2013/10/13, 12:45 PM
فقط بابا و مامان و یکی از حواهرام می دونن ....
اوایل برام خیلی اهمیت نداشت که کسی بدونه یا ندونه آخه من که از عمد این بیماری رو خودم نگرفته بودم ...... پیش اومده دیگه ......
ولی بعدش احساس کردم برای پدر مادرم مهمه که کسی ندونه .... مستقیم چیزی نمی گفتن ها ... ولی من از رفتارشون فهمیدم دوست ندارن کسی خبر دار بشه....
من هم به هیچ کس هیچی نگفتم ..... :|
اوایل برام خیلی اهمیت نداشت که کسی بدونه یا ندونه آخه من که از عمد این بیماری رو خودم نگرفته بودم ...... پیش اومده دیگه ......
ولی بعدش احساس کردم برای پدر مادرم مهمه که کسی ندونه .... مستقیم چیزی نمی گفتن ها ... ولی من از رفتارشون فهمیدم دوست ندارن کسی خبر دار بشه....
من هم به هیچ کس هیچی نگفتم ..... :|
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد