ارسالها: 146
موضوعها: 3
تاریخ عضویت: Mar 2013
تشکر های اهدا شده: 5224
تشکر های دریافت شده :6869 بار در 1929 پست
سال تشخيص بيماري : آخرای اسفند91
دكتر معالج : دکتر قلیانچی
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : غرب مازندران
من یه پزشک متخصص اعصاب وروان واسم mriنوشت نتیجه رو که بهش نشون دادم بهم گفت یه چیزایی تو mriهست منتها باید بری پیش متخصص مغزو اعصاب,همون روزم متخصص مغزواعصاب بهم گفت مشکوک به ms هستی آزمایشات دیگه واسم نوشت,کل این مراحلو تنها بودم و حمله ی آخرم باعث فلج شدن نصف عضلات صورتم شده بود کلإکجو کوله بودم,آزمایشارو که انجام دادم بطور اتفاقی به داداش بزرگم گفتمو رفتیم پیش بهترین پزشک منطقه ی خودمون,امادگیشو داشتم بگه msداری, تا اینکه بالاخره گفتو برنامه ی زندگیمو بهم ریخت ومسیر زندگیمو عوض کرد,اون روزا انگار تو خواب بودم,فکر می کردم دارم یه فیلم بازی میکنم که نقش اولش این بلا سرش اومده,اون فیلم ادامه داره,هنوز بعد7ماه فقط داداش بزرگم میدونه که اونم سر زندگی خودشه,خونواده روهم میپیچونم,میگم یه عفونت قدیمی تو بدنم هست که باید دراز مدت این آمپولارو بخورم تاخوب شم...
کاش میشد آخر این فیلمو زودتر بفهمم
خدا مرا مورد لطفش قرارداده...
ارسالها: 180
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2013
تشکر های اهدا شده: 4938
تشکر های دریافت شده :4511 بار در 835 پست
سال تشخيص بيماري : 1392
دكتر معالج : دکتر امیررضا عظیمی
داروي مورد استفاده : تکزیفوما - زیست دارو دانش
محل سکونت : تهران
من 3 روز بود چشم چپم تار می دید.همین 4 ماه پیش بود.
دقیقا این مراحل رو طی کردم.
دکتر چشم پزشک --->دکتر مغز و اعصاب --->بیمارستان
و تو همش با داداشم بودم.قبل از MRI به خودم می گفتم چیزی نیست و دکتر می خواد مطمئن شه.روزی هم که جواب رو بردم با داداشم رفته بودیم بام سبز گفتیم سر راه جواب MRI رو هم بگیریم ببریم نشون بدیم.بردیمو دکتر گفت چندتا پلاک کوچولو دارم.من و داداشم یه نگاه به هم کردیم و خوب فکر می کنید آخرش چی شد؟...هیچی دیگه ماه رمضون بود آش خریدیم اومدیم خونه فرداشم رفتم بیمارستان.
تو بیمارستان هم خوب بودمو با روحیه.دپرسیم از وقتی شروع شد که فهمیدم باید هر هفته آمپول بزنم .که البته این قضیه رو هم 3 روز بعد با پیدا کردن ام اس سنتر حل کردم.
~دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور
دلم بوی خوش بابونه می خواهد~
ارسالها: 982
موضوعها: 23
تاریخ عضویت: Aug 2013
تشکر های اهدا شده: 14810
تشکر های دریافت شده :15238 بار در 3330 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : دکتر فرشته اشتری
داروي مورد استفاده : ریتوکسی ماب
محل سکونت : تهران
اولش که دستم بی حس شد پیش داخلی رفتم عصب عضله نوشت پیش ارتوپد بردم گفت مشکل از گردنه بعد از ی مدت دست راستم بی حس شد در به در دنبال نوبت گرفتن از ارتوپد بودیم تا این که ی روز رفتم بیمارستان صدوقی پیش ارتوپد ی سری دارو نوشت گفت ی سرپیش مغز و اعصاب برو وقتی پیشش رفتیم گفت التهاب بافت نخاعه باید بستری شی مام که خنگ بعد از عوض کردن دکتر تازه فهمیدم التهاب ی جورایی همون ام اس هست دیگه اون موقع بود که دنیا روسرم خراب شد و البته با اعتراضای شدید بچه های های اسکول بعد از ی مدت روبه راه شدم البته به اونا نگفتم ام اس دارما آخه من بچه باحال کلاسم (به جان خودم راست گفتم نوشابه باز نکردم خوب باحالم دیگه )
باید کاری کنی، آروم بگیرم
ارسالها: 56
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Oct 2013
تشکر های اهدا شده: 1494
تشکر های دریافت شده :771 بار در 134 پست
سال تشخيص بيماري : 1391
دكتر معالج : قره گزلی - صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
دکتر قره گزلی زل زد تو چشم گفت باید بستری شی، گفتم چرا گفت ام اس دارید تو ام آر آی قبلی هم بوده همین باعث شد همسرم فکر کنه ازش قایم کردم ولی خب واقعاً دکتر قبلی تشخیص نداد من دروغ نگفتم
داغون شدم ولی فکر کردم می تونم به بیماریم در کنار همسرم غلبه کنم ولی اون جا زد
همه اش تو بیمارستان راجب بیماریم تو اینترنت سرچ میکردم، این سایتم اومدم، گفتم می تونم ادامه بدم ولی نذاشتن همه جا زدن
ارسالها: 187
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Mar 2013
تشکر های اهدا شده: 2947
تشکر های دریافت شده :3511 بار در 1108 پست
سال تشخيص بيماري : 87
دكتر معالج : خدا و ائمه
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : خودم اینجا دلم کربلا
باور کنید اولش کلی خوشحال شدم البته من تا اون روز اسم ام اس را هم نشنیده بود
اخه اخر خرداد بودا امتحانای پایان ترمم منم هیچی نخونده بودم بابامم حساس به درسای من
بابا مامانم گفتند حذف ترم کنم ولی دکتر گرامم گفت برو بشین درساتا بخون نیازی به حذف ترم نیست
دکتر داخلی رفتم اون بهم گفت
اسم زیبای اباالفضل
نمک زندگیمونه
ارسالها: 7
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Sep 2013
تشکر های اهدا شده: 61
تشکر های دریافت شده :128 بار در 24 پست
سال تشخيص بيماري : 87
دكتر معالج : دكتر مقدسي
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : تهران
ارسالها: 281
موضوعها: 9
تاریخ عضویت: Sep 2013
تشکر های اهدا شده: 698
تشکر های دریافت شده :1195 بار در 228 پست
سال تشخيص بيماري : 90
دكتر معالج : دکترمقدسی
داروي مورد استفاده : تایسبری
محل سکونت : تهران
اولین باری که فهمیدم ازرونوشته ام ارایم بود اسم ام اس رودیدم اما شک داشتم تافرداش که بامامان بابام رفتیم دکتر,دکترگفت من از اتاق برم بیرون منم م خبر دارشدکه ام اس دارم بیمارستان گفت بایدرزرو کنید فعلاجا نداریم وقتی ازبیمارستان تاخونه می اومدم فقط اشک می ریختم اسمون برام یه رنگ دیگه بود خیابونی که تادیروز میدیدم برام قشنگ بود اون روز برام زشت وبی روح بودجالب تراینجاست که من تا اون روز ام اس رو اصلانمیشناختم وقتی بیمارستان رفتم بابهترشدنه حالم ,ای.....بابیماریم کم کم کنار اومدم..
وقتشه جونم قدم بزاری توخونم
قهوموباعشق بریزی توی فنجونم******
ارسالها: 20
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Aug 2013
تشکر های اهدا شده: 100
تشکر های دریافت شده :241 بار در 51 پست
سال تشخيص بيماري : 90
دكتر معالج : صحرائیان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
جمعه شب: تاری دید
شنبه چشم پرشک: گفت چشمت سالمه یه چیزی مانع انتقال پیام عصبی میشه. ام آر آی نوشت. خودم به تومور فکر میکردم. اصلاً به ام اس فکر نکردم.
یک شنبه: یه متخصص چشم دیگه- بازم همون حرف
وقت ام ار ای یکی ساعت 5 که نشد برم- تا اینجا کسی نمی دونست
وقت ام آر ای بعدی 12 شب. دیگه به مامان بابام گفتم
داداشیم برام نرگس گرفته بود بو کنم تا آرم بشم
دوشنبه: جواب آم آر ای را به دکتر نشون دادم
سه شنبه: بستری شدم با احتمال ام اس
گریه نکردم
بیشتر برای مامان و بابام ناراحت شدم
تا اردی بهشت امسال دنبال معجزه بودم. حس خوبی داشتم-خیلی امیدوار بودم- هر کاری کردم که خوب بشم ولی از وقتی دوباره ام آر ای دادم دیگه دنبالش نبودم
الان می خوام بازم برم دنبال معجزه
این بار موفق می شم.
برام دعا کنید
تشکر شده توسط : | minoshka , kiana , الهام ج , یوسفی نازنین , رامنا , nahid , nazanin200312 , zohaa , دربند , hania , برگ 7 , maedeh , سها , visko , baharan |
|
ارسالها: 116
موضوعها: 0
تاریخ عضویت: Jul 2013
تشکر های اهدا شده: 5432
تشکر های دریافت شده :4556 بار در 1156 پست
سال تشخيص بيماري : 84
دكتر معالج : خانم دکتر پورطاهریان
داروي مورد استفاده : دارو مصرف نمیکنم
محل سکونت : تهران
تا تشخیص قطعی یک هفته طول کشید اول بیشتر احتمال روماتیسم دادن چون بی خودی یه دست درد وحشتناک داشتم بیمارستان بستری شدم روز دوم برام ام آر آی نوشتن اورژانسی همون موقع جواب ام آر آی (ام آر آی بیرون از بیمارستان انجام شد)را بهم دادن قبل از اینکه دوباره بیمارستان برگردم بابام ام آر آیمو برد به یه دکتر رادیولوژ که از آشناهاش بود نشون داد اون اولین نفری بود که گفت ام اسه
با اصرار از بابام خواستم بهم بگه چی شده وقتی فهمیدم انگاری آب سرد روم ریختن گریه نکردم ولی به اندازه ی یک ساعت از این دنیا فاصله داشتم هیچ صدایی رو متوجه نمیشدم تنها چیزی که برام مهم بود قلب پر درد بابا و مامانم بود. ازشون خجالت کشیدم که به خاطر من ناراحت بودن.
مهم اینه که الان چه حسی دارم نه اون موقع
ارسالها: 3,460
موضوعها: 262
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 20628
تشکر های دریافت شده :23484 بار در 6265 پست
سال تشخيص بيماري : 88
دكتر معالج : -
داروي مورد استفاده : تبازیو
محل سکونت : تهران
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
|