2014/11/24, 08:51 PM
سفر من امروز به پایان رسید
ظهر رسیدم خونه مون و تا ساعاتی پیش بشور و بساب خونه داشتم یه بارندگی شدیدی اینور شده بود خونه زندگیم پره خاک و گل شد
مریم در مورد روشنایی بگم؟
تازه اتاقمون رو تحویل گرفته بودیم. کلید با میهن بود اگه اشتباه نکنم
بعدش میهن دقایقی میره بیرون از اتاق که یهو برقا میره و سوییت ما کلا میره توی خاموشی
من گفتم اههههه چه بدشانسیم برق رفت
مریم هم فیوزا رو چک کرد که نکنه پریده باشن ولی فیوزا همشون دکمه شون روشن بود
خواستیم بریم لاوی و بگیم که ما برقامون رفته که میهن اومد توو
بعد از لحظاتی برقا روشن شد
من و مریم و مهسا و میهن و عالم هم مات و مبهوت که یعنی چی شده
کلیدارو نگا کردیم که یه دسته کلید شیشه ای بهش وصله و
کلیدو من گرفتمو و بچه ها گفتن حدیث با کلید از اتاق خارج شو نکنه برقا با کلید در ارتباطن
رفتم تا طرفای آسانسور که دیدیم باز برقا قطع شد
یه سنسور به دسته کلید وصل بود که کارش قطع و وصل کردن برقا میبود و باید توی اتاق یه جا مخصوص داشت آویزونش میکردیم تا برقا اتومات وصل شه و به وقت خروج از اتاق هم با همراه داشتن کلیده برقا اتومات قطع شه
خیلیییییییییییییییی باحال بودا
خودمون که همونجا غش رفتیم از خنده
زهرا خوشحالم که بینیت حالش خوبه. نمی دونی چقدر نگران بینیت شدم و مدام نگاش میکردم بینم باد کرده یا نه
ظهر رسیدم خونه مون و تا ساعاتی پیش بشور و بساب خونه داشتم یه بارندگی شدیدی اینور شده بود خونه زندگیم پره خاک و گل شد
مریم در مورد روشنایی بگم؟
تازه اتاقمون رو تحویل گرفته بودیم. کلید با میهن بود اگه اشتباه نکنم
بعدش میهن دقایقی میره بیرون از اتاق که یهو برقا میره و سوییت ما کلا میره توی خاموشی
من گفتم اههههه چه بدشانسیم برق رفت
مریم هم فیوزا رو چک کرد که نکنه پریده باشن ولی فیوزا همشون دکمه شون روشن بود
خواستیم بریم لاوی و بگیم که ما برقامون رفته که میهن اومد توو
بعد از لحظاتی برقا روشن شد
من و مریم و مهسا و میهن و عالم هم مات و مبهوت که یعنی چی شده
کلیدارو نگا کردیم که یه دسته کلید شیشه ای بهش وصله و
کلیدو من گرفتمو و بچه ها گفتن حدیث با کلید از اتاق خارج شو نکنه برقا با کلید در ارتباطن
رفتم تا طرفای آسانسور که دیدیم باز برقا قطع شد
یه سنسور به دسته کلید وصل بود که کارش قطع و وصل کردن برقا میبود و باید توی اتاق یه جا مخصوص داشت آویزونش میکردیم تا برقا اتومات وصل شه و به وقت خروج از اتاق هم با همراه داشتن کلیده برقا اتومات قطع شه
خیلیییییییییییییییی باحال بودا
خودمون که همونجا غش رفتیم از خنده
زهرا خوشحالم که بینیت حالش خوبه. نمی دونی چقدر نگران بینیت شدم و مدام نگاش میکردم بینم باد کرده یا نه
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من
قصـــه عشــق شود قصه بیماری من