفت تحصیلی و مها رت های دیگه خیلی اهمیت می دادم، اما شاید ازدواج و یه زندگی موفق بزرگترین هدفم بود. وقتی مبتلا شدم، درمونده شدم و حسرت روزایی رو که فرصت داشتم می خوردم! گاهی سر قبر بزرگترین رویاهام گریه میکردم ... اما ظاهر زندگیم خیلی عادی بود، کسی قضیه رو نمی دونست و من باید محکم می بودم ،همون سال دوره کارشناسی رو 7 ترمه تموم کردم و ارشد دولتی قبول شدم. من تسلیم نشدم، حالات روحی مختلفی رو تجربه کردم، تفکر مثبت رو تو خودم تقویت کردم و ازدواج حذف نکردم. اما چند وقت بعد فهمیدم این رویای من! به یه انتظار تبدیل شده و من از انتظار کشیدن متنفر بودم. تصمیم گرفتم که این تفکر همیشگیم رو که "هدف از زندگی کردن شاد بودن و رضایت درونی ست" به یه اعتقاد تبدیل کنم و رضایت از خودم با محبت کردن... می تونست تامین بشه و از ذخیره محبتم می تونستم به دنیا بدم. امروز اعتقادم اینه ، در لحظه زندگی می کنم و نگران نیستم، زندگی من امروز خالی از درد و ناتوانی و می خوام، پس می تونم همیشه خوب باشم. اهداف مادی و معنوی و درونی رو دنبال می کنم اما راستش دل کردن از رویایی که سالها بزرگش کردم کار ساده ای نیست. فکر کردم شاید اینجا پنجره ای باشه برای دادن پیام دوباره به هستی: من می تونم زندگی سرشار از محبت رو بسازم. زندگی ای که هر روز update میشه و رنگ تکرار و بی محبتی به خودش نگیره.
شاید داشتن یه دشمن مشترک! دلیل خوبی برای همراهی نباشه، اما می تونه یه نقطه آغاز برای شناخت بیشتر باشه.
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست جان من بی تو مباد جای تو
 تشکر شده توسط : TootFarangi , paeeze , هانیه , naser_m , zaynab , نازلی , بی تـــا , hanie , sama , parvaneh , محمد ارجمند پور
(2011/08/02, 05:49 PM)7714 نوشته است: ازدواج کلمه بی مفهومه
وقتی که شنید ام اس دارم 4ماه بعد ازدواج کرد و رفت بی خداحافظی .با کسی که دوست میشی تا مشکلتو میفمن میذارن میرن پس در نتیجه بابا بی خیال ازدواج

بدون که خدا میخواد یه بهترشو بهت بده!!!!!agreement2
باور کن و ایمان داشته باش!!Wink
وقتی احساس میکنی داری به بن بست میرسی و زندگی خیلی تخیلی شده به یاد بیار که قبلا هم اینطوری شده بود ولی گذشت. این لحظات فرصتهایی برای بزرگ شدن هستند.icon_biggrin
من باحرفت مخالفم.همه هم اينطوري نيستن!با برخورديك نفرقضاوت نكن.اگرام اس هم نداشتي"شايدبعداطورديگه اي ازش ضربه ميخوردي!لياقتت رو نداشته!حتماشانس بهتري برات هست!شك نكن!
ام اس شانس زندگی خوب و حتی ازدواج رو از ادم نمیگیره.فقط باید ایمان به خدا وبزرگیش داشته باشی همین.باقی چیزا حرفه agreement2agreement2agreement2agreement2agreement2agreement2
نا امیدی و دید منفی بدترین چیزارو به دنبال داره
 تشکر شده توسط : نازلی , هانیه , سارا* , Prime , parvaneh , romina60
من به آمار زمین مشکوکم
اگر این سطح پر از آدم ها ست
پس چرا این همه دل ها تنها ست؟
شاه نشین چشم من تکیه گه خیال توست
جای دعاست جان من بی تو مباد جای تو
سلام.شايدبيماري شما شديد نباشه.من هم فقط اسم اين بيماري داشتم.موقع نامزديم هم اين بيماري كرفتم و به شوهرم هم كامل كفتم.حتي بخاطر اينده نامه نوشت و امضا كرد كه بااطلاع از بيماريم وهمه مسايل اينده ان تصميم به ازدواج كرفته فقط كفت به خانوادش نكيم اما حالاكه حالم خيلي د شده و نميتونم راه بروم و همه بيماري من رو فهميدن خانوادش به شدت ناراحتن و بدترين برخوردا با من دارند.شوهرم هم مثل اوايلنيستو حتي داروهامهم نميكيره.حتي بحث طلاق ميزنه و ميكه به راحتي بخاطر مريضي صعب العلاج طلاقت ميدم ودادكاه همه حق
به منميده بدون اينكه مهريت روبدم.واقعا ميتونه؟وكيلي هست به من كمك كنه و بكه ميتونه؟
کسی نیست بتونه به پویا کمکی کنه ینـــــــــــــــــــی؟؟angry
smile , be happy and enjoy life
غلط املایت اینجام سرایت کرده
کنک ...........یا کمک
میگم عذ اسابطح حی بگو نح
دوباره ادامه بده
 تشکر شده توسط : بی تـــا
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 84
  • 85
  • 86(current)
  • 87
  • 88
  • ...
  • 429
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان ازدواج یک ام اسی آذرستون 36 25,173 2020/07/18, 08:37 PM
آخرین ارسال: یاسمین123
  بیماری خود را قبل از ازدواج با همسر آینده مطرح کنید آیدا 35 10,719 2019/12/01, 08:57 PM
آخرین ارسال: آرزو
  نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج عمومهربان 76 43,401 2017/07/26, 09:57 PM
آخرین ارسال: famoon
Heart موافق و مخالف ازدواج shams_taban2000@yahoo.com 160 93,752 2017/07/12, 11:58 AM
آخرین ارسال: famoon
  آمادگی و شرایط مناسب برای ازدواج m_o 0 4,109 2013/02/01, 11:49 AM
آخرین ارسال: m_o



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
39 مهمان