• 1(current)
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات : 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
چطور با عشق های شکست خورده کنار بیاییم؟
#1
چطور با عشق های شکست خورده کنار بیاییم؟
مجموعه: رازهای موفقیت

در این هنگام ممکن است احساس گناه کنید، تقصیر خود را بسیار بزرگتر از آنچه واقعا بوده ببینید، پر از خشم و نفرت شوید یا احساس بی ارزشی کنید.

وقتی شما در نامزدی تان شکست می خورید، یعنی سرمایه گذاری عاطفی روی فرد دیگر و انتظار آینده ای روشن در کنار او از بین رفته و بنابراین احساس فقدان حاصل از این قطع رابطه ها، شما را تا مرز افسردگی می برد. در این هنگام ممکن است احساس گناه کنید، تقصیر خود را بسیار بزرگتر از آنچه واقعا بوده ببینید، پر از خشم و نفرت شوید یا احساس بی ارزشی کنید.

کنار آمدن با این احساسات منفی کار ساده ای نیست و پشت سر گذاشتن آن تنها با تلاش مستمر به دست می آید. اینکه چگونه می توانید با چنین فقدان هایی کنار بیایید یا چگونه موضوع یا فرد مورد علاقه تان را فراموش کنید، به دیدگاه و نگرش خود شما بستگی دارد. در هر حال، اگر ناچار به کنار گذاشتن رابطه شده اید، پس چاره ای جز فراموش کردن ندارید، در غیر این صورت فقط خود را عذاب خواهید داد شاید بهترین باور شما در این مورد بعد از خداوند، گذر زمان باشد.

_ قبول کنید که موضوع را تمام شده بدانید. هر زمان به یاد نامزد سابق یا خاطراتی که با او داشته اید می افتید، در یک لحظه فکر خود را منحرف کنید و به خود فرمان «فکر بس» بدهید.

_ از اعضای خانواده تان کمک بگیرید و از آنها بخواهید بدگویی کردن از طرف مقابل را خاتمه دهند چون این بدگویی ها به هر حال شما را به یاد بدشانسی که داشته اید و اتفاق بدی که برایتان افتاده می اندازند.

_ اگر احساساتتان شما را از زندگی انداخته، می توانید موضوع را با روان شناس یا مشاور مطرح کنید.

_ گاهی با خودتان خلوت کنید و اگر مایل بودید وضعیت خود را بنویسید. نوشتن در چنین شرایطی برای عده ای بسیار کمک کننده است و در تخلیه عاطفی موثر است.

_ می توانید یک وبلاگ بسازید و عواطف منفی خود را در آن بنویسید. از این طریق به طور ناشناس عواطف خود را بروز داده اید و در عین حال فرصت دارید تا از نظرات کسانی که در موقعیت مشابه شما قرار داشته اند استفاده کنید. این وضعیت به تسکین شما کمک زیادی خواهد کرد.
ورزش را فراموش نکنید. در جمع دوستان بودن و روابط سالم دوستانه داشتن، چیزی است که شما را سرپا می کند. شنا، ورزش های جمعی و کوهنوردی بهترین گزینه هایی هستند که حتی اگر شده اجباری هم باید به آنها بپردازید

_ خود را شکست خورده تصور نکنید این تجربه پلی برای موفقیت های بعدی شما است که می تواند برای ساختن زندگی بعدی به شما کمک کند. آن هایی که در زندگی چیزی را از دست داده اند، ارزش زندگی را بهتر و بیشتر از دیگران می دانند.

_ در شرایط شما، افسردگی خیلی رایج است. سعی کنید تنها نمانید و تا حد ممکن در جمع ظاهر شوید، فعالیت های مورد علاقه تان را انجام دهید و به خودتان کمک کنید که به زندگی برگردید.

_ از گوش دادن به موسیقی های غمگین، شنیدن اشعار عاشقانه، خواندن داستان شکست خوردگان عاشق برای مدتی هم که شده دست بردارید. با نمک پاشیدن به زخم خود، مدام خودتان را ضعیف تر می کنید و قدرت بلند شدن را از خود می گیرید.

_ ورزش را فراموش نکنید. در جمع دوستان بودن و روابط سالم دوستانه داشتن، چیزی است که شما را سرپا می کند. شنا، ورزش های جمعی و کوهنوردی بهترین گزینه هایی هستند که حتی اگر شده اجباری هم باید به آنها بپردازید.

