-فردا ميخواي بري همايش؟
-اوهوم . چطور؟
-ميخواي بري چيكار؟
-چرا نرم؟
-خب فك نكنم چيز جديدي براي تو داشته باشه. بشين خونه درستو بخون
از ظهر كه با بابا حرفش رفتنو زدم نگاهش تغيير كرده و هي ميخواد به يه بهونه اي نذاره برم .
-چرا نميخواي بذاري برم؟ مشكلت چيه با همايش
-خب وقتت تلف ميشه
نگاش ميكنم . ميدونم داره ميپيچونه
-
-خب آره . همونه كه خودتم ميدوني
-از تو ديگه بعيده مامان . واقعا بعيده
. خب مگه چه اشكال داره برم؟ اولن كه اونجا همه ام اسين . دومن خب چه اشكال داره برم توي چمعه ام اسيهايه ديگه ؟ 4 ساله يكبار هم نذاشتين برم . بابا يكم ديدتونو تغيير بدين
-تو كه چيزيت نيس . چرا بابت هيچي ، اسمتت بايد بيوفته سره زبونا و طرز نگاه مردم بهت تغيير كنه؟
-مامان مگه اينجا دهاته؟ بعدم . اتفاقا دوس دارم بقيه بفهمن كه اين ام اسي كه اينقدر براي همه وحشتناك و دردناكه هيچي نيست و من دارم مثه همه آدمايه عالم راحت زندگيمو ميكنم و هيچ مشكلي ندارم .
-برو جار بزن اصن . برو عالم و آدمو خبر كن
بغض گلومو گرفته
. اشك تويه چشام حلقه زده
به خودم ميگم " هي آني . بيخيال . گريه نداره . سوسول بازي درنيار .
"
-من نميخوام جايي جار بزنم
. ميخوام برم توي جمع يه عده مثه خودم
-مگه ام اس سنتر نيست؟ خب اونجا هم توي جمعي مثه خودتي
-مامان . ام اس سنتر توي دنياي مجازيه .
-مگه نرفتي تهران كه تويه دنياي حقيقي توي جمعشون باشي؟
-مامان...
-هر كاري ميخواي بكن
-كنترل اشكامو از دست دادم و نميتونم از ريزششون جلوگيري كنم
. رومو برميگردونم تا كسي متوجه نشه. دلم ميخواد بشينم هاي هاي گريه كنم.:38:
اين ام اس نيست كه آزارم ميده . اين جامعه ام و برخورد مردم جامعه امه كه داره خردم ميكنه .
مامان منم برخواسته از همين جامعه اس. حق داره شايد . من مادر نيستم . شايد منم اگه جاش بودم دوس نداشتم نگاه مردم به بچه ام نگاه fi يه بيمار باشه
ميدونم . اونم فك ميكنه ام اس بسياري از موقعيتهاي مهم زندگي من رو خواهد گرفت و علني كردنش اصلن كاره خوبي نيس
دلم گرفته بدجور