2013/09/14, 12:41 PM
همون روز که فهمیدم ام اس دارم به داداشام و خواهرم گفتم (با لبخند گفتما اصلا گریه نکردم) زنداداشم هم میدونه ولی اصلا به روم نمیاره
بابام خدابیامرز که هیچوقت نفهمید(خوب شد که نفهمید حساس بود رو بچه هاش خیلی غصه میخورد)
به یکی از دوستام هم همون روز اول که فهمیدم ام اس دارم گفتم (بخاطر ام اس پیش هیچکس اشک نریختم الا این دوستم که خیال میکردم آدم قابل اعتمادیه) ولی بعدا خیلی پشیمون شدم به موقعش برای خورد کردنم خوب از نقطه ضعفم استفاده کرد... و این شد که دیگه دم فروبستم و از ام اس به هیشکی نگفتم...
بابام خدابیامرز که هیچوقت نفهمید(خوب شد که نفهمید حساس بود رو بچه هاش خیلی غصه میخورد)
به یکی از دوستام هم همون روز اول که فهمیدم ام اس دارم گفتم (بخاطر ام اس پیش هیچکس اشک نریختم الا این دوستم که خیال میکردم آدم قابل اعتمادیه) ولی بعدا خیلی پشیمون شدم به موقعش برای خورد کردنم خوب از نقطه ضعفم استفاده کرد... و این شد که دیگه دم فروبستم و از ام اس به هیشکی نگفتم...
"یک راند دیگر مبارزه کن"
وقتی پاهایت چنان خسته اند که بزور راه میروی...
وقتی پاهایت چنان خسته اند که بزور راه میروی...