[leili-asmaneh]

من اولش ولی از وقتی ازدواج کردم خیلی بهتر شدم از بس که خانواده شوهرم ریلکسن و اصلا حرص نمی خورن خیلی کم هم مریض می شن مادر شوهرم ریه اش مشکل پیدا کرده بود رفت عکس گرفت دیدن یه توموری تو ریه اشه اومد بیرون عکسو پاره کرد گفت اگه به مریضی محل بدی یه دندون درد هم می تونه بکشتت آره راست می گه ولی باید بنیه اش را داشته باشی
من نمی تونم

[شیرین]

من یکی که حساس و زود رنج بودم و هستم و خواهم....بود آیا؟
نمیدونم خواهم بود یا نه اما الان که خیلی حساسم...خیلی بده

[برگ 7]

من هم زودرنج وحساس بودم الان هم یه کم هستم ولی از وقتی این بیماری اومد فهمیدم وقتی حساسیت نشون میدم علائم بیماریم بیشتر خودشو نشون میده و حالم خوب نیست بعد نتیجه گرفتم که بخاطر اینکه حالم بد نشه تعمداً باید از حساس بودنم کم کنم . خیلی سعی کردم و تا حد زیادی هم موفق شدم

---

بخاطر اینکه مریضیمون بد تر نشه من روی زود رنجیم کار میکنم

[hilda]

vaaay manam kheily hasso zood ranjam hanoozam hastam ama daram saay mikonam bezaramesh kenar chon bishtar az harkasi khodamo aziat mikone ishala ke hame betoonim in akhlaghe bado bezarim kenar

[nazii]

من که زودرنج نبودم اما از وقتی بيماريم شروع شده خيلی دل نازک شدم اوايل نميخواستم قبول کنم ولی شدم ديگه رفتارای ديگران گاهی بدجوری ميرنجونتم

[sooorooosh]

جدای زود رنج و حساس بودنم...اگر کسی هم اذیتم میکرد مدت ها غم و غصه میخوردم ...اگر میدونستم این دلیل بیماریمه صد در صد سبک زندگیمو عوض میکردم...دیره دیگه

[paeeze]

فکر میکنم متقابل هست.ام اس هم بی تاثیر نیست.گاهی وقتا انقدر بهش فکر میکنم که حس میکنم داغون شدم حافظه ام دیگه فضا نداره همش شده ms!

منم قبلش زود میرنجیدم.اون موقع ها مدرسه که میرفتم کار به گریه هم میکشید -البته تو خونه نه مدرسه-واسه نمره لامصب

[ساغر]

منم بسيااار زودرنج, حسسسساس و خودخور بودم
خيلى زود ناراحت ميشدم و بغض گلومو ميگرفت و تا اونجا كه ميشد چيزى به طرف مقابل نميگفتم در عوض شب تا صب, صب تا شب بهش فكر ميكردم هى ميگفتم چرا اينو نگفتم چرا اونو نگفتم چرا اينجورى شد...

خلاصه زودرنجى و خودخورى يكى از خصلتاى جدا نشدنى از منه اما اصولا نميزارم كسى متوجه ناراحتيم بشه

[arezoo_azizi]

خیلی دیر زود میرنجم

[ماه]

منم خدای زودرنجی ام.کافیه یکی یه ذره ناحق بهم بگه دیگه بارون اشکام بند نمیاد

هی هم میگم دختر داغون میشی حمله ام اس عود میکنه..ولی دست خودم نیست جداً!!!

نمیتونم هضم کنم چطور بعضی ها اینقدر راحت دل میشکونن و عین خیالشون نیست

چه میدونم شاید خودم با این کارام ام اسو به زندگیم دعوت کردم ولی همینش هم که دست من نبود