•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 342
  • 343
  • 344(current)
  • 345
  • 346
  • ...
  • 429
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 43 رأی - میانگین امیتازات : 4.33
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ازدواج و ام اس
سلام به همه
خيلي دوست دارم توي اين بحث همه منو راهنمايي كنن و يه جورايي حس كنم كسي هست دركم كنه
راستش من 22 سالمه هفت ماه پيش رفتيم خواستگاري و از بد شانسي خب جواب منفي يه ضرب بهم دادن با خلقو خو و عقايد و كلا همه چيز موافق بودن فقط كار و سربازيم براشون مانع بود من دانشجوي سال سومم بعد ماجراي خواستگاري يه مدت خبري نبود تا خود شاهزاده روياي ما زنگ زد به گوشيم و با كلي زمينه چيني و قول از من كه منطقي باشم بهم جواب ردو جوري داد كه دستو پامو بست((از شدت علاقم آگاه بود))خلاصه منم تو شكه شدن بودم كه در صدد اصرار دوباره قرار شد كه ما بعد دو سال ولي اين بار با فارق التحصيلي بريم كه نا گهان بعد سه ماهو نيم يهو سرو كله اين بيماري براي نامزد من نمايون شدش خب من اطلاع نداشتم علم غيبم نداشتم ارتباطيم باهاشون نداشتم كه بخوام بفهمم ولي دلشوره ها و خوابام بي ربط نبود تو دوران تعطيلات ترمي بوديم بعد تعطيلات من هي گفتم يه چيزي هست ولي جواب اومد نه و همزمانش پا پس كشيدن بدون گفتن مسله بيماري بود
من نميذاشتم مسلما.....
ديگه مجبور شد بگه كه:باشه ميگم به شرطي قول بدي بري...باورتون نميشه منو مجبور كرد دست رو قرآن بذارم كه ميرم در عوض اون به من بگه چه اتفاقي براش افتاده((من دورش زدمevilgrin0039.gif دستم روي قرآن تماس نداشتhappy0065.gif))
بعد همه قسم خوردنا اينا رو شنيدم
موندن ما بعد اون قضيه خواستگاري توجيح نداشت شما هم تصميمتون بچه گانه بود نه من به درد شما ميخورم نه ميشه با هم باشيم
خب من مريضم يه مريضي اي كه سخت درمان ميشه نه نه درمان نداره ديگه هستش
من فقط اشك ميريختم گفتم چي سرطان؟؟گفت نه گفتم پس چي گفت خب يه مريضي ديگه چيا ميتونه بد باشه؟؟
گفتم ام اس يهو ديدم بد جور انكار كرد نه نه نه اصلا ام اس چي هست...ولي من فهميدم و گفت آره اينجور و اون جور الانم تو طول درمانم
اينم اضافه كنم وقتي كه گفت مريضم ديگه نوعشو قرار نبود بگه منم گفتم مهم نيس هرچي باشه من واسم همون آدم سابقي كيه كه مريض نشه همه مريضي دارن فقط اسمشو داروهاش فرق داره وقتي گفت ام اسه دلم ريخت،اولين بار بود با خنده داشتيم حرف ميزديم
حالا چند وقت از اون ماجرا ميگذره و ما هنوز تو كش مكش اينيم كه اون بگه برو من بگم نميرم و مي خوام بمونم و دوست دارم
حتي گاهي بهم توهين ميكنه كه...ولي بعدش معذرت مي خواد و ميگه بخدا صلاحتو مي خوام برو منم ميگم نه يه كلام چيزايي ازش ديدم كه مال اين دنيا نيس زميني نيس
اما الان ديگه تزريقاش تموم شده از سيستم برنامه غذاييش بي خبرم ولي ميدونم رعايت ميكنه لاغر شده كم حوصله كمي عصبي و زود خسته ميشه گاهي هم سرش گيج ميره و كلا با خودش لج داره به زور رو خودش فشار مياره
اينا رو كامل گفتم تا كامل بشنوم چيكار كنم؟؟؟
من نميذارم بره ولي الانم نميتونم با اين وضع كاريش كنم بايد زمان بگذره
اونم مدام خود خوري ميكنه و همش باهم سر اين قضيه كه نميشه زندگي كرد دعوا ميكنه يه جورايي بودنم به اين شكل كه هم بودن هم نبودن عذابش ميده هم عذاب وجدان هم عذاب روحي
حالا راهنماييم كنيد
من عاشقشم و فقط اونو ميخوام اين قضيه ها هم هستش ديگه
(2014/04/06, 11:08 PM)mahdimotamedi نوشته است: سلام به همه
خيلي دوست دارم توي اين بحث همه منو راهنمايي كنن و يه جورايي حس كنم كسي هست دركم كنه