منبع : tebyan.net
ام اس شاید مسیر را برایمان ناهموار کند، اما مانع حرکتمان نخواهد شد
[تصویر:  1927b880db2a9f321.jpg]

 تشکر شده توسط : کارون , reach usa , elham 66 , visko , naarin.p , طوبا121 , farzaneh20 , پروانه , pariya1361
#2
من هرکاری میکنم یادش می افتم!! وقتی غذا میخورم وقتی ورزش میکنم وقتی میخوابم وقتی مسافرت میرم اگه 100 نفر هم کنارم باشن خیالش ولم نمیکنه !!کلا وقتی زندگی میکنم به یادشم !!وقتی فکر میکنم شاید یه روز فراموشش کنم قلبم میگیره

فقط شاید گذر زمان بتونه به فراموشی وادارم کنه
 تشکر شده توسط : paeazan , zohaa , pariya1361 , mohammadreza1369 , silent
#3
گفت وگو با دکتر محمود دهقانی، روانشناس بالینی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران

نویسنده: نسیم موسوی
عشق و فقدان دو روی یک سکه هستند. شکست و فقدان پیامد شایع بسیاری از عشق هاست و هزینه‏ای است که باید پرداخته‏ شود. این تجربه ها و واکنش‏هایی که آدم ها به آنها نشان می دهند، بخشی از تحول، تکامل و ذات زندگی است. شکست عشقی می تواند برای هر فردی ضربه‏ای بزرگ محسوب شود، ضربه‏ای که باعث می شود تا مدتی همه امیدها، آرزوها و رویاهایش را از دست بدهد و مدتی طول می‏کشد تا بتواند به کارکرد قبلی خود بازگردد.
Submit
با وجود اهمیت این موضوع و شیوع بالای آن بین جوانان، تاکنون پژوهش های بسیار کمی روی آن انجام گرفته است. در این باره با دکتر محمود دهقانی، روانشناس بالینی و عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران، که در زمینه روان درمانی شکست عشقی پژوهش گسترده‏ای انجام داده‏ است، هم صحبت شدیم.

در کار بالینی خود چقدر با افرادی برخورد کرده‏اید که به دلیل شکست عشقی که داشته‏ اند به شما مراجعه کرده اند؟
دلیل اینکه من سراغ این حوزه رفتم این بود که زمانی که در مراکز مختلف مشاوره دانشگاهی مثل دانشگاه تهران، پلی‏تکنیک و هنر کار می کردم، تعداد زیادی که اغلب شان خانم بودند را می دیدم که با علایم اضطراب، افسردگی و واکنش‏هایی که به فقدان نشان می دادند، مراجعه می کردند. این باعث شد تصمیم بگیرم روی این موضوع کار کنم و آن را به عنوان یک موضوع بالینی در نظر گرفتم که نیاز هست روی آن مداخلاتی صورت گیرد. باید اشاره کنم که ما فقط می توانیم بگوییم آقایان به دلایل متعدد کمتر جهت روان درمانی مراجعه می کنند و نمی توانیم بگوییم که شیوع این مساله در آنها کمتر است.

گاهی اثرات یک شکست عشقی آنقدر زیاد است که منجر به بروز سندرمی به نام «ضربه عشق» می شود. درباره این سندرم و نشانه های آن توضیح دهید.

اصطلاح سندرم را «ریچارد رُز»در سال 1999 مطرح کرد. وی تعدادی علایم خاص را در این افراد مشاهده کرده بود. خیلی ها نگاه منتقدانه‏ای به او دارند و می‏گویند شکست عشقی هم یک جور فقدان (loss) است و نمی توان آن را سندرمی جداگانه در نظر گرفت چون هنوز شواهد کافی برای آن نداریم. بعدها هم ندیدم که خیلی از این اصطلاح استقبال شود و در ادبیات پژوهشی، شکست عشقی را هم یک جور فقدان در نظر می‏گیرند.

در بعضی افراد این علایم بلافاصله بعد از فروپاشی رابطه شروع می شود و در بعضی با تاخیر. در خیلی ها هم ممکن است چنین واکنشی را نبینیم و راحت از کنارش بگذرند یا عملکردشان تنها برای مدت کوتاهی مختل شود. در این افراد طیف گسترده‏ای از علایم مانند اضطراب، افسردگی و گوشه‏گیری، بی‏قراری، پرخاشگری و سوءمصرف مواد را ممکن است ببینیم.

آیا این سندرم یا هر نامی که بر آن بگذاریم، می تواند عوارض خطرناکی هم داشته‏ باشد؟ مثلامنجر به خودکشی یا مرگ شود؟
این موضوع فرد به فرد متفاوت است. آن چیزی که به افراد ضربه وارد می کند، معنای این فقدان برای آنهاست. برای یک نفر ممکن است معنایش این باشد که: «خب، او نخواست با من باشد.» اما برای دیگری این معنی را می دهد که «چون من دوست‏داشتنی و خواستنی نیستم، نخواست با من باشد. من آدم بی‏کفایتی‏ هستم». اینها یک سری تصورات بنیادین هستند. اگر معنای نهفته‏ای که در ذهن فرد هست، با یک بار منفی و یک ارزیابی منفی درباره خود همراه باشد، وقتی جواب رد می‏شنود یا در یک رابطه شکست می‏خورد، این هویتش است که زیر سوال می رود. هرقدر هویت به شکل جدی‏تری زیر سوال رود، احتمالااین فرد بیشتر به هم خواهد ریخت.

اما اینکه چه نوع رفتاری نشان داده‏ شود، باز به شخصیت فرد برمی گردد. یک نفر ممکن است خیلی خشمگین شود و دست به یک‏جور دیگرآزاری بزند. کسی که حق تحکم و پرخاشگری به خود می دهد، مثل کسی که اسیدپاشی می کند، احساس استحقاق دارد و فکر می کند این حقش نبوده. اما یک نفر ممکن است کاملاافسرده و گوشه‏گیر شود یا خودکشی کند، که این خود می تواند دو دلیل داشته باشد: عده‏ای ممکن است احساس بی‏کفایتی و خواستنی‏نبودن کنند و فکر کنند «من آدم بی‏ارزشی هستم» و آنقدر این شکل بودن دردناک و رنج‏آور است که اقدام به خودکشی می کنند و این خشم معطوف به خودشان می شود. عده‏ای دیگر سعی می کنند با آسیب رساندن به خود، در طرف مقابل احساس گناه ایجاد کنند، یعنی این احساس ضعف و ناتوانی را دارند اما چون نسبت به طرف مقابل خشم دارند و نمی توانند این خشم را در یک رابطه مستقیم بروز دهند، سعی می کنند با آسیب رساندن به خودشان به طرف مقابل بگویند: حالاکه تو تصمیم گرفتی با من نباشی، من هم سعی می کنم با خودکشی‏ام داغی را به دل تو بگذارم و در تو احساس گناه ایجاد کنم.

چطور می شود که بعضی‏ها در برابر چنین ضربه هایی آسیب می‏بینند اما بعضی می توانند با موفقیت از آنها عبور کنند؟
همه آدم ها ذخیره‏ای از عزت‏نفس و احترام به خود دارند، یک خوددوست‏داری و عشق به خود کاملاسالم. اگر این احساس‏ها به شکل سالم و کافی در آدم ها وجود داشته باشد، وقتی یک تلنگر به آنها زده می شود، فرو نمی‏پاشند. ممکن است برای مدت کوتاهی به هم بریزند اما از پا درنمی‏آیند. اما وقتی کسی این ذخیره را ندارد و حسی که از خودش دارد مثبت نیست یا خیلی متزلزل است، با یک نه از طرف دیگران، این «حس از خود» زیر سوال می رود. میزان این ذخیره به گذشته افراد برمی گردد، به خانواده‏ای که در آن بزرگ شده‏اند، رابطه‏ای که با والدین و بقیه اعضای خانواده داشته‏اند و اجتماعی که در آن بزرگ شده‏اند. وقتی کسی عاشق می شود از طرف مقابل در ذهن خود چیزی را می‏سازد که دوست دارد و نمی تواند آنچه که طرف مقابل هست را ببیند. قطعا عشق‏های آتشین زاده چیزی است که عاشق ندارد و نه آنچه که واقعا معشوق دارد، بلکه آنچه تصور می شود معشوق دارد.

