وبسایت تخصصی ام اس سنتر | بیماری ام اس | مرجع تخصصی ام اس

نسخه کامل: درد دل های مربوط به ام اس
شما در حال مشاهده نسخه تکمیل نشده می باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49
خیلی ببخشیدا angryولی اون دکتربهتره بره غازبچرونه
سلام مریم جون
من اگه جای تو بودم اولین کاری که می کردم دکترمو عوض می کردم.angry2angry ناراحت پدر و مادرت هم نباش عزیزم اگه تو یه سری سختیها واسه اونا داری مطمئنا اونا هم یه سری سختی ها واسه تو داشتن که تو با سعه صدر تحمل کردی.هر اتفاقی تو زندگی آدم یه درسی داره.درس این اتفاق رو بفهم و ازش رد شو.تا سرما نباشه گرما معنی نداره تا شب نباشه روز چه معنی میده اینها متضاد هم نیستن مکمل همدیگه اند Rolleyes
خوشحال باش که پدرت زنده است و می تونی اشکشو ببینی می تونی ببینی که چقدر دوست داره rolleyes چقدر بهت عشق میده.ولی من 12 سالم بود که پدرمو از دست دادمmenولی هنوز پیشمه مواظبمه و واسم دعا می کنهevilgrin0039.gif
نگران نباش قربونت برمlove51leili_asemaneh@yahoo.com
لیلی جون متأسفم ازبابت پدرت عزیزم.آره حق باتوإ...پدرم برام بزرگترین حامیه وبودنش برام بزرگترین نعمته.به فکرعوض کردن دکترم هستم ولی اگه عوضش کنم بایدبرم یه شهر دیگه ،تازه فک کن که میگن تومازندران این بهترین دکتره...
لیلی جون واقعاً ناراحت شدم! انشاءالله که روحشون شاد باشه
پدر واقعاً یه نعمت بزرگه؛ بابام رو خیلی دوست دارم.
زمانی که تازه برای من تشخیص ام اس داده بودند واقعاً بابای من ناراحت بودند. البته جلوی من اصلاً ناراحتیشون رو بروز نمیدادند ولی بالاخره من میفهمیدم
بعدها از مامانم شنیدم که اون روزها هردوشون شب تا صبح تو فکر من بودند و بابام برای من اشک می ریختند! خود من که دیگه هیچی!!! شب تا صبح بیدار بودم و نقشه خودکشی میکشیدم! خدا منو ببخشه...
ولی کم کم همه با موضوع کنار اومدند و الآن خدا رو شکر یه زندگی آروم دارم
به اینکه بخاطر بیماریم چه چیزایی رو شنیدم و تحمل کردم و دم نزدم
ممنونم جای هست که درد دل کنیم برای هم من 5سال ام اس دارم خوبم سهسال پیش رفتم کربلا برگشتم بهترم شدم اما جدیدا زیاد که فعالیت میکنم پاهام بی رمق مشه کم کمی که استراحت میکنم بازجون میگیزم روز شنبه تولد پسرم بود من بودم و کلی کار از صبح که بیدار شدم شروع کردم کارامو انجام دادن من تنهام اخه 6ساله همسرم به رحمت خدا رفته فقط برا شاد کردن پسرم تمام رنج و سختی زندگی و این بیماری رو تحمل میکنم خیلی از شبا تو خلوتم گریه میکنم از تنهایی خسته شدم از نداشتن یه تکیه گاه یه غم خوار این بیماریم شده غول زندگیم هرکی پیشنهاد ازدواج میده نمیبینه که خوبم خودم کارامو انجاکم میدم 6سال باره این زندگی رو به دوش کشیدم تا اسم ام اس میاد وحشت میکنن به امید روزی که هیچ دختر یا سر زن یا مرد مبتلا به ام اس تنها نباشه یه غمخوار کنارشون باشه امین شرمندم با حرفام سرتون رو درد اوردم دلم خیلللللللللللللللی پره از روزگار sad
هی خدا بعضی وقت ها که دوستام تو مدرسه با هم حرف میزنن میگم چه قدر خوشن اینا به جشن تولد و سینما فکر میکنن منم به این که امروز باید ازطرف مدرسه برم دکترا و تا کی الاف باشم
راستی بچه ها من هرماه که میرم دکتر ازم میپرسه چطوری تقریبا همیشه گفتم گردن دردا دارم اکثرا دوز دارو هامو تغییر میداد تا این که این سری به جای آسنترا بهم دولکسی کپ داد شما ها میدونین واسه چیه ؟؟خواهش میکنم هر کی اطلاع داره صادقانه بگه
عزیزم تو به این فکر کن که بابت تمام رنج هایی که توی این دنیا میکشی توی بهشت بهت پاداش میدن(انشاالله)
خود من هم وقتی خودم رو با هم سن و سالانم مقایسه میکنم، خیلی تفاوتها می بینم! پس باید دل خودمونو با چیزهای بهتری خوش کنیم تا این مشکلات رو بتونیم تحمل کنیم. حتماً یه حکمتی توی همه این اتفاقات هستwink2

در مورد داروهات هم اطلاعی ندارم!
سلامicon_biggrin
از دیروز رون پای راست درد وحشتناکی داره و نمیتونم روش بایستم.الان 13 ساله ام اس دارم ولی این درد بی سابقه بودangry2
جای امپولم درد داره .با گرم نگه داشتن بهتر میشه ولی خوب نمیشهconfused2
چه کار کنم به نظر شما؟ینی بد تزریق میکنم که اینطوری شده؟icon_cry
سلام من تازه اومدم نمیدنم بحث شما درباره چی هست confused2 ولی اگه درد دل هست فقط باید بگم خدا باما بد کاری کرد امیدوارم نگین داره کفر میگه
صفحه ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49