وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: درد دل های مربوط به ام اس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49
خدا کنه این درمان جواب بده
اگگگر نشه باید پلاسما فرض کنم
sad
(2012/12/10, 04:05 PM)لیلی آسمانه نوشته است: [ -> ]بچه ها یه چند وقته دست چپم سره پام هم گز گز می شه گاباپنتین هم اثر نمی کرد دیشب دکترم قرص پرگابالین برام تجویز کرد فعلا تا 3 روز یکی صبح یکی شب ولی گیج گیجم کرده منگ منگم شماها تجربه ای راجع به این قرص دارین؟
من 5 ماه پرگابالین خوردم.بخاطر درد و گزگز دکترم بهم داد.
کمی درد و گزگزمو بهبود داد و نه حیلی
عوارض جانبیش خیلی برای من عالی بود.من لاغر بودم و هرکاری میکردم چاق نمیشدم با پرگابالین کم کم ده کیلو اضافه وزن پیدا کردم و از این بایت خیلی خوشجال بودم
دو سال تمام نیمه شب از خواب ناخواسته بیدار میشدم و تا دو سه ساعت خوابم نمی برد اما پرگابالین خوابم رو درست کرد
خیلی خوب بود تنها بدیش عدم تعادل من موقع راه رفتن بود.فیزیوتراپیامو عالی انجام میدادم و روی تخته تعادل خوب وایمیسادم اما باز هم موقع راه رفتن تعادلم بهم میخورد و مجبور بودم دستمو بگیرم به دیوار

اینا رو که به دکترم گفتم گفت خب قطعش کن
...

سلام دوستان
اختر جان ،ناراحت نباش ، این نیز بگذرد !
شما خودتون میتونید بتنهایی به دکتر مراجعه کنید یا نیاز به کمک دارید ؟
دوست عزیز ، اختر جان امیدوارم هر چه زودتر مشکلاتتون حل بشه . به نظر من مدیریت بیماریتون رو به شخصه به عهده بگیرید تا مجبور نباشد با پنهان کردن از همسرتون رنج عدم درک ایشون رو به مسائل اضافه کنید . شما اینجا تنها نیستید دوستان زیادی دارید که همراهتون هستن . اگه برای مراجعه به پزشک احتیاج به کمک دارید بگید تا در هر شهری هستید از بچه های سایت که نزدیکتون هستند کمک بگیریم . به نظرم تو این مرحله خودتون باید کمر همت ببندید و فعلا فراموش کنید که همسرتون باید همراه زندگیتون در هندل کردن مسائل بیماری باشه تا روزی که ایشون هم به درک درستی برسند . بازم می گم تنها نیستید و اینجا دوستان زیادی دارید .
(2013/05/02, 12:34 AM)اختر نوشته است: [ -> ]چرا من بايد به خاطر بيماريم كه خواست خدا بوده از طرف شوهرم كه مثلا نزديك ترين كس به منه تحقير بشم ، انقدر كه با اينكه دوباره دچار حمله شدم حتي نميخوام بهش بگم كه برم دكتر ، وقتي اون ديگه حتي حالم رو نميپرسه چطوري بهش بگم كه احتياج به دكتر رفتن دارم ؟ آخه خدا جون اين انصافه ؟ رنج و عذاب اين مريضي يه طرف ، بي كسي و بي همزبوني هم يه طرف ، خوش به حال شما كه لااقل وقتي بيماريتون واستون مشكل ايجاد ميكنه ميتونيد واسه يكي درد دل كنيد و يكي هست كه غصه تون را بخوره و به فكرتون باشه 

در اون باره که فکر میکنی ما کسی رو داریم که به درد دلمون گوش بده و تو نداری اشتباه میکنی
بقیه رو نمیدونم اما تنها جایی که به درد دل من گوش میده همین MScenter و تنها سنگ صبورهام همین دوستان هستن
واسه داشتن همین هم خدا رو شکر میکنم
من روزهای اول مریضیم رو مخفی میکردم
اما یه مدت که سرم رو بالا میگیرم و با افتخار میگم ام اس دارم
خیلی مشکلاتم کمتر شدن
به دنیا سخت نگیر
منم با بقیه بچه ها موافقم امیدوارم که، وقتی دوباره به اینجا سر زدی از خودت بیشتر بگی تا هر کسی می تونه تا جاییکه از دستش برمیاد همراهیت کنه که بار و فشار منفی این بیماری رو برات کمتر کنه.
سلام بچه ها
icon_questionicon_questionبعضی از خانواده بیماری ام اس را دست کم میگیرند.مثل جامع ما فقط تو سرمان میزنند؟خانواده من مرا اندازه یک ادم سالم از من انتظار داره؟Huhخانوم من نماز سروقت مجلسه سکینه اضغر کبرا ؟؟شبی هفصد صلوات با تصبیع به من که میرسد خسته با این حال دوستش دارم.بزکترین اسلحه برای خرافات اموزش وآگایی استicon_questionicon_question
چقــــــــــــد خوبه که آدم بنویسه و بعدن دوباره برگرده به نوشته هاشو اونا رو بخونه
پستای اول این تاپیکو من نوشتم . ولی هیچ وقت برنگشتم و نخوندمشون دوباره
خیلی خوب یادمه ، خیلی خیلی خیلی خوب ، که چی شد که این تاپیک وا شد و اون روزی که پست اولو نوشتم چه شبی رو گذرونده بودم
راستش دوباره که خوندمشون گریه ام گرفت
نه واسه سختی تجربه ای که پشت سر گذاشتم و نه بخاطر فشاری که بهم وارد شد
که بخاطر لحظه هایی که الان دارم و خیلی وقتا یادم میره چقد متفاوتن از اون وقتا و حالا که انقد خوبم کلی باید شکرگذار باشم
خدایا مرسیییییییییییییی
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49