اول تشکر کنم به خاطر مطرح کردن این موضوع
آدم گاهی دوست داره در موردش حرف بزنه به خصوص با کسایی که حرفت رو میفهمن
فقط ای کاش زیاد از کلمه ی تنفر استفاده نکنیم تاثیر بد میذاره روی روحیه ی آدم اگرچه واقعا نمیشه عاشقش بود...
من به خاطر عدم تعادل رفتم دکتر
تو این 5 ماه که تحت درمانم شکر خدا زیاد اذیت نیستم (البته با یکم بیخیالی) فقط ترس از آینده گاهی داغونم میکنه.
کاش هممون خیلی زود خیلی زود خوب بشیم
مریم جون من به اندازه ی همه ی بچه ها ازت تشکر میکنم
تازه واردم و به گفته ی خودت خاطرات بچه ها میتونه کمکم کنه.
بازم مرسی
آدم گاهی دوست داره در موردش حرف بزنه به خصوص با کسایی که حرفت رو میفهمن
فقط ای کاش زیاد از کلمه ی تنفر استفاده نکنیم تاثیر بد میذاره روی روحیه ی آدم اگرچه واقعا نمیشه عاشقش بود...
من به خاطر عدم تعادل رفتم دکتر
تو این 5 ماه که تحت درمانم شکر خدا زیاد اذیت نیستم (البته با یکم بیخیالی) فقط ترس از آینده گاهی داغونم میکنه.
کاش هممون خیلی زود خیلی زود خوب بشیم
(2010/07/31, 04:51 PM)maryamm نوشته است: ممنون از راهنماییتون
من تمامی ارسال های مربوط به اون تاپیک رو خوندم ولی بیشتر مربوط میشد به قبل از بیماری نه بعدش
فکر کنم متوجه منظور من نشدید
من خواستم دوستان بعد از بیماریشون رو بگن
مثلا تو اون تاپیک در مورد هزینه ها یا اینکه چه جوری با بیماریشون کنار اومدن
یا اینکه بیماریشون از چه نوعیه
یا موقع تشخیص تا الان چه حدی از علائمشون کاهش یا افزایش داشته
و خیلی از چیزای دیگه که به بعد از بیماری مربوط میشه
مریم جون من به اندازه ی همه ی بچه ها ازت تشکر میکنم
تازه واردم و به گفته ی خودت خاطرات بچه ها میتونه کمکم کنه.
بازم مرسی
با تو این تن شکسته داره کم کم جون میگیره..