2016/04/05, 10:43 AM
من تو این سالها خدا رو شکر قبولش کردم به کسی هم نگفتم که این بیماری را دارم البته بابام یه بیماری داشت که قبولش نداشت باهاش دوست نبود وهرجا می رفت در موردش حرف می زد وناراحت بود.حالا بنده خدا مامانم کافیه یه غریبه تر تو زندگیمون بیاد مثلا عروس خانواده و یه کمی من در موردش حرف بزنم.
عصبانی میشه واکنش نشون میده به من که دلم نمی خواد اصلا حرفشو بزنی و....از این حرفا.بهش میگم من حالا یه بار به این بنده خدا گفتم ولی حسا بی خلاصه مامان آمپر می چسبونه



عصبانی میشه واکنش نشون میده به من که دلم نمی خواد اصلا حرفشو بزنی و....از این حرفا.بهش میگم من حالا یه بار به این بنده خدا گفتم ولی حسا بی خلاصه مامان آمپر می چسبونه





به جهان خرم ازآنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست