2011/11/08, 07:52 PM
[ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است جز احوالم را .. !![
نظرسنجی: به سفر مشهد از لحاظ كيفي چه نمره اي مي دهيد؟ |
|||
10 | 10 | 40.00% | |
9 | 3 | 12.00% | |
8 | 2 | 8.00% | |
7 | 4 | 16.00% | |
6 | 3 | 12.00% | |
5 | 1 | 4.00% | |
4 | 2 | 8.00% | |
3 | 0 | 0% | |
2 | 0 | 0% | |
1 | 0 | 0% | |
در کل | 25 رأی | 100% |
*شما به این گزینه رأی داده اید. | [نمایش نتایج] |
سفر مشهد
|
||||||||||||||||||||||||
2011/11/08, 07:52 PM
[ثبت احوال در شناسنامه ام همه چیز را ثبت کرده است جز احوالم را .. !![
2011/11/08, 07:59 PM
(2011/11/08, 07:52 PM)فرناز نوشته است: رضا که پسرخدومه بله بله بله رضا اینجا رضا اونجا رضا همه جا اینجا پسر اونجا داداش اما رضا تنها رضا خسته رضا آق لادی گتی یاتی
ماییم و نوای بی نوایی.بسم لله اگر حرف مایی
خدا نکنه داداشم تنها باشه خودم پشتت هستم غصه نخور
راستی جمعه یادت نره رضا جان ساعت 8
2011/11/09, 12:12 PM
فرشته جون ، منم ایمیلمو بدم بهم عکس میدی ؟
ببین چه مظلومم ، بده دیگه
چشم ها را بـایـد شست . ، . جـــور دیـگـر بـایــد دیـــد
سسسسسسسسلاممممممم
من اومدم....راستش من تازه اومدم خونه دیشب تو این برف ساعت 4 صبح رسیدم خونه تا الان داشتم از صفحه 45 تا اینجا خوندم باورکنید حسابی خسته ام امروز هم آمپول دارم شب حالم حوب بود گزارش کامل لحظه به لحظه براتون مینویسم.....حتما خوشتون میاد فقط با یک جمله میگم همه چیز خوب وعالی بود همه تونو دوست دارم.... امارضا ممنونم که من رو طلبیدی به زیارتت اومدم وکلی با شما حرف زدم
2011/11/09, 06:44 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/11/09, 06:57 PM، توسط seyyed reza.)
(2011/11/06, 11:20 AM)Sina نوشته است: سلامممنون از بابت تشکرتان ولی من از هستی خواسته بودم که بابت جعبه کادوها نگه از طرف کیه ولی صلاح دونسته گفته من مخلص تک تک بچه ها هستم برا همتون آرزوی موفعقیت می کنم و همتونو دوست دارم (2011/11/09, 06:44 PM)seyyed reza نوشته است: ممنون از بابت تشکرتان ولی من از هستی خواسته بودم که بابت جعبه کادوها نگه از طرف کیه ولی صلاح دونسته گفته من مخلص تک تک بچه ها هستم برا همتون آرزوی موفعقیت می کنم و همتونو دوست دارمدر ضمن از هستی نهایت تشکر را دارم بابت قبول کردن زحمت جعبه کادوها که میدانم از تهران کلی زحمت کشیده از ترمینال گرفته و برا بچه ها آورده خدایا بینهایت دوستت دارم
2011/11/09, 10:33 PM
خوب من از اولین لحظات براتون میگم...لحظه ای که از ماشین پیاده شدم ناظر محجوب ومهربون سایتمون آقا فربود رو دیدیم.که نوشته ای در دست داشت واسم سایت روی او نوشته بود من ومهرانه (دخترم ) مثل گیجها رفتیم تو سالن اولین کسی که با روی باز وخندون خودشو معرفی کرد انیس (saina )بود خیلی مهربون وزیبا که کم کم با بچه هایی که با id می شناختم مواجه شدم نفر بدی پروانه مهربون وساغر عزیزم بودن البته آقا سینا وآقا حامد با پریا جان وژونای عزیزم بودند...کم کم سارا یا همون شکلات عزیز بعد نرگس ونفس وهدیه عزیز رو دیدم..مهسا هم بود ..الهام (eli) و الهه خوهر زاده زیبا ومهربونشو دیدیم.......تا وقتی که توی قطار مستقر شدیم...تو کوپه ما 6 نفر بودیم..من مهرانه الهام الهه و ساغر ودوست خوبش هیوا با هم بودیم ..قطار راره افتاد این وسط آقا خامد وعلیرضای مهربون مدام در رفت و آمد وتنظیم جاها بودند کم کم قطار راه افتاد بیشتر بچه ها تو کوپه ما نشسته بودند تقریبا 15 نفر توی یک کوپه 6 نفری کنار هم بودیم جو خیلی شاد بود خیلییییییی شاد بودیم تا جایی که یادم میاد تا ساعت 10.30 بیدار بودیم دراین بین کم کم همه میومدند ومی رفتن ساغر تند تند تو سایت قسمت گفت گو اعضا گزارش مینوشت.منم یک دفتر آورده بودم که مهشید..ساغر..مهرانه..الهام..آقا ناصر خاطره برام نوشتن....من از نوشته هاو عکسهاشون با هم عکس گرفتم که براشون می فرستم..