عده‏ ای معتقدند درمان این افراد شبیه درمان اعتیاد است، یعنی به کسی وابسته بوده‏ اند و حالاباید بتوانند دوری‏ اش را تحمل کنند. آیا واقعا این طور است؟ چه کمکی می توان به آنها کرد؟
شاید اعتیاد اصطلاح مناسبی نباشد. همه آدم ها به نزدیک‏ترین افراد زندگی‏شان وابستگی متقابل سالم (دلبستگی) دارند و این وابستگی بیمارگونه‏ نیست. همه ما وقتی نزدیک‏ترین آدم های زندگی‏مان را از دست می دهیم واکنش‏های سوگواری را تجربه می کنیم و این رفتار کاملاطبیعی است. اگر از واژه اعتیاد استفاده کنیم، جنبه کاملاسالم آن را نادیده گرفته‏ایم. بهتر است اسمش را یک شکل سوگواری بگذاریم. من به کرّات مراجعانی را دیده‏ام که از مرگ نزدیک‏ترین آدم های زندگی‏شان آنقدر به‏ هم‏ نریخته‏اند که از مرگ یا از دست‏رفتن شریک عشقی‏شان.

اما، کاری که باید انجام دهیم این است که به آنها فرصت دهیم بتوانند درباره احساساتشان، ناراحتی‏هایشان، یا خاطرات منفی و مثبتی که از آن آدم داشته‏اند صحبت کنند، گریه کنند و هیجانات شان را بروز دهند، چون اگر این احساسات بیرون ریخته نشوند، می توانند خاصیت مسموم‏کننده داشته باشند. آدم ها یک ظرفیت محدود از انرژی روانی دارند و وقتی کسی می‏میرد یا از دست می رود، سرمایه‏گذاری عاطفی که روی او کرده‏اند باید تا حدی از روی او برداشته شود تا فرد بتواند دوباره روی آدم های جدید سرمایه‏گذاری کند. در اینجا باز دو دیدگاه وجود دارد: یک دیدگاه این است که لازم است فرد تمام گره های عاطفی‏اش را به طور کامل از کسی که از دستش داده رها کند، این دیدگاهی است که روی استقلال شخص تاکید دارد. دیدگاه دیگر معتقد است لازم نیست شخص همه این گره های عاطفی را رها کند، بلکه کافی است بتواند دوباره با آدم های جدید وارد ارتباط شود و در حد محدودی، در دنیای درونی خودش، همچنان با آن شخصی که از دست رفته یک اتصال عاطفی داشته باشد. این هم می تواند یک سوگواری سالم باشد.

تفاوت مهم بین سوگواری برای یک فرد از دست رفته و چنین شکست‏هایی این است که وقتی کسی می‏میرد، اطرافیان در کنار ما هستند و کمک می کنند از این مرحله عبور کنیم، اما در شکست‏های عشقی، فرد اطرافیانش را چندان مطلع نمی کند. وجود شبکه حمایتی مناسب در اطراف فرد، چقدر موثر است؟
این موضوع خیلی مهم و تعیین‏کننده است. در مقیاس وسیع ممکن است خیلی ها مطلع نشوند و شخص به کسی نگوید که چنین اتفاقی برایش افتاده، چون فکر می کند اگر بگوید واکنش خوبی نشان داده نمی شود، درکش نمی کنند و ممکن است شروع به سرزنش و نصیحت کردن کنند. پس احتمالاترجیح می دهد سکوت کند. اتفاق دیگری که می‏افتد این است که اطرافیان شروع می کنند به گفتن اینکه تو از او بهتری، تو از او سرتری و شروع می کنند به نصیحت و پند و اندرز که طرف مقابل آدم بدی بوده. مساله اصلااین نیست که آن آدم خوب بوده یا بد، بلکه مهم این است که این شخص کسی را دوست داشته و او را از دست داده. نباید اشتباه کنیم، موضوع حجم وسیع عواطف و احساس دوست داشتن است و نه خوب و بد بودن کسی. اینها بحث‏های منطقی هستند که در یک موقعیت عاطفی و در یک بحران عاطفی کمکی نخواهند کرد، مثل اینکه یک نفر فقط فرانسه بلد باشد و با او آلمانی حرف بزنیم. شبکه اجتماعی که دور این شخص است، دوستانش یا هرکس دیگری، اگر بتوانند ناراحتی او را بفهمند و درک کنند مفید خواهد بود.

