ارسالها: 50
موضوعها: 5
تاریخ عضویت: Oct 2011
تشکر های اهدا شده: 143
تشکر های دریافت شده :209 بار در 47 پست
سال تشخيص بيماري : 1390
دكتر معالج : دکتر آدی بیک
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
یا من اسمه دوا و ذکره شفاء
تشکر شده توسط : | |
|
ارسالها: 518
موضوعها: 143
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 1625
تشکر های دریافت شده :3627 بار در 894 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر هرمز آیرملو
داروي مورد استفاده : مب ترا - Roche Pharma
محل سکونت : تبریز
همیشه صادق باشید. چیزی را پنهان نکنید و اگر رفتند و جواب منفی دادند، نترسید چون حتماً حکمتی در کار بوده است و خدا میگوید در چیزی که به نظر شما بد است، خیر نهفته است.
من هر بار که میگفتم اماس دارم همه میرفتند و خوب واقعاً دردناک بود برایم چون بار آخر واقعاً طرف گفت آی من عاشقم من الم من بلم و گریه کرد پشت تلفن و بعد گفت وای! من جواب مادرزن دختر دایی عروسمان را چی بدهم اگر بلند نشوی وسطی بازی کنی؟!!!
ولی وقتی به امیر گفتم و حتی خیلی هم تند و تیزش کردم و گفت مشکلی نیست همهاش میگفتم زرشک! اینم میخوات قالم بذاره، ولی مرد نیکی بود و تا حالا هم یکبار ندیدم و حس نکردم که کم بیاره در برابر مشکلاتم. صبور و صادق و قوی باشید و توکل کنید به خدا.
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
ارسالها: 1,146
موضوعها: 32
تاریخ عضویت: Aug 2009
تشکر های اهدا شده: 167
تشکر های دریافت شده :2748 بار در 1040 پست
سال تشخيص بيماري : ماه رمضان 1386
دكتر معالج : .....
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : یه جایی
خب ایشالله خوشبخت بشید ولی خب بله باید شناخت داشته باشه و دوستمون داشته وگرنه بی خیال ازدواج و ...
ارسالها: 2
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Dec 2011
تشکر های اهدا شده: 0
تشکر های دریافت شده :5 بار در 1 پست
سال تشخيص بيماري : 1385
دكتر معالج : 0
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
سلام دوستای مهربونم ام اس یه عارضه یا بیماری نیست یه امتحانه ومن مطمئنم که همه ما سربلند بیرون میایم خود من ازسال 85 ام اس دارم وخدا رو شکر تا الان مشکلی نداشتم وهفته ای یک بار سینوکس تزریق می کنم وان شاالله بعد ازاین هم نخواهم داشت جز خانوادم ودکترم کسی از این موضوع خبر نداره چون حوصله نگاهها وحرفهای مردم رو ندارم خیلی از موفقیت های زندگیم رو توی این سالها به دست آوردم ومن خودم که خیلی تغییر کردم از لحاظ فکر ونگاه به زندگی مثل یک تلنگر بود برام بچه ها راست می گن ما هیچ چی کم نداریم از مهربونی کار درس ازخیلی از دور وبری های خودم که خیلییییییی جلوترم خدا رو شکر با اینکه یه دخترم ![agreement2 agreement2](https://mscenter.ir/images/smilies/agreement2.gif)
اما در مورد ازدواج من الان 2 ماه نامزد کردم بعد ازچند جلسه صحبت به همسرم گفتم البته خاطره بدی داشتم چون ازبین تمام خواستگارم به 2 نفر گفتم که اولی قبول کرد ولی بعد از چند روز تماس گرفت وگفت پشیمونه به خاطر همین در مورد گفتن به همسرم مردد شدم با چند تا روانشناس صحبت کردم تنها یه نفرشون گفت نگو اما بقیه مثل من فکر میکردن ومنم گفتم وایشون قبول کرد اما گفت با دکترتون صحبت کنم یه روز با هم رفتیم وهر چی سوال داشت پرسید ودکترم هم عین واقعیت جواب داد اما پدرانه ![smiling smiling](https://mscenter.ir/images/smilies/smiling0.gif) وحالا هم خدا رو شکر روزای خوبی داریم صداقت از همه چی بهتره خدا بزرگه من کل زندگیم رو به خدا سپردم ان شا الله هرچی خیره برای هممون اتفاق می افته شک نکنید. مراقب خودتون باشید خیلی، تلاش کنید اما استرس نداشته باشید همتون رو دوست دارم
ارسالها: 218
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Nov 2011
تشکر های اهدا شده: 4637
تشکر های دریافت شده :2193 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
2012/05/02, 11:59 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/02, 12:07 PM، توسط شيدا رها.)
(2012/05/02, 09:26 AM)havaars نوشته است: همیشه صادق باشید. چیزی را پنهان نکنید و اگر رفتند و جواب منفی دادند، نترسید چون حتماً حکمتی در کار بوده است و خدا میگوید در چیزی که به نظر شما بد است، خیر نهفته است.
من هر بار که میگفتم اماس دارم همه میرفتند و خوب واقعاً دردناک بود برایم چون بار آخر واقعاً طرف گفت آی من عاشقم من الم من بلم و گریه کرد پشت تلفن و بعد گفت وای! من جواب مادرزن دختر دایی عروسمان را چی بدهم اگر بلند نشوی وسطی بازی کنی؟!!!
ولی وقتی به امیر گفتم و حتی خیلی هم تند و تیزش کردم و گفت مشکلی نیست همهاش میگفتم زرشک! اینم میخوات قالم بذاره، ولی مرد نیکی بود و تا حالا هم یکبار ندیدم و حس نکردم که کم بیاره در برابر مشکلاتم. صبور و صادق و قوی باشید و توکل کنید به خدا.![icon_question icon_question](https://mscenter.ir/images/smilies/icon_question.gif)
مي تونم بپرسم آشنايي شما چطوري بوده؟ فقط اين كه سنتي بوده يا نه. من فقط مي خوام بدونم همسر شما ابتدا چطوري شما رو شناخت كه پاي همه چي وايستاده؟ كه تفاهم داريد و ام اس در برايرش كوچيكه؟ از چه طريق؟ انقدر دوست داشتن بايد از يه جا شروع شده باشه.
اگه دوست داشتيد بگيد آشناي تون ابتدا چطوري بوده. خواستگاري سنتي بوده يا؟
نمي دونم تونستم منظورم رو بگم يا نه چون خودم تقريبا نفهميدم!
من خيلي سوال پرسيدم ولي سوال اصلي م اينه كه
همسرتون شما رو از كجا شناختند؟ كه ام اس ديگه براشون عاديه( اين دقيقا همون چيزيه كه مي خوام اگه مي شه بگيد)
تو خواستگاري سنتي كه تقريبا شناختي نيست. خواستگاري شما سنتي بوده يا شما رو از قبل مي شناختند؟ اگه آره از كجا؟
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!
تشکر شده توسط : | |
|
ارسالها: 518
موضوعها: 143
تاریخ عضویت: May 2010
تشکر های اهدا شده: 1625
تشکر های دریافت شده :3627 بار در 894 پست
سال تشخيص بيماري : 1380
دكتر معالج : دکتر هرمز آیرملو
داروي مورد استفاده : مب ترا - Roche Pharma
محل سکونت : تبریز
2012/05/02, 03:09 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/02, 03:15 PM، توسط havaars.)
من و شوهرم همدیگر را ندیده بودیم و فقط حدود یک سالی میشد که وبلاگهای هم را میخواندیم. فاصلهی اولین گفتگوی ما تا پیشنهاد ازدواج ایشان چند روز بود. موقع خواستگاری غیرحضوری من همه چیز را گفتم و حتی اغراقآمیز هم گفتم. دو هفتهی بعد ایشان آمدند تبریز ـ ایشان تهرانی بودند ـ و مرا با عصای سحرآمیزم دیدند. از صبح تا شب توی پارک بودیم و نهایت خستگی مرا از نزدیک مشاهده کردند و راه رفتنم را. خودم خواسته بودم بیرون همدیگر را ببینیم. تا کاملاً وضعیت مرا لمس کنند. ایشان برگشتند تهران و دو هفتهی بعد همراه خانوادهاشان آمدند و در عرض سه روز خواستگاری رسمی و عقد انجام گرفت.
فاصلهی زمانی آشنایی فراوبلاگی من و ایشان، تا عقدمان چهل روز طول کشید. بعد هم بعد از سه ماه تقریباً رفتیم زیر یک سقف زندگی را شروع کردیم ... سوال دیگری نبود؟!
یک روزی که در پارک با هم بودیم اصلاً خوش نگذشت!
مردم خیلی زننده و بد نگاه میکردند. منظورم به وضعیت راه رفتنم با عصا بود. بعد هم یکجایی که من روی چمنها نشستم، یکی از باغبانها به نگهبان پارک گفت کاریشان نداشته باش، مریضه! من حتی آن روز از زور استرس و فشار عصبی گریهام گرفت ... خیلی بد بود ... خجالت کشیدم کلی از امیر. دلم میخواست مثل چند سال قبلش تند راه بروم از پلهها بروم بالا و این نگاهها نباشند و این حرفها ...
مرا آفرید، آنکه دوستم داشت.
ارسالها: 471
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Aug 2011
تشکر های اهدا شده: 6698
تشکر های دریافت شده :4383 بار در 1017 پست
سال تشخيص بيماري : ۸۶
دكتر معالج : دکتر ترمه چی
داروي مورد استفاده : سینومر
محل سکونت : تهران
(2012/05/02, 07:59 AM)sohaa نوشته است: آرزو منم از اسن مشكلات داشتم... اي كاش ميگفتن تفاهم نداريم... گفتن نميتونيم با ام اسي ازدواج كنيم...
من كه از اول گفته بودم و گفتي من مشكي با ام اس ندارم... بيخود كردي اول ميگي مشكلي ندارم و بعد ميگي چوم ام اس داري نميتونم باهت ازدواج كنم...
از اين آدما متنفرم م م م م م م ...
ببین اینطور آدما مشکل شخصیتی دارن.خدا خیلی دوست داشته که نذاشته وارد زندگیت بشن
به یاد آرزوهایم سکوتی میکنم بالاتر از فریاد..
ارسالها: 218
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Nov 2011
تشکر های اهدا شده: 4637
تشکر های دریافت شده :2193 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
2012/05/03, 11:11 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/03, 11:12 AM، توسط شيدا رها.)
ممنون. نه سوالم همين بود و جوابش رو هم گفتيد.
خب اين جواب مي تونه نشون بده كه بايد اول كسي رو دوست داشت بعد ام اس ديگه مهم نيست.
ولي وقتي به كسي كه براي بار اول ديديد بگيد ام اس دارم آره مي ذاره مي ره. من اينجا تو اين انجمن چند جا خوندم كه با سرطان آدم ها مي ميرن يا عين اين جمله كه با سرطاني نمي شه زندگي كرد. خب من بنا به دلايلي اين ها رو شناختم و اگر كه كسي سرطان داشته باشه، اگر دوستش داشته باشم قبول مي كنم. يعني برعكس حرف شما چون سرطان رو مي شناسم.
چيزي كه هست و واقعيته اينه كه پدر و مادر تا يه موقعي همراه آدم هستن. نه هميشه. تنها زندگي نمي شه كرد.
و يه واقعيت ديگه اين كه دخترها حق انتخاب ندارند. شايد بايد ديده بشند. دختري كه سر كار نمي ره يا هيچ فعاليتي نداره هيچ حق انتخاب شدن هم نداره. اين يه واقعيته. حتي اگه بهترين باشه.
من يه پدر مجازي دارم! يه پدر محكم و مهربون. يه لينك مي ذارم براي دخترها. بخونيدش.
http://www.hamdardi.net/thread-229.html
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!
ارسالها: 562
موضوعها: 15
تاریخ عضویت: Feb 2011
تشکر های اهدا شده: 8772
تشکر های دریافت شده :11929 بار در 2632 پست
سال تشخيص بيماري : 1381
دكتر معالج : صحراییان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران - يوسف آباد
2012/05/03, 11:15 AM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2012/05/03, 11:16 AM، توسط ehsan 10054.)
یه نه بگو یه عمر راحت باش
...
تشکر شده توسط : | |
|
ارسالها: 218
موضوعها: 31
تاریخ عضویت: Nov 2011
تشکر های اهدا شده: 4637
تشکر های دریافت شده :2193 بار در 503 پست
سال تشخيص بيماري : -
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
(2012/05/03, 11:15 AM)ehsan 10054 نوشته است: یه نه بگو یه عمر راحت باش آخه اگه نه بگه كه شما پسرها تنها مي مونيد! اون وقت ممكنه بزنيد به كوه و بيابون!
من صبورتر از هر لحظه ای چشم به راه روزهای آینده ی نیامده ام!
|