2011/09/27, 12:30 PM
روز 1اردیبهشت همین امسال نیمه های شب با یه درد غیر قابل باور در گردن و دست چپم از خواب بیدار شدم درد خیلی بدی بود فکر میکردم عضلاتم گرفته تا 2 ساعت کیسه آب گرم گذاشتم رو گردنم که بعد فهمیدم چه اشتباهی کردم...تا 2 روز درد باهام بود ولی چون از قبل گردن درد داشتم زیاد جدی نگرفتم تا اینکه درد تو پاهام هم پیچید رفتم پیش یه پزشک داخلی بهم قرص آرامبخش و ویتامین داد گفت از اعصاب به هم ریخته اینطوری شدی حرفی که همه دکترا وقتی کم میارن به همه میگن!دارو هارو خوردم اما بهتر نشدم 10 روز هم سمت راستم به طور کل بی حس بود این برام از همه چیز دردناک تر بود چون وقتی خودم سوزن رو میزدم به بدنم هیچی حس نمی کردم و مدام اینکارو تکرار می کردم وقتی این اتفاق افتاد شروع کردم به گشتن تو اینترنت و مقایسه عوارضم با بقیه مریضیها یه حسی از درون بهم میگفت ام اس گرفتم ولی من پسش می زدم و می خواستم خودم رو گول بزنم به کسی چیزی نگفتم یه روز با خانم دکتری که میشه گفت دکتر خانوادگیمون بود تلفنی صحبت کردم با صدای لرزون ازش پرسیدم اونم گفت اگر مشکل بینایی نداری نگران نباش ولی برای اطمینان برو پیش دکتر مغز و اعصاب تا اینکه پوست قفسه سینم شروع کرد به سوزش و خارش شدید اینقدر پوستم رو می خواروندم که زخم میشد اما این حس از بیرون نبود از داخل بدنم بود...رفتم پیش یه دکتر مغز و اعصاب بعد از کلی معاینه برام ام آر آی گردن نوشت گفت ممکنه از مهره های گردنت باشه یه ذره دلم آروم شد بماند که چقدر تو این 20 روزی که دارم ازش حرف می زنم اذیت شدم بیقرار بودم از درد گریه می کردم.......رفتم ام آر آی پلاک تو گزارش فارسیش نوشته شده بود ولی من از اطلاعی از این کلمه نداشتم توصیه شده بودم با ام آر آی مغز که یکی از پزشک های آشنامون معرفی کرد به دکتر شهریاری همون روز رفتم ام آر آی مغز و جواب رو بدون گزارش بردم پیش دکتر وقتی بهم گفت ام اس داری و یه پلاک بزرگ تو نخاع کردن و پلاک های ریز تو مغز داری دنیا با همه سنگینیش افتاد رو سرم داغون شدم فقط گریه کردم دکتر می گفت اگر با این روحیه باشی امیدی به بهبودی نداشته باش تا خونه گریه کردم متوجه هیچی اطرافم نبودم مامانم از خودم بدتر بود وای عجب روز تلخی بود فردای اون روز سر کار بودم که یه برق عجیبی پیچید از گردن تا پاهام و چندین بار تکرار شد و من فکر می کردم که توهم و واقعیت نداره بعد هم که 1 هفته بیمارستانو ...تا الانم یک روز نشده که یکی از علائم این مریضی با من نباشه
بگذار سرنوشت هر راهی می خواهد برود راه من جداست....
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند چتر من خداست.....
بگذار این ابرها تا می توانند ببارند چتر من خداست.....