2013/09/13, 11:24 PM
اوووووو بیماری منو بگو کیا اطلاع ندارن دیگه ![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
از اول شروع ام اس در خودم، تاکید زیادی داشتم که کسی از بیماریم چیزی نفهمه و کاملا محتاط عمل می کردم و نمیخواستم کسی بدونه من به ام اس مبتلا شدم
حتی وقتی مجبور شدم از کارم به دلیل اینکه تشخیص ام اسم خیلی دشوار و وقتگیر بود استعفا بدم به همه گفتم کاری جایی برام پیش اومده و باید برم و شاید برگردم و اینا ... (خلاصه بیکار شدیم رفت)
یادمه به درمانگاه ام اس اهواز هم که ارجاعم دادن، از شانسه بدم، دقیقا همون روز دوربین صدا و سیمای استان اومده بود درمانگاه ام اس تا گزارش تهیه کنه.![confused2 confused2](https://mscenter.ir/images/smilies/confused10.gif)
منو میگی تا دیدم دوربینو میخواد بیاره سمته من، با عصبانیت
گفتم که آی آغا فیلم نگیر، میخواین رسوام کنین توی آشنا و فامیل؟
(خودم از حالاته اون روزم خنده م میگیره)
خلاصه اوضاعی داشتم اون روز با دوربین![fighting0030.gif fighting0030.gif](https://mscenter.ir/images/smilies/fighting0030.gif)
حالا این حدیث رو داشته باشین بریم ادامه ی داستان![Smile (52) Smile (52)](https://mscenter.ir/images/smilies/Smile (52).gif)
مامانم که فوت شد
میدونید که پیششون نبودم و وقتی رسیدم و دیدم خونه شلوغه گریه کردم و همش میگفتم غصه ی مریضیه من مامانمو دق داد(اون لحظه واقعا از لحاظ روحی حالی خیلی بد داشتم).
ملت هم مات و مبهوت که این دختر چشه
. خلاصه فهمیدن دیگه ![angry2 angry2](https://mscenter.ir/images/smilies/angry21.gif)
بله حدیث جان دیگه همه فهمیدن که ام اس داری
و اینجور شد اکثر قوم و طایفه و آشنا و شاید همسایه ها حتی، فهمیدن این دختر ام اس داره
دیگه برام اهمیتی نداره که کسی بدونه
فقط اینکه اهل فامیل جدیدا خیلی مخصوص و سفارشی جویای احوالاتم هستن و حالمو میپرسن
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
از اول شروع ام اس در خودم، تاکید زیادی داشتم که کسی از بیماریم چیزی نفهمه و کاملا محتاط عمل می کردم و نمیخواستم کسی بدونه من به ام اس مبتلا شدم
حتی وقتی مجبور شدم از کارم به دلیل اینکه تشخیص ام اسم خیلی دشوار و وقتگیر بود استعفا بدم به همه گفتم کاری جایی برام پیش اومده و باید برم و شاید برگردم و اینا ... (خلاصه بیکار شدیم رفت)
یادمه به درمانگاه ام اس اهواز هم که ارجاعم دادن، از شانسه بدم، دقیقا همون روز دوربین صدا و سیمای استان اومده بود درمانگاه ام اس تا گزارش تهیه کنه.
![confused2 confused2](https://mscenter.ir/images/smilies/confused10.gif)
منو میگی تا دیدم دوربینو میخواد بیاره سمته من، با عصبانیت
![angry angry](https://mscenter.ir/images/smilies/angry0.gif)
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
خلاصه اوضاعی داشتم اون روز با دوربین
![fighting0030.gif fighting0030.gif](https://mscenter.ir/images/smilies/fighting0030.gif)
حالا این حدیث رو داشته باشین بریم ادامه ی داستان
![Smile (52) Smile (52)](https://mscenter.ir/images/smilies/Smile (52).gif)
مامانم که فوت شد
![rolleyes rolleyes](https://mscenter.ir/images/smilies/icon_rolleyes.gif)
ملت هم مات و مبهوت که این دختر چشه
![icon_cry icon_cry](https://mscenter.ir/images/smilies/icon_cry.gif)
![angry2 angry2](https://mscenter.ir/images/smilies/angry21.gif)
بله حدیث جان دیگه همه فهمیدن که ام اس داری
و اینجور شد اکثر قوم و طایفه و آشنا و شاید همسایه ها حتی، فهمیدن این دختر ام اس داره
دیگه برام اهمیتی نداره که کسی بدونه
فقط اینکه اهل فامیل جدیدا خیلی مخصوص و سفارشی جویای احوالاتم هستن و حالمو میپرسن
![laughing3 laughing3](https://mscenter.ir/images/smilies/laughing21.gif)
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من