راستش من 22 سالمه هفت ماه پيش رفتيم خواستگاري و از بد شانسي خب جواب منفي يه ضرب بهم دادن با خلقو خو و عقايد و كلا همه چيز موافق بودن فقط كار و سربازيم براشون مانع بود من دانشجوي سال سومم بعد ماجراي خواستگاري يه مدت خبري نبود تا خود شاهزاده روياي ما زنگ زد به گوشيم و با كلي زمينه چيني و قول از من كه منطقي باشم بهم جواب ردو جوري داد كه دستو پامو بست((از شدت علاقم آگاه بود))خلاصه منم تو شكه شدن بودم كه در صدد اصرار دوباره قرار شد كه ما بعد دو سال ولي اين بار با فارق التحصيلي بريم كه نا گهان بعد سه ماهو نيم يهو سرو كله اين بيماري براي نامزد من نمايون شدش خب من اطلاع نداشتم علم غيبم نداشتم ارتباطيم باهاشون نداشتم كه بخوام بفهمم ولي دلشوره ها و خوابام بي ربط نبود تو دوران تعطيلات ترمي بوديم بعد تعطيلات من هي گفتم يه چيزي هست ولي جواب اومد نه و همزمانش پا پس كشيدن بدون گفتن مسله بيماري بود
من نميذاشتم مسلما.....
ديگه مجبور شد بگه كه:باشه ميگم به شرطي قول بدي بري...باورتون نميشه منو مجبور كرد دست رو قرآن بذارم كه ميرم در عوض اون به من بگه چه اتفاقي براش افتاده((من دورش زدمevilgrin0039.gif دستم روي قرآن تماس نداشتhappy0065.gif))
بعد همه قسم خوردنا اينا رو شنيدم
موندن ما بعد اون قضيه خواستگاري توجيح نداشت شما هم تصميمتون بچه گانه بود نه من به درد شما ميخورم نه ميشه با هم باشيم
خب من مريضم يه مريضي اي كه سخت درمان ميشه نه نه درمان نداره ديگه هستش
من فقط اشك ميريختم گفتم چي سرطان؟؟گفت نه گفتم پس چي گفت خب يه مريضي ديگه چيا ميتونه بد باشه؟؟
گفتم ام اس يهو ديدم بد جور انكار كرد نه نه نه اصلا ام اس چي هست...ولي من فهميدم و گفت آره اينجور و اون جور الانم تو طول درمانم
اينم اضافه كنم وقتي كه گفت مريضم ديگه نوعشو قرار نبود بگه منم گفتم مهم نيس هرچي باشه من واسم همون آدم سابقي كيه كه مريض نشه همه مريضي دارن فقط اسمشو داروهاش فرق داره وقتي گفت ام اسه دلم ريخت،اولين بار بود با خنده داشتيم حرف ميزديم
حالا چند وقت از اون ماجرا ميگذره و ما هنوز تو كش مكش اينيم كه اون بگه برو من بگم نميرم و مي خوام بمونم و دوست دارم
حتي گاهي بهم توهين ميكنه كه...ولي بعدش معذرت مي خواد و ميگه بخدا صلاحتو مي خوام برو منم ميگم نه يه كلام چيزايي ازش ديدم كه مال اين دنيا نيس زميني نيس
اما الان ديگه تزريقاش تموم شده از سيستم برنامه غذاييش بي خبرم ولي ميدونم رعايت ميكنه لاغر شده كم حوصله كمي عصبي و زود خسته ميشه گاهي هم سرش گيج ميره و كلا با خودش لج داره به زور رو خودش فشار مياره
اينا رو كامل گفتم تا كامل بشنوم چيكار كنم؟؟؟
من نميذارم بره ولي الانم نميتونم با اين وضع كاريش كنم بايد زمان بگذره
اونم مدام خود خوري ميكنه و همش باهم سر اين قضيه كه نميشه زندگي كرد دعوا ميكنه يه جورايي بودنم به اين شكل كه هم بودن هم نبودن عذابش ميده هم عذاب وجدان هم عذاب روحي
حالا راهنماييم كنيد
من عاشقشم و فقط اونو ميخوام اين قضيه ها هم هستش ديگه
من نمیدونم چطور راهنمایت کنم ولی اگه با این نیت عاشقشی بهش ثابت کن تا پای مرگ باهاش میمونی به نظرم تو هم همون حقه خدشو بهش بزن وقرانو بیار تا باهم بهش قسم بخوریدازش بخواه به احترام قران قبولت بکنه توهم در عوضش براش تاریخ تولد سکه مهرش کن و داخل عقد نامه هم زمان عقد براش بنویس که با بیماری ام اس قبولش دارم مطمعن باش قبول میکنه خداهم به خاطر این نیت پاکت همیشه نگهدارته اومیدوارم همین جا بگی که ازدواجتون سر اومد وبه هم رسیدید
سلام.