در خیلی از مواقع دیده‏ام که نه تنها اطرافیان، بلکه خود این افراد هم شروع می کنند به سرزنش کردن خود که «این رابطه به درد من نمی‏خورد، چرا واردش شدم؟». من معتقدم که تنبیه و سرزنش خود، کمکی به فرد نمی کند و به ارتقای بهداشت روان منجر نخواهد شد. فراموش نکنیم که نه تنها حق اشتباه داریم بلکه اشتباه اجتناب‏ناپذیر است، موضوع فراتر از حق داشتن است.

آیا باید توقع داشت که این قضیه سریع حل شود؟
در افراد مختلف متفاوت است. ممکن است برای یک نفر یک ماه طول بکشد و برای دیگری یک سال و گاهی بیشتر. اما در فقدان، انتظار می رود بعد از یک ماه شخص کم‏ کم کارکردهای طبیعی خود را شروع کند، مثل خواب و غذاخوردن و رفت‏وآمد معمول. اگر کسی در یک دوره زمانی طولانی و بعد از چند ماه نتوانست با این مساله کنار بیاید نیاز به مداخله پیدا می کند. باید به یک روانشناس، روانپزشک یا مشاور مراجعه کرده و کمک بگیرد.

چه موقع شخص می تواند یک رابطه جدید را شروع کند؟ به نظر می رسد بعضی افراد هیچ‏وقت نمی توانند تنها بمانند و فورا از یک رابطه به رابطه بعدی می روند و خودِ این برایشان مشکل‏ساز می شود.

این موضوع بستگی دارد به اینکه رابطه چقدر جدی و عمیق و عاطفی بوده. مسلم است وقتی کسی دو سال رابطه‏اش را ادامه داده و قرار بوده ازدواج کند، قطع آن برایش مثل این است که پدر یا مادرش را از دست داده باشد. ما به محض اینکه کسی همسرش را از دست داد به او پیشنهاد نمی کنیم برای اینکه تنها نباشد برود ازدواج کند. شخص نیاز به زمان دارد که این برای هرکس فرق می کند. مهم این است که شخص بتواند به شکل موثری برای کسی که از دست داده سوگواری کند و با نبودن او کنار بیاید. کمترین زمانی که ما پیشنهاد می کنیم، حدود شش ماه است. مهم این است که شخص نباید کسی را جایگزین دیگری کند. هیچکس نمی تواند جای دیگری را به طور کامل پر کند.

افرادی هم هستند که به لحاظ منطقی به این نتیجه رسیده‏ اند که طرف مقابل برای آنها مناسب نیست اما به لحاظ عاطفی نمی توانند خود را از رابطه بیرون بکشند. آیا این افراد باید سعی کنند رابطه را قطع کرده و تمام نشانه های آن فرد را از بین ببرند؟
پیشنهادی که ما می دهیم کمی متفاوت است. آدم هایی که سعی می کنند به گونه‏ای منطقی با یک داستان عاطفی برخورد کنند، احتمالابه شکل موثری به آن موضوع و به احساساتشان نپرداخته‏اند. اگر کسی به خشمی که در رابطه با فرد مقابل دارد نپردازد، یا سعی کند به طور منطقی خودش را متقاعد کند که خشمگین نباشد، به احتمال زیاد روی خشمش کنشی انجام می دهد. این خیلی مهم است که آدم ها علی‏رغم اینکه سعی می کنند یک دیدگاه واقع‏بینانه و منطقی داشته باشند، که آیا یک رابطه مفید است یا آسیب‏زننده، بتوانند به خود بگویند: این درست که شاید این آدم مناسبی برای من نباشد اما من او را دوست دارم. شخص باید بتواند به احساسات خود نسبت به طرف مقابل بپردازد.
این به معنی آن نیست که حتما باید با او بماند یا ازدواج کند، بلکه باید بتواند احساساتش را ببیند، انکار نکند، درباره‏اش صحبت کند و به خود حق بدهد که دلتنگ باشد. پرداختن به احساسات باعث می شود کمتر درباره آنها اقدامی انجام دهیم. این ظاهرا یک پارادوکس است در حالی که این طور نیست. در یک مثال ساده، اگر یک مادر خشمش را نسبت به بچه‏اش نادیده بگیرد و سعی کند آن را انکار و سرکوب کند، احتمال اینکه در جایی آن را بروز دهد بیشتر از مادری است که خشمش را نسبت به بچه‏اش می‏بیند و می‏پذیرد. این مادر به احتمال بیشتری خواهد توانست خشمش را مدیریت کند.

وقتی شخص نمی تواند یک رابطه را قطع کند، باید بررسی کند که این رابطه برایش چه معنایی دارد و چه چیز این از دست‏ دادن برایش سخت است. هر رابطه‏ای تا زمانی ادامه پیدا می کند که کارکردی داشته‏باشد و نفعی به فرد برساند، وگرنه به شکل اجتناب‏ناپذیری قطع می شود. ممکن است چیزی که یک فرد از رابطه می‏گیرد کنترل‏شدن باشد، شاید برای او معنایش این است که چون مرا دوست دارد کنترلم می کند، یا به این شکل دارد به من توجه می کند. باید ببینیم چگونه عشق و کنترل با هم پیوند یافته‏اند. فرد باید به این موضوع بپردازد که اگر دلتنگ می شود، این دلتنگی از کجا می‏آید؟ این رابطه دارد برای او چه کار می کند؟ جمله‏ای که می توانم بگویم این است که تحلیل، فرشته ویرانگر عشق است. اگر فرد بتواند به اندازه کافی به این حس‏ها و رویا‏ها و خیالپردازی‏هایش بپردازد، این تحلیل‏کردن می تواند کاملاترمیم‏کننده و تسهیل‏گر باشد و درد فقدان را قابل‏تحمل ‏کند. اگر بدانیم چرا یک فشار را تحمل می کنیم، این فشار قابل‏تحمل‏تر می شود و می توانیم مداخله موثرتری کنیم. به قول ویکتور فرانکل: «کسی که چرایی برای زندگی دارد، می تواند با هر چگونگی بسازد».

خود فرد به تنهایی می تواند این تحلیل را انجام دهد؟
نه، مسلما کار خیلی سختی است، هیچ وقت نمی توانیم با یک دوربین خطای همان دوربین را بگیریم. به میزانی که این موضوع برای فرد وخامت پیدا کند، لازم است شخص بتواند با کسی حرف بزند و قطعا لازم است آن آدم یک متخصص باشد، روانشناس یا روانپزشک یا هرکسی که در سیستم سلامت روانی کار می کند.

و صحبت پایانی.
زندگی انسان در ذات خود مملو از تجربه های عشق و فقدان است. طبیعت یک ذات تخریب‏کننده و ترمیم‏کننده دارد. شاید بهتر باشد که ایمان بیاوریم به دستان بیرحم اما شفابخش طبیعت. عشق و فقدان در معنای گسترده تر، اجتناب‏ناپذیرترین بخش تجربه انسان بودن است، برای مثال آن گونه که اجتناب‏ناپذیر بودن عشق به زیبایی توسط سلطان غزل حافظ به تصویر کشیده شده است:
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم/ نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
و یا آن گونه که اجتناب‏ناپذیر بودن فقدان، توسط استاد سخن سعدی ترسیم شده است:
شراب‏خورده ساقی زجام صافی وصل/ ضرورت است که دردسر خمار کشد
تو
ملــودی کـدام تــرانــه ى عـــاشقــانــه ای کــه تمـــام اشتيـــاقــم بـــر وزن نگـــاهت شعـــر مـى شــود..
 تشکر شده توسط : kaveh_plus , mari , پروانه , سورنا , نارنجی مدرسه موشها , shahrzad.s , nazanin200312 , Dina , pariya1361 , alireza1111
#4
يك كلام ختم كلامSmile (52)
وقتي دلت يه جايي گير باشه كل زندگيت رو نخ كش ميكنهrolleyes
در این خاک, در این خاک
در این مزرعه ی پاک
به جز عشق, به جز مهر
دگر بذر, نَکاریم...!
 تشکر شده توسط : سورنا , naarin.p , shahrzad.s , نارنجی مدرسه موشها , zohaa , hyd69hyd , pariya1361 , A.Kh
#5
زندی کن هرچنددلیلی برایش نمیبینی.....شایدتودلیل زندگی دیگری باشیHeart
عید من آن روزی است که زحمت یک سال دهقان، شام یک شب پادشاه نباشد!
 تشکر شده توسط : naarin.p , نارنجی مدرسه موشها , nazanin200312 , pariya1361 , mohammadreza1369 , MFhealth
#6
زخمی که شکست عشقی بر دل میگذارد خیلی کاری وعمیق است و شاید کمرنگ بشه ولی هیچ وقت از بین نمیرهsad2
سرنوشت را کی توان از سر نوشت......
 تشکر شده توسط : پروانه , naarin.p , pariya1361 , Yekta110
#7
(2013/07/23, 02:44 PM)shahrzad.s نوشته است: زخمی که شکست عشقی بر دل میگذارد خیلی کاری وعمیق است و شاید کمرنگ بشه ولی هیچ وقت از بین نمیرهsad2
چرا از بین میره فقط نیاز به زمان داره (شاید زمان زیاد بخواد ولی از بین میره)
زندگی مثل یه لیوان پر از آب ولی ترک خورده است
آب رو بخوری تموم میشه --- آب رو نخوری حروم میشه
 تشکر شده توسط : naarin.p , Maz , hadisss , مریم 1361 , pariya1361 , mohammadreza1369
#8
(2013/07/23, 02:50 PM)kaveh_plus نوشته است:
(2013/07/23, 02:44 PM)shahrzad.s نوشته است: زخمی که شکست عشقی بر دل میگذارد خیلی کاری وعمیق است و شاید کمرنگ بشه ولی هیچ وقت از بین نمیرهsad2
چرا از بین میره فقط نیاز به زمان داره (شاید زمان زیاد بخواد ولی از بین میره)

به شرطی که درست برخورد کنیم باهاش؛ نبش قبر خاطرات قدیمی باعث میشه فقط زخم عمیق تر بشه؛ باید با این حقیقت روبرو شد که اگر عشقی بود ؛ به جدائی و خیانت نمی انجامید
تو
ملــودی کـدام تــرانــه ى عـــاشقــانــه ای کــه تمـــام اشتيـــاقــم بـــر وزن نگـــاهت شعـــر مـى شــود..
 تشکر شده توسط : shahrzad.s , نارنجی مدرسه موشها , Dina , kaveh_plus , pariya1361 , Yekta110
#9
من تجربه خودم را گفتم rolleyesدرضمن فکر میکنم آقایون همیشه راحتتر با ابن مسائل کنار میان چون منطقی تر هستن ولی خوب ما حساس تریم و عاطفی ترsad2
سرنوشت را کی توان از سر نوشت......
 تشکر شده توسط : نارنجی مدرسه موشها , naarin.p , طلایی , pariya1361
#10
(2013/07/23, 03:02 PM)shahrzad.s نوشته است: من تجربه خودم را گفتم rolleyesدرضمن فکر میکنم آقایون همیشه راحتتر با ابن مسائل کنار میان چون منطقی تر هستن ولی خوب ما حساس تریم و عاطفی ترsad2

عزیر دلم حیف این چشما نیست که اشک توش جمع بشه؛ خب ما که محکوم به احساسی رفتار کردن نیستیم . ما هم یاد بگیریم مثل آقایون منطقی برخورد کنیم. به قول یه دوست عزیز evilgrin0039.gif
تو
ملــودی کـدام تــرانــه ى عـــاشقــانــه ای کــه تمـــام اشتيـــاقــم بـــر وزن نگـــاهت شعـــر مـى شــود..
 تشکر شده توسط : shahrzad.s , pariya1361
  
  • 1(current)
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 11
  • بعدی 


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  کنار اومدن با ام اس zahra k 38 20,683 2019/12/31, 08:58 PM
آخرین ارسال: زهراخانم
  چطور جبران کنم kamyab 20 13,774 2015/03/28, 11:09 PM
آخرین ارسال: sajede
  شکست را خوب قورت دهید paeazan 0 2,365 2013/09/15, 10:34 AM
آخرین ارسال: paeazan
  چطور ارتباطات آسیب دیده یا قطع شده را بهبود بخشیم؟ شهرزاد 2 3,137 2012/05/25, 02:55 PM
آخرین ارسال: پویش



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان

علت بوجود آمدن بیماری ام اس چیست