ساعت 3 رسیدیم مشهد از نظر من خیلی هوا خیلی عالی بود اما اکثرا می گفتند سرده من با 9 نفر از بچه ها تو یک اتاق خوابیدیم....من ونرگس ونفس روی یک تخت 2 نفره خوابیدیم.....صبح بچه ها میگفتند که می خواستند از مدل خوابیدن ما عکس بگیرند خلاصه اونهایی که رفته بودند حرم تا صبح تو لابی نشستند تا ما بریم بیرون اونا بیان بخوابند.ما رفتیم حرم که خیلیییییییییییی با ابهت وعالی بود اولین عضو انجمن مشهد یعنی میلوی عزیز را دیدم به خودش هم گفتم همیشه تصوره دیگه ای داشتم اما مهم نبود مهم این بود که دیدمش.......خیلی خستم بقیه داستانو بعد کمی استراحت می نویسم....... امارضا ممنونم که من رو طلبیدی به زیارتت اومدم وکلی با شما حرف زدم
2011/11/09, 10:51 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2011/11/10, 03:12 PM، توسط TootFarangi.)
(2011/11/09, 10:33 PM)Hasty نوشته است: اولین عضو انجمن مشهد یعنی میلوی عزیز را دیدم به خودش هم گفتم همیشه تصوره دیگه ای داشتم اما مهم نبود مهم این بود که دیدمش....... نمی دونم چرا بیشتر دوست جان ها احساس می کردن من قد بلندم حالا شما تصورتون چی بود ؟ خوشگل تر ؟ زشت تر ؟ بلند تر ؟ کوتاه تر ؟ من که هرچی اصرار کردم نگفتید بهم چی بوده تصویر ذهنی تون لااقل الآن بگید من تو خماریش موندم همینطوری همش Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
2011/11/10, 10:19 AM
وقتی دونه دونه گزارشهای بچه ها را می بینم که در این سفر اینقدر با هم مهربان وصمیمی بودن ویک سفر پر خاطره ای داشتن بی نهایت خوشحال میشموبا تمام وجود همیشان را دوست دارمبه خاطر اینکه اینهمه با هم مهربان وخوبنولی از طرفی دلم سخت می گیره که کاش من هم با آنها در مسافرت بودم ولی نبودنم باعث نمیشه احساس غریبی کنم چون تمام گزارشها بدستم رسیدهاز اینکه بازی مغز حرام داشتین:تو قطار ناخن گیر هستی همه را کلافه کرده بود:اینکه ساغر از همه لاغر محبوب بچه ها شده بود: اینکه بچه کوچکی هم با شماها هم قدم شده بود تا با این طریق علاقشو به شماها نشان بده:از اینکه علی رضا و سینا با مزه شده بودن تا واسه بچه ها خوش بگذره:ناصر نصف بازار رضا را کادو گرفته بود واسه اااااااااوووووووننننننننن ولی بازم سیر نشده بود از کادو گرفتن وتمامی مسئولین ضمن اینکه مهربان و با مزه بودن نهایت تلاش خود را می کردن تا بچه ها در رفاه و شادی باشن که جای تشکر دارد وهم چنین از آقایان سینا :ناصر : واحسان نهایت تشگر را دارم که از مشهد واسم زنک زدن و منو بی نهایت خوشحال کردندو با شنیدن صدایشان منو شریک شادیهای خودشان صهیم کردند از اینجا دست و پیشونیه همیشان را می بوسم و خیلی خوشحالم که همچین دوستانی خوب و مهربونی دارماز تمامی بچه ها که از ابتدا تا آخر زحمت کشیدن واسه این مسافرت نها یت تشکر را میکنم و دست همشونو می بوسمدوست دارم تمامی این بچه های با حال و مهربان را یک روزی دعوت کنم به تبریز تا از جاذبه های توریستی و جا های دیدنی آذر بایجان آشنا بشن برای همتون آرزوی موفعقیت و سلامتی دارم
خدایا بینهایت دوستت دارم
خوب وادامه دستان.اول همینجا بگم..میلو جان چه قد بلند چه کوتاه ماه بودی ومن وهمه دوستان دوستت داریم
میگفتم بعد حرم رفتن من تو هتل موندم و5 نفر که 3 نفر از هم اتلقیهای من بودند رفتند استخر موجهای آبی..که همه میگفتند که متاسفانه از حرم شلوغتر بود وکلی عذاب کشیدن......چی به سر شون اومد بماند.....من آمپول زدم ووقتی دیدم تهنا هستم گفتم برم پایین که چایی بخورم که دیدم بعضی از بچه ها اونجا هستند....تازه چایی آورده بودند که دیدم بیتای عزیز وزیبا با 2 تا جعبه شیرینی تر خوشمزه اومد پیشمون......واییییییییی انگار دنیارو بمن دادند خیلیییی ناز ومهربون بود ومن گفتم بیتا جان دقیقا مثل آواتارت ناز و ملوسی.......شب بچه ها بازی مغز حروم کردم اما من رفتم بالا وبگم خواب که نه بیهوش شدم که بچه بعدن گفتند که خیلی خوش گذشته بود....... فردا صبح با یک تعداد بچه ها رفتیم خرید...قرار بود بعد از ظهر بریم دیدن بچههای مشهد در انجمن.البته بنا به دلایلی غیر موجه (قابل توجه آقای کاکاوند که صحیح گفتند) من دیر رسیدم...خلاصه همون اول خودمو معرفی کردم که بعدا یکی از آقایون اونجا که مرد جا افتاده ای بود گفت که 21 ساله ام اس داره... از بچه های مشهد میلو وبیتا رو فقط می شناختم بقیه هم معرفی کردند اما اصلا یادم نیومد فقط یکی همون اول تشکر کرد که من برای ورود به سایت براش پیغام تبریک فرستاده بودم.....جمع بینهایت صمیمی بود هدیه هایی که آورده بودیم به همه دادیم وما هم از اونها هدیه های زیبایی گرفتیم وطبق معمول عکس وشلوغ بازی وشادی وووووووو غیره شب هم بعد شام بازی مغز حروم کردیم که بنده خدا سینا طبق شب قبل مدل شد اگه بخوام بگم چه اتفاقاتی افتاد خیلی طولانی میشه اما فقط بگم که بینهایت خوش گذشت...دست همه درد نکنه عالییییییی بود فردا بعد نهار رفتیم طرقبه من خیلی کم لباس بودم کفش تابستونی بی جوراب پوشیدم......همچنان گرمم بود اما همه سردشون بود ظاهرا بچه ها اونجا هم بازی کردند که من نبودم عصر یک عده برای خدا حافظی رفتن حرم اما من آمپول داشتم نرفتم وموندم که سارای عزیزم (شکلات) آمپولمو برام زد از همونجا حالم بد شد اصلا راه نمی تونستم برم......همه با خستگی که داشتن میومدند وحالمو می پرسیدند ومنو شرمنده می کردند .....تو قطار اکثرا می خواستند که بخوابند اما احسن به این بچه ها بعضی ها همینجوری شلوغ می کردند...وقت برگشت الهام (eli) والهه با هواپیما رفته بودند....من ومهرانه..مهشید (مهرشین) شیما ( ناز گیگیلی) ومامانشون با هم بودیم که شب نسبا آرومی گذشت.....فقط بجای 10 صبح 1 بعد از ظهر رسیدیم نتیجه اخلاقی پر چونگی من سفر بینهایت عالی بود همه چیز عالی بودمسئولین همراه ما عالی بودند.....کلا عالی بود دیگه.....جای همه خالی امارضا ممنونم که من رو طلبیدی به زیارتت اومدم وکلی با شما حرف زدم
|
موضوع های مرتبط با این موضوع... | |||||
موضوع: | نویسنده | پاسخ: | بازدید: | آخرین ارسال | |
سفر ام اس سنتر به مشهد با همکاری بنیاد امور بیماری های خاص | hamid | 491 | 126,307 |
2015/08/20, 11:29 AM آخرین ارسال: یه غریبه |
|
تغییر تاریخ . اطلاعیه سفر ام اس سنتر به مشهد | hamid | 29 | 11,039 |
2014/10/01, 04:47 PM آخرین ارسال: hamid |
|
می ریم مشهد | salman121 | 193 | 50,047 |
2010/04/22, 11:27 AM آخرین ارسال: مـه ســـا |
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: |
4 مهمان |