2019/07/01, 11:20 AM
(2019/05/05, 09:01 PM)معصومه قربانی نوشته است: اونروز رفته بودم بیمارستان برای تزریق داروم ؛ تخت بقلیم یه خانمی بود که خیلی شاکی بود از مریضیش بعد کلی غر زدن و متقابلا لبخندای همیشگی من ، همسرش پرسید شما هم ام اس داری ؟ گفتم آره ، با تعجب دوباره پرسید ، گفتم آره والا ، گفت حتما تازه درگیر شدی گفتم نه داره میشه دو سال ، از اونور خانمه گفت به سر کارت که نگفتی ؟ گفتم چرا همون روز اول خلاصه لج شو خیلی با خنده هام درآوردم اول))منم ی معصومه ام بدون پیشوند و پسوند
آخرش گفت معلومه این مریضی هنوز اذیتت نکرده
گفتم والا بین خودمون بمونه من یه تعدادی پلاکم که دست و پا درآورده )))
انقدر برای خودت سختش نکن
چون واقعا سخت نیست
وقتی برای خودت سختش کنی و تو ذهنت خیلی تو موضع ضعف باشی آره شاید بخاطر مریضیت از کارت بیرونت کنن
یا نه انقدری با خودت و مهمون ناخونده ت تو صلح باشی که اطرافیانت خیلی وقتا یادشون بره تو ام اس داری !
من اون دختره که ام اس داره نیستم
من معصومه ام ؛ بدون پسوند و پیشوند
حمید مرسی که انقدر دلسوزی و به فکر بچه ها <3