سلام به همگی
من اول از ام اس نمیترسیدم شنیده بودم اگه اوایل بیماریت باشه قابل درمانه ، امید داشتم که خوب میشم ولی هر دکتری یه چیز متفاوتی بهم گفت طوریکه الان ازش علاوه بر ترس تنفر هم دارم،خستم کرده
الآن وقتی میبینم زندگیم تودست ام اسه دیگه ازش میترسم
ازام اس حالم به هم میخوره
ازش بدم میاد که اون شادی و نشاطم ،اعتماد به نفسم، ... رو ازم گرفته
همش میگن با هاش دوست باش آخه کی با دشمن جونش دوسته که من دومیش باشم
من اول از ام اس نمیترسیدم شنیده بودم اگه اوایل بیماریت باشه قابل درمانه ، امید داشتم که خوب میشم ولی هر دکتری یه چیز متفاوتی بهم گفت طوریکه الان ازش علاوه بر ترس تنفر هم دارم،خستم کرده
الآن وقتی میبینم زندگیم تودست ام اسه دیگه ازش میترسم
ازام اس حالم به هم میخوره
ازش بدم میاد که اون شادی و نشاطم ،اعتماد به نفسم، ... رو ازم گرفته
همش میگن با هاش دوست باش آخه کی با دشمن جونش دوسته که من دومیش باشم
صد بار خدا مرثیـه خوان کرد مرا ، در بوتـه ی صبر امتحان کرد مرا
هرگز نشکست پشتم از هیچ شکست ، جز مرگ پدر که نیمه جان کرد مرا
هرگز نشکست پشتم از هیچ شکست ، جز مرگ پدر که نیمه جان کرد مرا