همونطور که خودتونم گفتین شما فعلا هیچکدوم از شرایط ازدواجو ندارین و این طبیعیه که جواب نه بشنوین اما اگه فک میکنین واقعا به لحاظ روحی و عاطفی بهم علاقه مندین و روحیاتتون بهم میخوره و خانوادهها هم موافق این ازدواجن طوریکه با درنظر گرفتن تمام شرایط سخت پیش رو( سربازی، اشتغال، مسکن، خدای نکرده احتمال عود بیماری ایشون و ...) حاضرین تموم این سختیارو تحمل کنین و تا ابد باهم باشین به نظرم به تحملش می ارزه. اما اگه ممکنه شما با عود علائم ایشون جاخالی بدین یا ایشون با اومدن یه خواستگار با شرایط بهتر که ام اسشون رو هم میپذیرن شمارو فراموش کنن بهتره منصرف شین.
امیدوارم از حرفام نرنجین اما من خواستم واقع بینانه به قضیه نیگا کنین چون حالا فعلا اول راهین و همه چیو زیبا میبینین مسلما، من به شخصه تو این زمینه تجربه دارم و آقایی که بسییییییییییییییار ادعای عشقشون میشد با دیدن گزگز و ام ار ای و ... فرارو به قرار ترجیح داد، دیگران هم که جای خود دارنangry2. پس شماهم اول حسابی با خودتون خلوت کنین و ببینین ظرفیتشو دارین یا نه، اگه دارین که بسم الله و ایشالا که خوشبخت بشین اما اگه فک میکنین ممکنه کم بیارین اینجوری از اول کنار بکشین برا هردوتون هضمش آسون تره، بخصوص که خانوما برخلاف آقایون مسائل عاطفی رو خیلی سخت تر فراموش میکنن و اینجوری شما ضربه بدی به ایشون میزنین. البته اگه تصمیم به موندن گرفتین باید از وفای طرف مقابلتون مطمئن شین.
ایشالا که خیره. امیدوارم موفق باشینicon_question
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.
 تشکر شده توسط : leili-asmaneh , kohedard , همسر یک قهرمان
سلام
با حوصله تمام حرفاتو خوندم عشقت پاکه معلومه که دوسش داری اماباید با بیماریش کنار بیایی باید قبول کنی که شاید بعضی وقتا نتونه باهت بیاد بازار ٍپارک ،کوه یا حتی خونه فامیلتون اما من به این ایمان دارم اگه عشق تو بهش ثابت کنی بفهمه قلبا دوسش داری و هیچ وقت ترکش نمیکنی بهت جواب میده نی که ام اس داره زود رنجه حساسه نیاز به توجه و محبت داره نیاز به ارامش داره اگه مپل یه کوه استوار کنارش باشی سایه سرش حداقل از نظر عاطفی و احساسی بهت قول میدم بیماریش عود نکنه هرگز با امید به خدا شاید خوبم بشه از خدا میخوام به حق زهرای مرضیه به حق محسن 6ماهش ازدواج تون سر بگیره کنارش خوشبخت باشی اما بدون داشتن یه عشق واقعی ارزش داره که بعضی چیزارو نداشته باشی برادر خوبم icon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_questionicon_question
 تشکر شده توسط : kohedard , همسر یک قهرمان
به نظر من الان مسله بیماری نیست اصلا شما فکر کن ایشون این بیماری رو نداره شما شرایطت جوره؟ نیست دیگه حالا چه عجله ای واسه به هم رسیدن دارین؟ با هم دوست باشین روزای خوب بسازین و از لحظاتتون لذت ببرین در کنارش آروم آروم برنامه ریزی کارو زندگی هم بکنین این زو بازی کردن هم تعطیلش کنین ;-) همه چی رو بسپرین دست خدا هر چی پیش بیاد به ایشون هم روحیه بده بگو واسه زندگیش برنامه ریزی کنه درسشو بخونه کار هنری بکنه بره دنبال هرچی که بهش علاقه داره ام اس گرفته ایدز که نگرفته :-)
مرگ و زندگی در قدرت زبان است.
 تشکر شده توسط : مریم امیدوار , همسر یک قهرمان
سمیرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟از تو بعیده این حرفو بزنی...دوس باشین لذت ببرین ینی چی؟angry
نخیر...اگه راضی میشه برو بگیرش...اگه هم نه که نه...مگه دلو قلب ادم حراجه؟دوست باشن علاقه پیدا کنن و نشه ازدواج کنن چی؟دردش بیشتر از نه شنیدنهsad2sad2sad2sad2
چون میگذرد غمی نیست
 تشکر شده توسط : همسر یک قهرمان , مریییم , ms13
منم کاملا با مونا موافقم
فدات مریم جونمlove51
چون میگذرد غمی نیست
(2014/04/07, 12:15 PM)موناامیدوار نوشته است: سمیرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟از تو بعیده این حرفو بزنی...دوس باشین لذت ببرین ینی چی؟angry
نخیر...اگه راضی میشه برو بگیرش...اگه هم نه که نه...مگه دلو قلب ادم حراجه؟دوست باشن علاقه پیدا کنن و نشه ازدواج کنن چی؟دردش بیشتر از نه شنیدنهsad2sad2sad2sad2
موناااااااااااااااااااااااا جونم حواست کجاس؟؟؟ من کی گفتم دوس باشین، تو که میدونی من از بشدت مخالف این جور چیزام، لیلی گفته اینو و منم با کمال احترام با نظرش مخالفم

مریییم اقلا تو میگفتی من نگفتم اینوconfused
خدای درهای باز، خدای درهای بسته، ما را از این آستانه بگذران.
آخ آخ آخ ببخش سمیر جونم....
خب حالا از اول...
لیلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟از تو بعیده این حرفو بزنی...دوس باشین لذت ببرین ینی چی؟angryangryangryangry
نخیر...اگه راضی میشه برو بگیرش...اگه هم نه که نه...مگه دلو قلب ادم حراجه؟دوست باشن علاقه پیدا کنن و نشه ازدواج کنن چی؟دردش بیشتر از نه شنیدنهsad2sad2sad2sad2sad2
چون میگذرد غمی نیست
 تشکر شده توسط : سمیرا , ehsan 10054 , minoshka
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 342
  • 343
  • 344(current)
  • 345
  • 346
  • ...
  • 429
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  داستان ازدواج یک ام اسی آذرستون 36 25,195 2020/07/18, 08:37 PM
آخرین ارسال: یاسمین123
  بیماری خود را قبل از ازدواج با همسر آینده مطرح کنید آیدا 35 10,746 2019/12/01, 08:57 PM
آخرین ارسال: آرزو
  نحوه برخورد خانواده همسر پس از ازدواج عمومهربان 76 43,432 2017/07/26, 09:57 PM
آخرین ارسال: famoon
Heart موافق و مخالف ازدواج shams_taban2000@yahoo.com 160 93,876 2017/07/12, 11:58 AM
آخرین ارسال: famoon
  آمادگی و شرایط مناسب برای ازدواج m_o 0 4,115 2013/02/01, 11:49 AM
آخرین ارسال: m_o



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
7 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست