امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امیتازات : 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
نقش موسيقي در درمان -
#1

موسيقي نه تنها به عنوان هنر، بلکه به عنوان محملي براي درمان، نقش برجسته اي در تاريخ بشر داشته است. به تازگي جامعه پژوهشي توجه بسياري به درک چگونگي تاثير موسيقي بر پزشکان و بيماران نموده است. در چند سال گذشته، پژوهش هاي انساني و حيواني، آثار رواني و فيزيولوژيک موسيقي را مورد آزمايش قرار داده اند...


کماکان پرسش بنيادين درباره نقش موسيقي در سلامت اين است که موسيقي در آغاز چگونه پديد آمد و چرا با نبود نياز بيولوژيک به موسيقي، واکنش هاي عاطفي بروز کرده و پاسخ هاي اضطرابي انسان کاهش مي يابد.


کشف وسايل فلوت مانند اوليه در بقاياي انسان هاي کرومانگون و نئاندرتال نشان مي دهد که موسيقي از دوران پيش از تاريخ وجود داشته است. انديشمنداني مانند رابرت دونبار اعتقاد داشتند که آيين‌هاي موسيقيايي باستاني – طبل کوبي، نغمه خواني، تکان دادن بدن – ممکن است از جمله نخستين شکل‌هاي مذهب بوده و به عنوان راهي براي از خود بي‌خود شدن به کار مي‌رفته‌اند. با اين همه، با وجود فرضيه‌هاي بي‌شمار درباره چرايي و چگونگي پيدايش موسيقي و تبديل آن به بخشي از زندگاني انسان، شواهد تجربي يا توصيفي کمي براي تاييد آنها وجود دارد. کهن‌ترين نمونه از به کارگيري موسيقي براي درمان را مي‌توان در نقاشي‌هاي ديواري 4000 سال پيش از ميلاد يافت که در آن موبدان و نوازندگان در حال نواختن چنگ هستند. در اين دوره،کدکس هبورامي (سپاس از شفابخش) به صورت آواز سونور براي جبران خدمات پزشکي دريافتي اجرا مي شد. در 2000 سال پيش از ميلاد مسيح، نوشته‌هاي خط ميخي آشوري کاربرد موسيقي را در دورکردن ارواح خبيثه نشان مي‌دهد. در سده‌هاي بعد، نخستين کاربرد اختصاصي موسيقي به عنوان درمان در يونان باستان صورت مي‌پذيرد، بدين صورت که آسکولاپيوس به کارگيري موسيقي را در غلبه بر احساسات پرشور توصيه مي‌کند. شايد تا سده‌هاي 6 و 5 پيش از ميلاد، هيچ علاقه‌اي به درک اثر موسيقي بر انسان پديد نيامده بود.


در آن هنگام، فيثاغورث اولين کسي بود که رابطه رياضي بين آواها را نمايان کرد. آنها از مشاهده اين که مي‌توانند بي‌نهايت را تعريف کنند هيجان زده شده بودند: براي درک فضا، ستاره شناسي ابداع شد؛ براي درک اعداد، رياضي به وجود آمد، و براي درک موسيقي، نظريه هارموني پديد آمد. سورينوس بوتيوس (526-480 ميلادي) که اعتبار خود را مديون کشف ارتباط بين وزن چکش و شدت صداي پديد آمده از کوبيدن آن روي سندان است، همچنين در کتاب خود باعنوان ساختار موسيقي(De institutione musica) شرح داد که چگونه فيثاغورث ارتباط بين ريتم‌هاي مختلف و تغييرات ناشي از آن بر خلق انسان را مورد آزمايش قرار داده است.


