ارسالها: 32
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2010
تشکر های اهدا شده: 197
تشکر های دریافت شده :25 بار در 13 پست
سال تشخيص بيماري : بیمار نیستم
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : سنندج
اخه میلو جان من این سومین بار واون هم به اصرار خودم ام ار ای میدم
ارسالها: 1,121
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: Jul 2010
تشکر های اهدا شده: 2428
تشکر های دریافت شده :3802 بار در 1226 پست
سال تشخيص بيماري : اردیبهشت 89
دكتر معالج : نوریان
داروي مورد استفاده : بتافرون
محل سکونت : .
(2010/09/01, 05:20 PM)نازنین نوشته است: اخه میلو جان من این سومین بار واون هم به اصرار خودم ام ار ای میدم
چرا ؟ اگر پزشک ها بهت گفتن مشکلات عصبی هست چرا اصرار داری به این که ام اس داری ؟

من از خدامه که بهم بگن پاشو برو خوب شدی ام اس رو ببوس بزار کنار ، اون موقع میشم یک آدم عادی دیگه غصه هیچ چیز رو هم ندارم
Free chees is found on the mousetrap
To catch anything you want you must pay it's worth
ارسالها: 32
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: Jul 2010
تشکر های اهدا شده: 197
تشکر های دریافت شده :25 بار در 13 پست
سال تشخيص بيماري : بیمار نیستم
دكتر معالج :
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : سنندج
قوربونت برم میلوی دوست داشتنی باور عزیز دلم امروز با خوندن چند صفحه از گفتگوی اعضا اشکم در اومد من که از خدامه ولی این مشکلاتم نباید ی راه حل داشته باشه
ارسالها: 229
موضوعها: 19
تاریخ عضویت: May 2009
تشکر های اهدا شده: 469
تشکر های دریافت شده :812 بار در 282 پست
سال تشخيص بيماري : 86
دكتر معالج : دكترقايقران- دكتر صحرائيان
داروي مورد استفاده :
محل سکونت :
نازنين عزيز توروخدا اين قدر به ام اس فكرنكن، ام اس اصلا خوب نيست.
بچه ها الان كه چند صفحه رو خوندم ياد يه چيزي افتادم بعضي وقتا من صبح ها كه از خواب پا مي شم تصاوير به شدت از جلوي چشمم بالا مي رن يعني بخاطر اينه كه نمي تونم چشممو كنترل كنم؟ يعني بايد به دكترم بگم؟
بي خيال حرفايي كه تو دلم جا مونده
ارسالها: 41
موضوعها: 2
تاریخ عضویت: Mar 2015
تشکر های اهدا شده: 217
تشکر های دریافت شده :161 بار در 47 پست
سال تشخيص بيماري : 93
دكتر معالج : دکتر م
داروي مورد استفاده :
محل سکونت : ایران
2016/02/23, 10:29 PM
(آخرین ویرایش در این ارسال: 2016/02/24, 03:33 PM، توسط sweetbasil.)
سلام
یکی دو ساعتی می شه که چشممام (هر دو ) تار شده خیلی نیست همش حس می کنم از خواب پا شدم چشمام کثیفه، چند بار شستمش ولی همونطوریه، ممکنه شروع حمله باشه ؟؟!
باید نشانش بدهم که نمیشکنم؛ که شاخ و شانه هم نمیکشم برایش؛ خم میشوم مثل یک ساقه نرم، و میگذارم که بگذرد.