•  قبلی
  • 1
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19(current)
  • 20
  • 21
  • ...
  • 35
  • بعدی 
امتیاز موضوع:
  • 9 رأی - میانگین امیتازات : 3.22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
وقتی فهمیدین ام اس دارین چه احساسی پیدا کردین؟(و کی بهتون گفت)
دکتر صحراییان توی بیمارستان سینا خیلی حالم بد شد نمیخواستم قبول کنم confusedconfused
 تشکر شده توسط : nahid , minoshka , zohaa , دربند , الهام ج , maedeh
اولین بار یه دکتر داخلی مشکوک به ام اس شد ومن رو به متخصص معرفی کرد من از روی نامه ای که به دکتر نوشته بود متوجه شدم وچون در بیمارستان اموزشی بستری بودم همه چیز رو فهمیدم وخودم برای همه توضیح میدادم که ام اس چیه اخه اون وقتها مثل الان ام اس مد نبودwoman
 تشکر شده توسط : minoshka , zohaa , دربند , الهام ج , برگ 7 , maedeh , visko
وقتی جواب ام آر آی رو بردم پیش دکتر در عرض 30 ثانیه بی درنگ برام 12 تا کورتون نوشت و چیزی نگفت
خواهرم که پزشکه جواب رو دید و اصلا حواسش نبود من خواهرش هستم مثل وقتی که داره با همکارش مشورت می کنه گفت توی ریپورت نوشته مشکوک به ام اس
بابام سریع ورق رو از دستش گرفت بهش گفت تو که هنوز جوجه دکتری

من بودم که با بهت بهشون نگاه می کردم

از اون موقع تا یک هفته روزی 2 با باید می رفتم بیمارستان هر بار 2 ساعت زیر سرم بودم ... هر دفعه هم به خاطر نازک بودن رگ هام مجبور می شدن 2 بار سوزن رو بزنن تا یکیش بگیره ....
هر کسی می یومد سرم رو برام وصل کنه می پرسید ام اس داری؟؟ بابام هم سریع می گفت نه یه التهاب جزءیه

پدرم نمی ذاشت با بیمارای دیگه که میومدن اونجا کورتون می زدن حرف بزنم جون می دونست اونا ام اس دارن
وقتی کورتونا تموم شد رفتیم پیش دکتر
اونجا بود که دیگه خودم به دکتر گفتم : از اینکه باهام صادق نیستین دارم عذاب می کشم ...هم شما هم بابام!! راستشو بگید مشکل من چه ربطی به ام اس داره ؟؟

دکتر باز هم اعتراف نکرد و گفت ام اس یکی از گزینه های مشکوکه

بالاخره من که فهمیدم ام اس دارم ولی اعتمادم رو به همه ی دکترا از دست دادم ....
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
 تشکر شده توسط : minoshka , nahid , coffeedot , دربند , الهام ج , برگ 7 , maedeh , visko
من تا چند ماه خودم میدونستم فقط اونم از طریق سرچ تو گوگل متوجه شدم بعدش رفتم دکتر
و بعد تمام ازمایشات و ام ار ای موقعی کع برای پالس کرتون بستری شدم به خونوادم گفتم

(2013/10/16, 04:38 PM)zhilaps نوشته است: من تا چند ماه خودم میدونستم فقط اونم از طریق سرچ تو گوگل متوجه شدم بعدش رفتم دکتر
و بعد تمام ازمایشات و ام ار ای موقعی کع برای پالس کرتون بستری شدم به خونوادم گفتم

جای اینکه دکترم یا خونواده ام به من بگن ام اس دلری من رفتم به اونها خبر دادم ام اس دارم
ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ ﭼﻮﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻨﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ...
 تشکر شده توسط : برگ 7 , nahid , maedeh , visko
دقیقا خرداد بود امتحانای ترم دو میخاست شروع بشه تو فرجه ها بودم
دکتر داخلی مشکوک بود سریع نوشت ام ار ای مامان بابام زودتر فهمیدن
اولش خوشحال بودم چون امتحانام کنسل میشد ولی بعدش فهمیدم
چه بر سرم اومده
اسم زیبای اباالفضل
نمک زندگیمونه
 تشکر شده توسط : FBF , الهام ج , برگ 7 , nahid , maedeh , visko
من دبیرستان بودم ما رو بردن میدون تیر رفتیم برای تیراندازی زمانیکه برگشتیم هممون تو گوشامون صدای وز وز افتاده بود مال همه بعد از یک روز خوب شد ولی مال من هر روز بدتر و بدتر میشد تا حدی رسید که رفتیم دکتر گوش و حلق و بینی دکتر گفت از شدت صدای انفجار دیگه این صداها تو گوشت خواهد موند و تا آخر عمرت همین جوری خواهی بود منم گفتم دست شما درد نکنه / خلاصه بعد از دو روز چشمام سفید دید و همین طور ادامه پیدا میکرد رفتیم چشم پزشکی گفت چشمات سالمه باید بری مغزو اعصاب رفتم و شبانه بستری شدم و ام.آر.آی و تشخیص ام.اس بعدشم بعد از یک هفته بستری و پالس تراپی خوب شدم . الانم در خدمت شما و دانشجوی نرم افزارlove51
از ديروز بياموز، براي امروز زندگي كن و به فردا اميد داشته باش
 تشکر شده توسط : simin , برگ 7 , zohaa , nahid , maedeh
دکتر مغز واعصاب برام نوار عصب چشم نوشت. اما خودش هنوز نگفته بود ام اس دارم. تو کلينيک نوار عصب، از دکتر مربوطه پرسيدم اونم با اصرار من گفت ام اس دارى. با مامانم مات ومبهوت شديم يه مدتى تو خىابون قدم زديم و... تاچند ماه مبهوتconfused2 confused2 angry3 confused confused icon_cry laughing3
به جهان خرم ازآنم که جهان خرم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
 تشکر شده توسط : الهام ج , zohaa , maryam.N , nahid , perspolis , همسر یک قهرمان , maedeh , visko , zenith
دلم گرفت,درست مثل اولین روز مدرسه
تنهــآ چیزی ڪـه ایــن روزا دوسـت دارم بـشنـوم...

اینــه ڪـه

خـُـدا بهــم بــگـه : ایــن دنـیا یــه شـوخـیـه بـُـزرگــ بــود...

نـــاراحــت ڪـه نـشُـدی؟؟؟
 تشکر شده توسط : الهام ج , zohaa , maryam.N , همسر یک قهرمان , barzegar , maedeh , visko , zenith
(2011/08/16, 01:39 PM)maedeh نوشته است: اولش واسم گنگ بود بدش ناراحت بودم چون اطلاعاتی نداشتم
ولی کم کم وقتی شناختم با هم دوست شدیم

پدر مادرم میترسیدن بگن بهم تا اینکه خودم فهمیدم از یه دکتر پرسیدم
بعضی وقتهام فضولی خوبه هاlaughing3 laughing3

دکترم به من چیزی نگفت فقط گفت تا 2 سال باید آمپول استفاده کنم همین و بس ...
ولی خودم که این قضیه برام قابل هضم نبود ام آر آی رو چند جا نشون دادم و بالاخره این و فهمیدم که ام اس دارم ولی بازم دکترم بهم نگفت وقتی راجع به ام اس ازش پرسیدم انکار کرد و گفت نه منم گفتم پس چرا باید داروی ام اس مصرف کنم دکتر گفت درمانش شبیه ام اسه ولی بعد 2سال که دیدم درمان بازم ادامه داره و همونه اینقدر پرسیدم که دکترم گفت آره ام اس داری
ام اس رو نمیشناختم ولی حسابی گیج و بهم ریخته بودم...
2-3 سال اول نمیتونستم باهاش کنار بیام و مدام با اشکام سیل راه مینداختم ولی بعد اون ام اس رو پذیرفتم و باهاش کنار اومدم ...ولی مثل مهمونی که دوست داری زودتر از خونت بره منم منتظر رفتن ام اس هستم.
 تشکر شده توسط : maryam.N , nahid , perspolis , hania , mandana18 , برگ 7 , همسر یک قهرمان , maedeh , visko , zenith
وقتی فهمیدم ام اس دارم فکر کردم ماکسیما دارم تازه فهمیدم بیماریه ناراحت نشدم یا شوک بشم ولی وقتی فهمیدم چقدر هزینه درمانش زیاده تازه ناراحت شدم هر ماه 3 میلیون خیلی واسه من
 تشکر شده توسط : sina gt , همسر یک قهرمان , zohaa , maedeh , e.ehsan , visko , zenith
  
  •  قبلی
  • 1
  • ...
  • 17
  • 18
  • 19(current)
  • 20
  • 21
  • ...
  • 35
  • بعدی 




کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
14 مهمان