يک چهره برجسته ديگر که علاقه بسياري به چگونگي تاثير موسيقي بر انسان داشت، فيلسوف معروف افلاطون بود. وي باور داشت که مطالعه موسيقي مي‌تواند به رفع دوگانگي ارثي روح کمک کند. وي در کتاب جمهور(Repablic) چنين ادعا مي‌کند: «موسيقي خارق‌العاده است، زيرا ريتم و هارموني راه خود را به دروني ترين بخش روان گشوده و ارتباط عميقي با آن برقرار مي‌کنند، و اگر کسي به درستي آموزش ديده باشد، از زيبايي آن بهره مي‌برد». وي همچنين گروهبندي فيثاغورث براي کيفيت‌هاي گوناگون موسيقي را تعميم داده و از آن براي تعريف دستگاه‌ گامي کمک مي‌گيرد که تاثير به سزايي در پيدايش موسيقي غربي داشت. دستگاه گامي به جزييات کيفيت‌هاي منحصر به فرد و ويژگي‌هاي زاياي توالي‌هاي موسيقايي گوناگون مي‌پردازد. براي نمونه، دستگاه فريجي براي خلق فضايي صلح آميز و آرامبخش به کار مي‌رود. ارسطو نيز به شدت درگير فهم اثر موسيقي بود، اما از رويکرد افلاطون در به کارگيري موسيقي براي پالايش زيبايي شناسي فاصله گرفت و در عوض روي ويژگي‌هاي آرام‌بخشي آن متمرکز شد. وي معتقد بود که موسيقي به فرد اين امکان را مي‌دهد که به احساساتي مانند ترس و ضعف يا لذت غلبه کند و اينکه موسيقي رمزآلود به فرد اين امکان را مي‌دهد تا روان خود را درمان و پالايش کند. با وجود اين‌ که آنها باورهاي متفاوتي درباره تاثير موسيقي بر انسان داشتند، ـ افلاطون موسيقي را به عنوان نيرويي براي به آرامي ساختن روان انسان مي‌پنداشت در حالي که ارسطو موسيقي را به سان نيرويي براي رفع اين توهم گرامي مي‌داردـ هر دو فيلسوف به توانايي موسيقي در درمان باور داشتند.


تعصبات مذهبي در بيان موسيقي تا قرون وسطا اهميت خود را حفظ مي‌کند، تا هنگامي که نياز به موسيقي براي ايجاد و حفظ سلامت به حدي مورد توجه قرار مي‌گيرد که در قانون ذکر مي‌شود که کساني که قصد تحصيل علم پزشکي را دارند بايد موسيقي را ارج نهند. باور غالب بر اين بود که درمان روان با موسيقي موجب درمان جسم هم مي‌شود، و بنابراين دستورهاي موسيقيايي ويژه‌اي براي بعضي بيماري‌ها وجود داشت. براي نمونه، صداي متغير فلوت و چنگ براي درمان نقرس به کار مي رفته است. با وجود ورود موسيقي به عرصه درمان پزشکي، اين باور که موسيقي درماني ناشي از فرآيندهاي جادويي فراي مرزهاي طبيعي است، در تمام دوره قرون وسطا و پس از آن باقي ماند. با اين همه، اين باورها به آرامي در اواخر سده نوزدهم ميلادي با افزايش علاقه به فيزيولوژي اکوستيک، که پيشتاز علمي آن پزشک و فيزيکدان آلماني به نام هرمان ون هلمهولتز بود، تغيير يافت. نتايج پژوهش وي – که شامل آزمايش هايي با وسايلي مانند دياپازون برقي و بررسي اثر عاطفي هارموني‌ها بر روان انسان – به کار گيري موسيقي در بخش‌هايي از عرصه باليني را ترويج کرد.


نخستين مورد ثبت شده در قرن بيستم از پزشکي که موسيقي را در زمينه جراحي مورد استفاده قرار داد به سال 1914 باز ميگردد. در آن هنگام، اوان اونيل کين گزارش خود را در مجله JAMA درباره استفاده از فونوگراف در اتاق عمل منتشر کرد. سال بعد، بورديک جزييات کاملي از آزمايش خود را در کتاب سال بيهوشي و بي حسي آمريکا منتشر کرد. وي نوشت: «دکتر کين، با وجود مشاهده اثر مثبت فونوگراف در بخش‌هاي ريکاوري، آن را به اتاق عمل منتقل کرد، و دريافت که تقريبا همه بيماران القاي بيهوشي را بهتر تحمل کرده و پيش از بروز ترس از جراحي اضطراب آنان کاهش مي‌يابد». چهار دهه بعد، اثر بي‌حسي شنوايي با مشاهد کاهش نياز به تجويز داروي بي حسي در بيماراني که تحت اعمال جراحي دردناک دندان قرار مي‌گرفتند نشان داده شد؛ به اين صورت که بيماران همزمان در معرض تحريک شنوايي با صداي بلند و موسيقي پس زمينه قرار گرفتند. بنابراين، اگر بيماري در معرض صداي بسيار بلند قرار بگيرد، به صورتي که افزايش آن تحت کنترل خودش باشد، توجه به تحريک شنوايي موجب از بين رفتن پاسخ ناشي از برانگيختگي مسير درد در هنگام شروع عمل جراحي دندان مي شود.


نتايج حاصل از اين مطالعه به پژوهش‌هاي ديگري انجاميد که نشان داد مداخله با موسيقي در هنگام اعمال جراحي سبب کاهش تغييرات هموديناميک ، درد پس از عمل، حجم داروهاي بيحسي و آرامبخش مورد نياز و حتي بهتر شدن کلي دوره بهبود پس از عمل مي شود. پژوهش‌هاي جديد هم اکنون مشغول بررسي اين مساله هستند که چگونه اين آثار مثبت موسيقي را مي توان تنظيم کرد. برا ي مثال، در مطالعه ما مزاياي موسيقي در بيماران بستري در بخش مراقبت‌هاي ويژه مورد بررسي قرار گرفته است. يک مکانيسم مطرح شده براي کاهش اضطراب به وسيله موسيقي مي‌تواند بازسازي هموستاز مختل شده در اين بيماران از راه تنظيم محور هيپوتالاموس-هيپوفيز-آدرنال باشد. در واقع، ما کاهش معني داري را در غلظت دهيدرواپي اندرسترون، اپي نفرين، اينترلوکين 6 و ديگر اجزاي پاسخ استرس در گروهي از بيماران بدحال که در معرض موسيقي موتزارت قرار داشتند، در مقايسه با گروه داوطلبان سالم يافتيم. ما همچنين دريافتيم که غلظت پلاسمايي هورمون رشد به طور معني‌داري در اين بيماران افزايش مي‌يابد. چنين يافته‌هايي، به همراه يافته‌هاي ديگران، سرآغازي است براي تدوين آثار تنظيم کننده ايمني موسيقي. جدا از کارآزمايي‌هاي باليني تصادفي شده شاهددار مانند مطالعه ما درباره اثر آرامبخشي موسيقي بر استرس، مطالعات سرپايي نيز احتمال مشابهي را درباره اين اثر مطرح کرده‌‌اند؛ به ويژه هنگامي که نقش توليد هورمون‌هاي اختصاصي جنسي و دوپامين مورد بررسي قرار گرفته است. به نظر مي‌رسد که هورمون‌هاي جنسي زنانه در مقايسه با هورمون‌هاي جنسي مردانه مي‌توانند سبب بروز پاسخ استرس تشديد يافته شوند. همچنين همين هورمون‌ها مي‌توانند سبب افزايش حساسيت زنان به اثر اضطراب‌زدايي موسيقي شوند. با وجود اينکه فرآيند‌هاي زمينه‌اي به وجود آورنده اين پاسخ‌ها هنوز جاي بررسي دارد، چنين مشاهداتي نشان مي‌دهد که ممکن است پاسخ اختصاصي جنسي به بيماري‌هاي شديد و موسيقي وجود داشته باشد. پژوهش‌هاي ديگر نشان مي‌دهد که قرارگيري در معرض موسيقي ممکن است سبب افزايش توليد دوپامين وابسته به کلسيم/ کالمدولين در مغز شود که درنتيجه افزايش دوپامين موجب کاهش فشار خون از راه گيرنده‌هاي دوپاميني نوع 2 مي‌شود. اين فرآيند مي‌تواند در فهم اثر کاهنده اضطراب موسيقي در پاسخ هيپرمتابوليک به آسيب شديد نيز مورد استفاده قرار گيرد.


استفاده از موسيقي در نقش درمان به عنوان جزء کليدي شفابخشي در بستر آيين‌هاي جادويي يا مذهبي آغاز شد. امروزه، موسيقي به عنوان مکملي براي غلبه بر برخي از احساسات بي‌هويتي و فردزدايي در محيط هاي باليني به کار مي رود؛ و در همان حال ابزار ارزشمندي براي تاثير مثبت بر پاسخ استرس بيماران است. با اين همه، پژوهش‌ها هنوز در مراحل نخستين خود قرار دارند و کارهاي زيادي بايد انجام شود. نه تنها آثار فيزيولوژيک سودمند موسيقي بايد مورد بررسي قرار گيرد، بلکه عوارض جانبي بالقوه آن، مانند پرت شدن حواس پزشک هنگام عمل، آثار بيدارکننده منفي موسيقي آوازي، و ناهمگوني سليقه موسيقي افراد نيز بايد مورد توجه قرار گيرد. افزون بر اين، تمام موسيقي‌ها ساختار يکساني ندارند و موسيقي کلاسيک مي‌تواند اثر متفاوتي با موسيقي پر سر و صدا داشته باشد. موسيقي، در صورت به کارگيري به‌جا و منطقي، مي‌تواند ابزار قدرتمند بالقوه‌اي براي بهبود پيامدهاي باليني با خطر شناخته شده کم باشد. اين که آيا موسيقي در آينده به عنوان درمان تکميلي مورد پذيرش گسترده قرار گيرد به فهم بهتر نقش آن از راه انجام پژوهش‌هاي باليني و علمي بستگي دارد.


منبع:
Conrad C. Music for healing: from magic to medicine. Lancet December 10, 2010; 376:1981-2.
ترجمه:دکتر اکبر شفيعي
زندگی نبرد است جرات حضور در آن را داشته باشید


[تصویر:  28018023802572124662.jpg]


 تشکر شده توسط : nazaninn , هانیه , roya7116 , mahsa , parastoo joon , amirfarhag
#2
تاثیر موسیقی برروی مغز انسان


این رفتارها عبارتند از گوش دادن به موسیقی، اجرای موسیقی، آهنگسازی ، خواندن ، نوشتن و دیگر فعالیت های جانبی است. همچنین زیبایی شناسی و هیجانات موسیقی به مقدار زیادی به بنیاد مغز بستگی دارد. دانشمندانی که مشغول به کار در این زمینه هستند، در زمینه های علوم اعصاب شناختی، مغز و اعصاب ، آناتومی اعصاب ، روانشناسی ، تئوری موسیقی ، علوم رایانه و سایر زمینه های مرتبط آموزش هایی را می بینند.

گام یا دانگ صدا (زیر و بمی صدا) (Pitch)
هنگامی که ما یک گام یا دانگی از صدا (pitch) را می شنویم، بخش مربوط به سنجش گام و دانگ که در پرده اصلی گوش داخلی قرار دارد، عکس العمل نشان می دهد و سیگنال هایی را به کورتکس شنوایی در مغز می فرستد. مطالعات نشان میدهدکه زمانی که سیگنالبه قشر شنوایی می رسد، مناطق خاصی برای هر بانداز دانگ صدا (pitch) در قشر شنوایی مغز وجود دارد به طوریکه این منطقه ازبخش هایی از سلول ها تشکیل شده است که هر کدام نسبت به فرکانس های خاصی حساس هستند که از دانگ های بسیار پایین تا بسیاربالا سازمان یافته اند. این سازماندهی ممکن استپایدار نباشد وممکن است سلول هایی که نسبت به دانگ های (pitch)خاصی حساس هستند ممکن است در طول روزها و یا ماه ها تغییر کنند.


[تصویر:  84892299995475125614.jpg]



ریتم یا آهنگ صدا (Rhythm)
مناطق کمربندی و وابسته به کمربندی نیمکره راست مغز در پردازشریتم و یا آهنگ صدا نقش دارد.هنگامی که افرادآماده نواختن یک ریتم با فواصل منظم (1:2 یا 1:3) می شوند، کورتکس (قشر) قدامی نیمکره چپ مغز، کورتکس آه یانه ای (جداری) نیمکره چپ و سمت راست مخچه همگی فعال می شوند. در ریتم های مشکل ترو پیچیده تر مانند1:2.5، مناطق بیشتری درقشر مخ و مخچه درگیر می شوند]3[. ثبت سیگنال های مغزی (EEG) نیز یک رابطه بین فعالیت الکتریک مغز ودرکریتم را نشان می دهد. دو محقق به نامهای Snyderو Large در سال 2005 آزمایشی را برروی بررسیادراکریتم در افراد بشر انجام دادند و به این نتیجه رسیدند که فعالیت درباندفرکانسی گامای مغز** (30-60هرتز) مربوط به'ضرب ها'(beats) دریک ریتم ساده است.
** فعالیت الکتریکی مغز در باند گاما که فرکانسهاي 30 تا 60 هرتز را در بردارد که در همه جاي سر ديده مي شود و محققین اين باند را مرتبط با توجه تقويت شده، تعمق و مراقبه و تغيير حالت هوشياري مي دانند**.
دو نوع مختلف از فعالیت های باند گامای مغزی توسط این محققین یافت شد: که شامل فعالیت های القایی باند گاما و فعالیت های برانگیخته باند گاما می باشد. فعالیت های برانگیخته باند فرکانسی گاماپس از شروع هرتن(tone) درریتم مشاهده می شد. سیگنال ناشی از این فعالیتها به صورت قله ها و فرورفتگیهایی که به طور مستقیم به شروع دقیقه هرتن از صدا مربوط می شدند، مشاهده شده است (قفل شده فازی) و زمانی که یک وقفه (فقدان یک ضربه) در ریتم وجود داشته باشد، ظاهر نمی شوند. فعالیت های القایی باند گاما به صورت قفل شده فازی نیستند، بلکه متناظر با هر ضرب (beat) ظاهر می شوند. با این حال، فعالیت ها یا لقایی باند گاماهنگامی که یک وقفه (فقدان ضرب) در ریتم وجود دارد فروکش نمی کنند و این مسئله نشان می دهد که احتمالا فعالیت ها ی القایی باند گامامی تواند به عنوان یک مترونوم ** داخلی در مغز عمل کند که مستقل ازورودیش نواییاست.
** مترونوم یک ابزار الکتریکی و مکانیکی است که با تولید تیک های منظم برای نگاه داشتن ضرب و ریتم در هنگام نواختن موسیقی استفاده می شود**.


تونالیته، چگونگی یا رنگ صدا (Tonality)
سمت راست قشر شنواییدر هنگام درک دانگ صدا (pitch)، اجزای هارمونی، ملودی و ریتم درگیر می شود. در طی یک مطالعه که توسط Peter Janata انجام شد، نشان داده شد که در قشر میانی پیش قدامی کورتکس (قشر) مغز، در مخچه، در شیار های گیجگاهی فوقانی دو نیمکره مغز و در چینهای سینوسی گیجگاهی فوقانی مغز که متمایل به نیمکره راست هستند، بخش هایی وجود دارد که حساس به تونالیته صدا هستند.
احساسات و هیجانات موسیقی
زمانی که ملودی های ناخوشایندی نواخته می شود، کمربند خلفی کورتکس (قشر) مغز فعال می شود که نشان دهنده حسی از کشمکش، ناسازگاری یا احساس درد است. نیمکره راست مغز که در رابطه با احساسات هست نیز می تواند در هنگام احساس درد به ویژه در زمان ترد اجتماعی، نواحی کمربندی را فعال کند. این مدرک در راستای مشاهدات مختلف باعث شده است که بسیاری از موسیقی شناسان، فلاسفه و متخصصین علوم اعصاب، احساسات را به تونالیته پیوند بدهند. البته این مسئله واضح به نظر می رسد زیرا تن ها در موسیقی شبیه مشخصه های توصیفی در تن های گفتاری انسان است که مضمون های احساسی را بیان می کنند.
امیوزیا (Amusia)
امیوزیایک نوع اختلال موسیقیایی است که به علت یک نقص در پردازش و تشخیص دانگ صدا (pitch) ایجادمی شود و همچنین حافظه موسیقی و بازشناخت آن را نیز شامل می شود. دو نوع امیوزیا وجود دارد: امیوزیای اکتسابی که به علت یک آسیب مغزی ایجاد می شود و امیوزیای مادرزادی که به علت یک پردازش خلاف قائده از موسیقی در هنگام تولد ایجاد شده است.
مطالعه برروی افراد مبتلا به امیوزیا نشان می دهد که پردازش های مختلفی در تونالیته گفتار و تونالیته موسیقی درگیر هستند. افراد مبتلا به امیوزیای مادر زادی توانایی تمیز دادن بین دانگ های (pitch) مختلف از صدا را ندارند، بنابراین نسبت به آهنگ های ناموزون و نواختن کلید های اشتباه در پیانو حسی ندارند. آنها همچنین نمی توانند یک موسیقی را بیاد بیاوند و یا یک ترانه را از حفظ بخوانند. اما انها هنوز الحان گفتار را می شنوند، برای مثال آنها می توانند بین دو جمله سوالی و یا خبری تمایز قائل شوند. که این مسئله حاکی از دو نوع پردازش مختلف از تونالیته گفتار و تونالیته موسیقی در مغز می باشد.

رابطه با زبان و کلام
پردازش گفتار فعالیتی است که بیشتر به نیمکره چپ مغز نسبت داده می شود تا نیمکره راست مغز، اما به هر حال نقش دو نیمکره در پردازش جنبه های مختلف از گفتار هنوز ناشناخته است. موسیقی توسط هر دو نیمکره مغزی پردازش می شود . شواهد اخیر نشان می دهد که یک پردازش اشتراکی بین گفتار و موسیقی در سطح ادراکی وجود دارد. نشان داده شده است که در موسیقی دان ها بخش گیجگاهی نیمکره چپ مغز توسعه یافته تر است و نشان داده شده است که آنها دارای حافظه لغات بالاتری هستند (chenو همکارانش). همچنین در سال 1992 توسط Cowellو همکارانش نشان داده شده است که در موسیقی دان ها بخش های قدامی تنه عصبی وصل کننده دو نیمکره مغزی (corpus callosum) توسعه یافته تر است. این مسئله توسط مطالعه انجام شده توسط Schlaugو همکارانش نیز تایید می شوند. ایشان در مطالعه خود نشان دادند که بخش های قدامی تنه عصبی وصل کننده دو نیمکره مغزی در موسیقی دانان کلاسیک در رنج سنی 21 تا 36 نسبت به افرادی که شناختی از موسیقی ندارند، بزرگتر است. بزرگتر شدن این ناحیه وصل کننده دو نیمکره حاکی از این است که ارتباط بیشتری بین دو نیمکره از مغز وجود دارد. این ارتباط بیشتر بین نواحی مختلف مغز ممکن است دلیل افزایش حافظه توسط موسیقی باشد.
فعلا سکوت را برگزیدیم ............
 تشکر شده توسط : parastoo joon , amirfarhag , شيدا رها , rahaei , rana , هانیه
#3





فواید موسیقی درمانی

تاريخ : پنجشنبه یکم تیر 1391



مازیار مهدوی‌فر - استفاده مناسب از موسیقی توسط یک درمانگر آموزش دیده با هدف ایجاد تغییرات مثبت در سلامت روحی یا جسمی انسان را موسیقی درمانی می‌گوییم. این استفاده از موسیقی ممکن است به صورت فعال یا غیر فعال باشد.

در نوع فعال، شخص به نوعی در فرایند تولید موسیقی نقش دارد. مثلاً به عنوان نوازنده یا خواننده، اما در نوع غیر فعال، بیمار فقط به موسیقی انتخاب شده گوش می‌دهد. در هر دوی این حالت‌ها انتخاب موسیقی و طرح مورد نیاز برای گوش دادن به آن توسط افرادی صورت می‌گیرد که در این زمینه آموزش‌های لازم را دیده‌اند. به چنین افرادی "موسیقی‌درمانگر" می‌گوییم که علاوه بر آشنایی با موسیقی، اطلاعات لازم در زمینه پزشکی را هم دارا هستند و در کنار این دو مورد از ارتباط موجود میان علم پزشکی و علم موسیقی نیز مطلع هستند.

تاریخچه

نخستین‌بار در تاریخ، ارسطو و افلاطون به آثار مثبت و درمانی موسیقی پی بردند، اما ایده استفاده از موسیقی در پزشکی عصر جدید بیش از همه به زمان جنگ دوم جهانی برمی‌گردد؛ زمانی که تعداد زیادی از موسیقیدانان آماتور و حرفه‌ای تصمیم گرفتند برای التیام دردهای روحی و جسمی ناشی از جنگ به کمک سربازان آسیب‌دیده بشتابند. تأثیر مثبت این عملکرد روی جسم و روان بیماران سبب شد تا پزشکان بیمارستان‌های مختلف از مدیران خود بخواهند تا به صورت ویژه نوازندگانی را برای هر بخش و بیمارستان استخدام کنند. پس از پایان جنگ بود که برای نخستین‌بار دانشگاه میشیگان رشته تحصیلی موسیقی درمانی را به مواد درسی خود اضافه کرد.

تاریخچه موسیقی درمانی در ایران

استفاده از موسیقی برای درمان بیماری‌ها در ایران هم قدمتی طولانی دارد. کتیبه‌های به دست آمده مربوط به هزار و ۵۰۰ سال قبل نشان می‌دهد دانشجویان پزشکی مشغول به تحصیل در دانشگاه جندی‌شاپور ملزم به گذراندن واحدهای درسی آشنایی با سازهای موسیقی و استفاده از آن‌ها در درمان بیماری‌ها بوده‌اند. متأسفانه با ظهور اسلام، این موضوع تا حد زیادی به فراموشی سپرده شد. با این حال مطالعه تئوریک روی آن توسط دانشمندانی هم‌چون ابن‌سینا ادامه یافت و کتاب‌های مختلفی هم در زمینه استفاده از موسیقی در درمان بیماری‌های مختلف توسط دانشمندان و پزشکان ایرانی نگاشته شد.

روش‌های درمانی بومی و سنتی هم از زمان‌های قدیم در برخی از مناطق ایران رسم بوده که البته اغلب آن‌ها ترکیبی از موسیقی و فرهنگ بومی کشورهای آفریقایی هستند که از مهاجران آفریقایی به جا مانده‌اند. مراسمی مانند آیین سنتی "گواتی" در بلوچستان، مراسم "زار" در بوشهر و همینطور مراسمی مشابه در ترکمن صحرا از این دسته‌اند.

روش‌های درمانی بومی و سنتی هم از زمان‌های قدیم در برخی از مناطق ایران رسم بوده که البته اغلب آن‌ها ترکیبی از موسیقی و فرهنگ بومی کشورهای آفریقایی هستند که از مهاجران آفریقایی به جا مانده‌اند. مراسمی مانند آیین سنتی "گواتی" در بلوچستان، مراسم "زار" در بوشهر و همینطور مراسمی مشابه در ترکمن صحرا از این دسته‌اند . البته از سال ۸۰ با تأسیس انجمن موسیقی درمانی در ایران این فعالیت جنبه علمی تحقیقاتی به خود گرفت. اگرچه به نظر می‌رسد پس از گذشت بیش از ده سال از تأسیس این انجمن فعالیت آن چندان نمودی نیافته است که البته با توجه به دیدگاه حاکم در مورد کلیت موسیقی این موضوع چندان هم دور از ذهن نبود.

اثرات مثبت موسیقی بر روح و جسم انسان بسیار متنوعند و تمامی گروه‌های سنی را در بر می‌گیرند. یکی از این اثرات روی جنین و نوزاد انسان است. موسیقی به اندازه صدای مادر می‌تواند روی ضربان قلب جنین تأثیرگذار باشد. نوزادانی که تحت موسیقی درمانی قرار می‌گیرند رشد فیزیکی سریع‌تر و مناسب‌تری نسبت به سایر نوزادان خواهند داشت. در ضمن چنین نوزادانی از مقاومت بیشتری در مقابله با بیماری‌های مختلف برخوردارند.

اثر ضد درد یکی دیگر از تأثیرات موسیقی درمانی است. مطالعه‌ای که در دانشگاه "ییل" انجام شده نشان می‌دهد بیمارانی که تحت جراحی قرار دارند در صورت گوش دادن به موسیقی کلاسیک نیاز به داروی بیهوشی کمتری خواهند داشت. ضمن اینکه در صورت گوش دادن به این نوع موسیقی میزان درد پس از عمل جراحی برای بیمار کمتر خواهد بود و حتی دوره نقاهت چنین بیمارانی نسبت به سایرین کوتاه‌تر است. بسیاری بر این باورند که اثرات ضد درد موسیقی به این علت است که شنیدن موسیقی سبب افزایش ترشح هورمون اندورفین یا همان هورمون ضد درد داخلی بدن می‌شود که این افزایش ترشح در عمل سبب کاهش درد و کاهش نیاز بیمار به ضد دردهای خارجی خواهد شد.

در افراد مبتلا به اختلالات نورولوژیک مثلاً کسانی که به علت سکته مغزی امکان حرکت را از دست داده‌اند موسیقی می‌تواند به تدریج با تحریک عضلات، سبب بازگرداندن توانایی حرکت در بخش‌هایی از بدن بیمار شود. همینطور در بیماران مبتلا به آلزایمر علی‌رغم مشکلات حافظه، در صورت شنیدن موسیقی مناسب، بیمار قادر به یادآوری بعضی از خاطرات خود می‌شود از جمله آهنگ‌هایی که قبلاً دوست داشته است.

در کنار همه این فواید شاید بتوان گفت جالب‌ترین تأثیر موسیقی در درمان بیماری‌ها آن‌جایی است که نه صرفاً به عنوان یک ابزار کمک‌درمانی بلکه به عنوان یک زبان برای برقراری ارتباط وارد عمل می‌شود. در بیمارانی که به علت ابتلا به "اوتیسم" یا بیماری‌های روانی مثل "اسکیزوفرنی" امکان برقراری ارتباط حسی و کلامی با محیط اطراف را به صورت کامل از دست داده‌اند، نت‌ها، گوشه‌ها و گام‌های موسیقی در نقش کلمات ظاهر می‌شوند و در صورت استفاده درست توسط درمانگر می‌توانند سبب برقراری ارتباط بیمار با محیط اطراف شوند. اینجاست که به یاد جمله معروف بتهوون می‌افتیم که گفت: «آنجا که زبان از سخن گفتن باز می‌ماند موسیقی آغاز می‌شود.»




  


موضوع های مرتبط با این موضوع...
موضوع: نویسنده پاسخ: بازدید: آخرین ارسال
  عوارض ناشي از درمان‌هاي دارويي در بیماری ام. اس نازلی 19 42,827 2018/06/20, 06:55 PM
آخرین ارسال: 2018Shaghayegh
  معرفی کتاب: درمان علامتی در مولتیپل اسکلروز havaars 10 11,727 2011/09/18, 07:57 PM
آخرین ارسال: پویش
  اسپاستیسیتی (بخش ۵) : کنترل و درمان با عمل جراحی Sina 0 4,668 2010/04/01, 01:02 PM
آخرین ارسال: Sina
  اسپاستیسیتی (بخش ۴) : درمان دارویی Sina 0 10,138 2010/04/01, 12:56 PM
آخرین ارسال: Sina
  اسپاستیسیتی (بخش ۲) : کشش برای درمان Sina 2 4,836 2010/03/08, 08:38 PM
آخرین ارسال: sadaf



کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان