2011/07/02, 10:05 AM
سلام . امیدوارم که همه دوستام خوب خوب باشند . با امید و توکل و همت
من وقتی به خاطر مور مور شدن و گز گز شدن دست چپم رفتم دکتر ، دکتر با یک معاینه سریع برام ام آر آی نوشت . من ام آر آی را انجام دادم . بعد از اینکه از اتاق ام آر آی اومدم بیرون خانمی که ام آر آی را انجام میداد بهم گفت خانم شما مغز سرتون مشکل دارم اولش خندم گرفت گفتم چرا؟ گفت روی مغزتون پلاکه . من که یکی از علت های بیماری ام اس را دیدن پلاک روی مغز میدونستم شکه شدم اصلاً نمیدونستم چی بگم . از اتاق رفتم بیرون داداشم و یکی از دوستام با من همراه بودند . رفتم داخل اتاق کناری که لباس های بیرونم بپوشم برم خونه . یک خانمی سوال کرد ام آر آی شما خوب بود با شنیدن این حرف بغض گلوم ترکید و بلند بلند زدم زیر گریه . از اتاق اومدم بیرون دوست نداشتم به داداشم موضوع را بگم اما با دیدن اون و دوستم گریم گرفت و اونا از ماجرا باخبر شدن . با شنیدون این موضوع فکر میکردم که سریع فلج میشم . همش به بجه ها میگفتم خوب نگاه به راه رفتن من کنید و از این حرفا . ام آر آی را که به دکتر نشون دادم یک نگاهی به ام آر آی و یک نگاهی به من انداخت . به ش گفتم دکتر من میدونم چمه احتیاجی به توضیح نیست . گفت چیه ؟ خندیدم و گفتم هیچی . خدا را هزار مرتبه شکر الان روحیه خوبی دارم و همه چیز را قبول کردم و امیدم به خداست و مطمئنم که تنهام نمیذاره .
من وقتی به خاطر مور مور شدن و گز گز شدن دست چپم رفتم دکتر ، دکتر با یک معاینه سریع برام ام آر آی نوشت . من ام آر آی را انجام دادم . بعد از اینکه از اتاق ام آر آی اومدم بیرون خانمی که ام آر آی را انجام میداد بهم گفت خانم شما مغز سرتون مشکل دارم اولش خندم گرفت گفتم چرا؟ گفت روی مغزتون پلاکه . من که یکی از علت های بیماری ام اس را دیدن پلاک روی مغز میدونستم شکه شدم اصلاً نمیدونستم چی بگم . از اتاق رفتم بیرون داداشم و یکی از دوستام با من همراه بودند . رفتم داخل اتاق کناری که لباس های بیرونم بپوشم برم خونه . یک خانمی سوال کرد ام آر آی شما خوب بود با شنیدن این حرف بغض گلوم ترکید و بلند بلند زدم زیر گریه . از اتاق اومدم بیرون دوست نداشتم به داداشم موضوع را بگم اما با دیدن اون و دوستم گریم گرفت و اونا از ماجرا باخبر شدن . با شنیدون این موضوع فکر میکردم که سریع فلج میشم . همش به بجه ها میگفتم خوب نگاه به راه رفتن من کنید و از این حرفا . ام آر آی را که به دکتر نشون دادم یک نگاهی به ام آر آی و یک نگاهی به من انداخت . به ش گفتم دکتر من میدونم چمه احتیاجی به توضیح نیست . گفت چیه ؟ خندیدم و گفتم هیچی . خدا را هزار مرتبه شکر الان روحیه خوبی دارم و همه چیز را قبول کردم و امیدم به خداست و مطمئنم که تنهام نمیذاره .
رحمت اوست که پیوسته پناه من و توست .