2013/10/10, 06:38 PM
دکتر صحراییان توی بیمارستان سینا خیلی حالم بد شد نمیخواستم قبول کنم
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
|
||||||||||||||||||||||||||||||
2013/10/10, 06:38 PM
دکتر صحراییان توی بیمارستان سینا خیلی حالم بد شد نمیخواستم قبول کنم
2013/10/11, 01:23 AM
اولین بار یه دکتر داخلی مشکوک به ام اس شد ومن رو به متخصص معرفی کرد من از روی نامه ای که به دکتر نوشته بود متوجه شدم وچون در بیمارستان اموزشی بستری بودم همه چیز رو فهمیدم وخودم برای همه توضیح میدادم که ام اس چیه اخه اون وقتها مثل الان ام اس مد نبود
2013/10/11, 11:21 AM
وقتی جواب ام آر آی رو بردم پیش دکتر در عرض 30 ثانیه بی درنگ برام 12 تا کورتون نوشت و چیزی نگفت
خواهرم که پزشکه جواب رو دید و اصلا حواسش نبود من خواهرش هستم مثل وقتی که داره با همکارش مشورت می کنه گفت توی ریپورت نوشته مشکوک به ام اس بابام سریع ورق رو از دستش گرفت بهش گفت تو که هنوز جوجه دکتری من بودم که با بهت بهشون نگاه می کردم از اون موقع تا یک هفته روزی 2 با باید می رفتم بیمارستان هر بار 2 ساعت زیر سرم بودم ... هر دفعه هم به خاطر نازک بودن رگ هام مجبور می شدن 2 بار سوزن رو بزنن تا یکیش بگیره .... هر کسی می یومد سرم رو برام وصل کنه می پرسید ام اس داری؟؟ بابام هم سریع می گفت نه یه التهاب جزءیه پدرم نمی ذاشت با بیمارای دیگه که میومدن اونجا کورتون می زدن حرف بزنم جون می دونست اونا ام اس دارن وقتی کورتونا تموم شد رفتیم پیش دکتر اونجا بود که دیگه خودم به دکتر گفتم : از اینکه باهام صادق نیستین دارم عذاب می کشم ...هم شما هم بابام!! راستشو بگید مشکل من چه ربطی به ام اس داره ؟؟ دکتر باز هم اعتراف نکرد و گفت ام اس یکی از گزینه های مشکوکه بالاخره من که فهمیدم ام اس دارم ولی اعتمادم رو به همه ی دکترا از دست دادم ....
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید برد
من تا چند ماه خودم میدونستم فقط اونم از طریق سرچ تو گوگل متوجه شدم بعدش رفتم دکتر
و بعد تمام ازمایشات و ام ار ای موقعی کع برای پالس کرتون بستری شدم به خونوادم گفتم (2013/10/16, 04:38 PM)zhilaps نوشته است: من تا چند ماه خودم میدونستم فقط اونم از طریق سرچ تو گوگل متوجه شدم بعدش رفتم دکتر جای اینکه دکترم یا خونواده ام به من بگن ام اس دلری من رفتم به اونها خبر دادم ام اس دارم
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
2013/10/16, 04:57 PM
دقیقا خرداد بود امتحانای ترم دو میخاست شروع بشه تو فرجه ها بودم
دکتر داخلی مشکوک بود سریع نوشت ام ار ای مامان بابام زودتر فهمیدن اولش خوشحال بودم چون امتحانام کنسل میشد ولی بعدش فهمیدم چه بر سرم اومده
اسم زیبای اباالفضل
نمک زندگیمونه
من دبیرستان بودم ما رو بردن میدون تیر رفتیم برای تیراندازی زمانیکه برگشتیم هممون تو گوشامون صدای وز وز افتاده بود مال همه بعد از یک روز خوب شد ولی مال من هر روز بدتر و بدتر میشد تا حدی رسید که رفتیم دکتر گوش و حلق و بینی دکتر گفت از شدت صدای انفجار دیگه این صداها تو گوشت خواهد موند و تا آخر عمرت همین جوری خواهی بود منم گفتم دست شما درد نکنه / خلاصه بعد از دو روز چشمام سفید دید و همین طور ادامه پیدا میکرد رفتیم چشم پزشکی گفت چشمات سالمه باید بری مغزو اعصاب رفتم و شبانه بستری شدم و ام.آر.آی و تشخیص ام.اس بعدشم بعد از یک هفته بستری و پالس تراپی خوب شدم . الانم در خدمت شما و دانشجوی نرم افزار
از ديروز بياموز، براي امروز زندگي كن و به فردا اميد داشته باش
2013/10/17, 12:30 PM
دکتر مغز واعصاب برام نوار عصب چشم نوشت. اما خودش هنوز نگفته بود ام اس دارم. تو کلينيک نوار عصب، از دکتر مربوطه پرسيدم اونم با اصرار من گفت ام اس دارى. با مامانم مات ومبهوت شديم يه مدتى تو خىابون قدم زديم و... تاچند ماه مبهوت
به جهان خرم ازآنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
2013/10/17, 02:29 PM
دلم گرفت,درست مثل اولین روز مدرسه
تنهــآ چیزی ڪـه ایــن روزا دوسـت دارم بـشنـوم...
اینــه ڪـه خـُـدا بهــم بــگـه : ایــن دنـیا یــه شـوخـیـه بـُـزرگــ بــود... نـــاراحــت ڪـه نـشُـدی؟؟؟
2013/10/17, 03:21 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2013/10/17, 03:30 PM، توسط farzaneh20.)
(2011/08/16, 01:39 PM)maedeh نوشته است: اولش واسم گنگ بود بدش ناراحت بودم چون اطلاعاتی نداشتم دکترم به من چیزی نگفت فقط گفت تا 2 سال باید آمپول استفاده کنم همین و بس ... ولی خودم که این قضیه برام قابل هضم نبود ام آر آی رو چند جا نشون دادم و بالاخره این و فهمیدم که ام اس دارم ولی بازم دکترم بهم نگفت وقتی راجع به ام اس ازش پرسیدم انکار کرد و گفت نه منم گفتم پس چرا باید داروی ام اس مصرف کنم دکتر گفت درمانش شبیه ام اسه ولی بعد 2سال که دیدم درمان بازم ادامه داره و همونه اینقدر پرسیدم که دکترم گفت آره ام اس داری ام اس رو نمیشناختم ولی حسابی گیج و بهم ریخته بودم... 2-3 سال اول نمیتونستم باهاش کنار بیام و مدام با اشکام سیل راه مینداختم ولی بعد اون ام اس رو پذیرفتم و باهاش کنار اومدم ...ولی مثل مهمونی که دوست داری زودتر از خونت بره منم منتظر رفتن ام اس هستم.
2013/10/20, 11:43 AM
وقتی فهمیدم ام اس دارم فکر کردم ماکسیما دارم تازه فهمیدم بیماریه ناراحت نشدم یا شوک بشم ولی وقتی فهمیدم چقدر هزینه درمانش زیاده تازه ناراحت شدم هر ماه 3 میلیون خیلی واسه من
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
14 مهمان |